از ديگر فعاليتهاي مقام معظم رهبري در دوران جواني، مطالعه كتابهاي غير درسي بود كه هم اكنون نيز با تمام مشغله اي كه دارند، به آن ادامه ميدهند: من در دوران جواني، زياد مطالعه ميكردم، غير از كتابهاي درسي خودمان كه مطالعه ميكردم و ميخواندم، هم كتاب تاريخ ميخواندم، هم كتاب ادبيات، هم كتاب شعر، هم كتاب قصه و رمان ميخواندم. به كتاب قصه خيلي علاقه داشتم و خيلي از رمانهاي معروف را در دوره ي نوجواني خواندم. شعر هم ميخواندم. من با بسياري از ديوانهاي شعر، در دوره ي نوجواني و جواني آشنا شدم. به كتاب تاريخ علاقه داشتم، و چون درس عربي ميخواندم و با زبان عربي آشنا شده بودم، به حديث هم علاقه داشتم. الان احاديثي يادم است كه آنها را دوره ي نوجواني خواندم و يادداشت كردم، دفتر كوچكي داشتم كه يادداشت ميكردم. احاديثي را كه ديروز يا همين هفته نگاه كرده باشم، يادم نمي ماند، مگر اين كه يادآوريي وجود داشته باشد. اما آنهايي را كه در آن دوره خواندم، كاملا يادم است. شماها هم واقعا بايد قدر
بدانيد، هرچه امروز مطالعه ميكنيد، برايتان ميماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمي شود. اين دوره ي نوجواني براي مطالعه و يادگرفتن، دوره ي خيلي خوبي است، واقعا يك دوره ي طلايي است و با هيچ دوران ديگري قابل مقايسه نيست. من خيلي كتاب نگاه ميكردم، منزل ما هم كتاب زياد بود. پدرم كتابخانه ي خوبي داشت و خيلي از كتابها هم براي من مورد استفاده بود. البته خود ماها هم كتاب داشتيم، كرايه هم ميكرديم. نزديك منزل ما كتابفروشي كوچكي بود كه كتاب، كرايه ميداد. من رمان و اينها كه ميخواندم، معمولا از آن جا كرايه ميكردم. الان يادم افتاد كه كتابخانه ي آستان قدس هم مراجعه ميكردم، آستان قدس هم در مشهد، كتابخانه ي خيلي خوبي دارد. در دوره ي اوايل طلبگي - در همان سنين پانزده، شانزده سالگي - به آن جا مراجعه ميكردم. گاهي روزها آن جا ميرفتم - نزديك آستان قدس است. - و مشغول مطالعه ميشدم. صداي اذان با بلندگو پخش ميشد، به قدري غرق مطالعه بودم كه صداي اذان را نمي شنيدم! خيلي نزديك بود و صدا خيلي شديد داخل قرائتخانه ميآمد و ظهر ميگذشت. بعد از مدتي ميفهميديم كه ظهر شده است! با كتاب انس داشتم. البته الان هم كه در سنين نزديك شصت سالگي هستم و همان طور كه گفتيد، بعضي از شماها جاي فرزند من هستيد و بعضي مثل نوه ي من ميمانيد، الان هم از خيلي از نوجوانها بيشتر مطالعه ميكنم، اين را هم بدانيد. (۴) در اين جا ضروري ميدانيم به خاطره ديگري از مقام معظم رهبري اشاره كنيم تا جايگاه مطالعه را بهتر دريابيم و
ملاحظه كنيم كه رهبري با وجود مسؤوليتهاي خطير، فرصت مناسبي را براي مطالعه اختصاص داده اند و زيادي مشغله و بالا بودن مسؤوليت، منافاتي با مطالعه منظم ندارد. هركسي كه در يك بخش يا گوشه اي، مشغول تبليغ و كار است، رابطه ي خودش را با كسب معلومات قطع نكند. نگوييم كار داريم و نمي رسيم. من خودم، اوايل انقلاب كه شد، حدود دو سال رابطهام با كتاب قطع شد. با آن همه اشتغال كه ما داشتيم، مگر فرجام داشت؟ من، شب ساعت ۱۱ و يا بيشتر، به خانه ميرفتم و كار، ساعت ۶- ۵ صبح آغاز شده بود. تازه، عده اي ملاقاتي در خانه هم داشتم. خانه ي ما هم دم دست بود. ميرفتم و ميديدم عده اي از ارگانهاي مملكتي، از نهادهاي انقلابي، از بخشهاي مختلف، از علماي شهرستانها و... در اتاق نشسته اند و كار دارند. اصلا مجال نبود. مدتها مديد ميگذشت كه من فرزندان خودم را نمي ديدم، با اين كه در خانه ي خودمان بوديم! وقتي موقع شب ميرفتم، خواب بودند و صبح هم وقتي بيرون ميآمدم، خواب بودند. روزهاي متمادي ميشد كه من بچهها را نمي ديدم. اين، وضع زندگي ما بود. ناگهان به خودم نهيب زدم و الان سه، چهار سال است كه شروع به مطالعه كرده ام... شروع مجدد من به مطالعه، بعد از اشتغال به رياست جمهوري است. الان من مطالعه هم ميكنم و به كارم هم ميرسم و ميبينم منافات با هم ندارند. مطالعه ي علمي - تاريخي هم دارم، مطالعه ي تفنني هم ميكنم. (۵)
سرودن اشعار با نام مستعار «امين » آقا سيد علي در دوره جواني، با طبع لطيفي كه داشتند، با نام مستعار «امين » به سرودن شعر نيز ميپرداختند. آقا به ماجراي سرودن شعر در دوره جواني خود اشاره كرده و تداوم اين طبع لطيف در حال حاضر را بيان ميكنند: عرض كنم حضور شما كه ماجراي «امين »، ماجراي ديگر و عالم ديگري است، عالم شعر و احساس و اينهاست. البته مقداري راجع به شعر با شماها صحبت كرده ام، چند كلمه ي ديگر هم صحبت ميكنم. من در دوره ي جواني، شعر گفتن را شروع كردم و گاهي شعر ميگفتم، منتها به دلايلي، تا سالهاي متمادي شعرم را در انجمن ادبي - كه آن وقت در مشهد تشكيل ميشد و من هم شركت ميكردم - نمي خواندم. حالا عيبي ندارد آن دليلي را كه گفتم به آن دليل نمي خواندم، بگويم. علت، اين
بود كه چون من سابقه ي زيادي با شعر داشتم، شعر را ميشناختم، يعني خوب و بد شعر را ميشناختم. در آن انجمن، وقتي كه شعري خوانده ميشد و اشخاص نامداري هم در آن انجمن بودند - كه بعضي از آنها امروز هم هستند، بعضي هم فوت شده اند - نقدي كه من نسبت به شعر انجام ميدادم، نقدي بود كه غالبا مورد تاييد و تصديق حضار - از جمله خود آن شاعر - قرار ميگرفت. وقتي كه شعر خودم را نگاه ميكردم، با ديد يك نقاد ميديدم كه اين شعر، من را راضي نمي كند، لذا نمي خواستم آن شعر را بخوانم، يعني اگر شعري بود كه از شعر آن روز بهتر بود، حتما ميخواندم. ليكن مينشستم، فكر ميكردم، شعر را ميگفتم، مينوشتم و پاكنويس ميكردم، اما در آن انجمن نمي خواندم. چرا؟ چون سطح آن انجمن به خاطر همين نقدهايي كه ميشد - از جمله خود من زياد نقد ميكردم - بالاتر از اين شعر بود. شايد شعرهايي خوانده ميشد كه از سطح آن شعر بالاتر نبود، اما مورد نقد قرار ميگرفت. به هر حال، ميتوانم اين طور بگويم آن شعر، من را به عنوان يك ناقد، راضي نمي كرد. اتفاق افتاده بود كه در غير از آن انجمن، انجمنهاي ديگري در بعضي از شهرهاي ديگر - يك شهر از شهرهاي معروف شعر خيز ايران كه حالا نمي خواهم اسم بياورم - شركت كرده بودم و آن جا ديدم سطح آن انجمن، سطح نقد انجمن ما را در مشهد ندارد، از من شعر خواستند، لذا من خواندم، همان سالهاي قديم. اين كه ميگويم، مربوط به سالهاي ۱۳۳۶، ۳۷ و آن وقتهاست، در حدود سنين بيست، بيست و يك ساله، يا
حد اكثر بيست و دو ساله بودم. البته اين تا سالهاي ۱۳۴۲ و ۱۳۴۴- تا آن وقتها - ادامه داشت كه بعد ديگر غرق شدن در كارهاي مبارزات، ما را از كار شعر و اينها بكلي دور كرد، انجمن هم ديگر نمي رفتم. به هر حال، آن زمان شعر ميگفتم، بعد شعر گفتن را رها كردم و نمي گفتم، تا چند سال قبل از اين، كه تصادفا يك جوري شد كه دوباره احساس كردم مايلم گاهي چيزي بر زبان، يا بر ذهن، يا روي كاغذ بياورم، آنها هم دربين مردم پخش نشده است - حالا شما يك بيت را خوانديد (۶) - از شعرهايي كه من گفته ام، چند غزل بيشتر در دست مردم نيست، نمي دانم شما اين را از كجا و از چه كسي شنيده ايد. اين غزلي كه مطلعش را خوانديد، مال خيلي دور نيست، خيال ميكنم مربوط به همين سه، چهار سال قبل است. (۷)
#مجموعه_مقالات_مقام_معظم_رهبری
https://eitaa.com/zandahlm1357
مقدمه
تاريخ بشريت مشحون از ستمهاي بي شماري است كه از سوي قدرتمندان و جباران عليه محرومان و مظلومان اعمال گشته است و هر از چند گاهي اين مظلومان بوده اند كه در پي نداي صالحي از تبار انبيا و اوليا بر ستم پيشگان برآشفته اند و با نثار خون خود و تحمل مصايب انبوه، رايحه اي از نسيم عدالت و انصاف را به مشام جهانيان رسانده اند. امّا دير يا زود دوباره گنداب تفرعن و استكبار به مدد زر و زور و نيرنگ بر عطر عدالت غالب شده و شامه حق طلبان را آزرده است. امّا در اين ميان «زن» به عنوان نيمي از بشريت علاوه بر سهمي كه از اين ستم تاريخي نصيب برده، گرفتار ظلمي مضاعف بوده است كه شرح آن دفتري قطورتر از دفتر حديث ظلم عام بشريت ميطلبد؛ چرا كه زن به عنوان «همسر مرد» نوعاً شريك غم و سپر بلاي شوي خويش بوده و حتي در بسياري اوقات كه ستم جباران يا محنت دوران، مرگ شوي وي را موجب شده است اين زن بوده كه بايد بار مسئوليت را يك تنه بر دوش نهد. اما علاوه بر اينها زن چه به عنوان دختر در خانه پدر يا به عنوان همسر دركنار شوهر، يا خواهر در رابطه با برادران و به طور كلي زن در برابر مرد، از شأني در خور، برخوردار نبوده است و غالباً به صورت عنصري ضعيف، پست، ناميمون و يا حداقل قابل ترحم، كرامت وي ناديده انگاشته ميشده است.
هرچند در فرهنگها و جوامع مختلف و نيز در طول ازمنه ي تاريخ، اين تمايز و اختلاف، شدت و ضعف متفاوتي داشته است؛ ولي متأسفانه استمرار و فرا گيري آن غيرقابل انكار است و در هر مقطع و زماني رنگ و لعاب خاصي مييافته است كه شرح آن خارج از حوصله و مجال كنوني است. آنچنان كه ميدانيم در جاهليت عرب «زنده به گور كردن دختران » راهي بود كه خانواده را از شرّ وجود اولاد مؤنث نجات ميداد. صرف نظر از دوره كوتاهي در صدر اسلام كه به مدد تعاليم و سنت نبوي و اهل بيت ظاهرينش زن تا حدودي ارج و منزلت حقيقي خود را بازيافت؛ مجدداً همزمان با تجديد حيات و احياي نظامات پيشين كه با رنگ و لعاب خلافت اسلامي آغاز گرديد، جايگاه و منزلت زن نيز رجعتي دوباره يافت و به تدريج با گذشت زمان
برداشتهاي متحجرانه از اسلام، قيود و محدوديتهاي فلج كننده اي را بر زنان تحميل نمود تا آنجا كه حتي تا همين چند دهه اخير نيز نزد مقدسين سنتي و متحجّر هم عصر ما، رگههايي از اين استحفاف و دون منزلتي زن به وضوح قابل مشاهده بود.
در چنين شرايطي بود كه استعمار و ايادي آن نيز كه براساس سلطه طلبي خود در جستجوي راهها و شيوههاي مناسب براي نفوذ فرهنگي و سياسي در جامعه ما بودند، موقعيت زنان را بهانه قرار داده و با شعار آزادي و مساوات، فرهنگ برهنگي و بي بندوباري را اشاعه دادند و در اين راه حتي خشن ترين رويههاي استبدادي را نيز در قالب كشف حجاب رضاخاني به كار گرفتند. اين منش كه در دوره فرزند خلف رضاخان، شكل تلطيف شده و زيركانه تري به خود گرفت- در ادبيات شاهانه، تحت عنوان «فريبا» بودن زن از آن ياد شد. در منطق شاه، زن مدرن و زن آزاد از قيود مذهب، رسالتش فريبايي است و همه موانع موجود بر سر راه تحقق اين رسالت، بايد از سر راه برداشته شود. و بدين سان بودكه نه تنها زنان بلكه نيم ديگر جامعه، يعني مردان را نيز به بند افسون «فريبايي»كشاندند و خود شاهد بوديم كه چگونه علاوه بر كابارهها و رقاص خانه ها، و مجالس و محافل رسمي و غيررسمي، معابر و ميادين شهرها، پاركها، مراكز تفريحي، استخرها و سواحل دريا به صورت جلوه گاهي از اين سياست شاهانه، عملاً به عشرتكدههايي در خدمت ابتذال و فساد و تخدير نسل
جوان تبديل گرديد.
زن فريبا، نسخه بدل و استعاري از تصوير زن در جامعه غربي است كه متأسفانه در نسخه اصلي آن نيز كرامت و شخصيت واقعي زن در مسلخ فلسفه مادي غرب قرباني شده تا «اقتصاد و لذت» اين دو معبود و مقصود انسان غربي را فراهم آورد ۰ بدين سان در تمدن غرب نيز زن تا حد زيادي يا در خدمت تبليغ و فروش كالاست يا در خدمت تبليغ و فروش خود و در هر حال او متاعي است در خدمت نظام سلطه كه به سفارش «حاكم» ايفاي نقش ميكند.
با عنايت به ملاحظات فوق است كه فروغ انديشه و سترگى و عظمت عمل حضرت امام خميني در احياي هويت اصيل زن مسلمان بهتر شناخته ميشود. امام كه خود از نزديك برداشتهاي متحجرانه از جايگاه زن به عنوان «ضعيفه» و عيال محبوس در اندروني را شاهد بود و از سوي دگر با تيزبيني خاص خود، نقش زن فريبا و ملعبه شاه و استعمار را در ابتذال و فساد و از خودبيگانگي و خودباختگي جوامع مسلمان به خوبي احساس ميكرد، با سود جستن ازكوثر زلال معارف اسلام ناب محمدي و تعمق و تأمل مجتهدانه در ميراث گرانقدر سنت نبوي و تعاليم ائمه معصومين- عليهم السلام- از موضع مرجع تقليد روشن ضمير و مبارز به آنچنان درك درستي از نقش و مسئوليت زن دست يافت كه تجلي و بروز آن را در احياي هويت زن مسلمان در انقلاب اسلامي شاهديم. ......
#جایگاه_زن_از_دیدگاه_امام_خمینی
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 72 🎧آنچه خواهید شنید؛ ❣آرامش، نخواهی داشت؛ مگر آنکه قلب سبک و قدرتمندی ب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روانشناسی قلب 73.mp3
4.64M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 73
❣باید یادبگیری؛
از روزهای سختت،از آزارهاي دیگران
ازمشکلات زندگیت،
يه وزنه بسازی،و باهاش آروم آروم قلبتوقدرتمند کنی.
💓خداسختی هاتو
به گرونترین قیمت ميخره .
🕌در محضر امام روح الله (۱۷۲)
💠 در صف شهدای کربلا
📌 امام خمینی (ره ):
شما که برای اسلام بپا خاستهاید و جان و مال نثار میکنید، در صف شهدای کربلا هستید، چرا که پیرو مکتب آنانید.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#جمهوری_اسلامی_حَرم_است
#امام_خمینی
#أَیْنَ_الطّالِبُ_بِدَمِ_الْمَقْتُولِ_بِکَرْبَلاءَ
#لبیک_یا_خامنه_ای
📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر #صلوات، بدون ذکر منبع هم مجاز است.
@zandahlm1357
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
وداع وقتي كه تصميم گرفتم به عراق بروم، و خواستم براي وداع نزد حضرت امام رضا (ع) بروم، با خود گفتم چ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کرامات
آواز آسماني عشق
نويسنده حميدرضا سهيلي
نام بيمار: عبدالحسين محمدي
اهل: قائن – روسته كلاته بالا
نوع بيماري: فلج بدن بر اثر تركش خمپاره در جبهههاي جنگ
جانباز ۷۰ درصد
تاريخ شفا: اسفند ۱۳۶۵
ميآيي با هزاران هزار ستاره، با هزاران خورشيد لبخند.
ميآيي، با رخساري متبرك از غبار پاك جبهه و پدر شتابان به استقبال تو ميآيي. مادر آغوش پر از گل محبت خويش را به سويت ميگشايد تا ترا گرم در آغوش بگيرد و دوباره زنده شود، طراوت بگيرد، جوان شود و هرم نفس گرمت را حس كند.
ميآيي و شادي را به همراه ميآوري، شور و شوق و شعف و شادماني را، اما خود شاد نيستي. گويي دلت اينجا نيست، روحت اينجا نيست. آمدهاي، اما دلت را جا گذاشتهاي، روحت را با خود همراه نياوردهاي، تنهايي. آدم بي دل تنهاست، نيامده هوس رجعت دارد. شوق سفر ميل پركشيدن و رفتن. ذوق به سوي دل شتافتن، به دلدار رسيدن. و تو ميروي، بي تأمل، به دنبال دل راهي ميشوي. دلت آنجاست، و آنجا؟... ميدان عشق است، ميدان ميثاق با
خدا، تو دل به خدا دادهاي و حاليا خدا ترا ميخواند، با آواز آسماني عشق ترا ميخواند.
گريه بدرقه راهت ميشود، پدر اشك به راهت ميافشاند، مادر دشل را سوغات سفر تو ميسازد. تو ميروي و دو دل عاشق را نيز همراه خود ميبري، و آن دو در غم فراق تو وا ميمانند به انتظار، ديده به راه آمدن دگر باره تو. ميآيي باز؟
به جبهه ميرسي، به خاكي پاك، خاكريز لبريز از عشق، دلت دوباره جوان ميشود، حتي لحظهاي هم نميآسايي. تا ميرسي، عزم رفتن به خط مقدم داري. ميداني كه دلت را آنجا نهادهاي، به دنبال دلت هستي. دلت در پشت خاكريزهاي خط مقدم مانه است، در نزد ياران همدلت ياران همراهت. شب با ستارگان پيش ميراني، ماه همراه و همسفر با تو تا دل سنگرهاي سياه دشمن ميآيي، دشمن چونان تاريكي ميماند كه از نور حضورتان در گريز است. صبح ميدمد. صبح سپيد، صبح صادق، و تو در مييابي كه دل سياه دشمن را شكافتهاي و كيلومترها راه پيشروي كردهاي. حالا دشمن قصد آن دارد كه بر دل سپيدتان رعب اندازد. حمله ميكند، ميخواهد سنگرهاي به روشني نشسته از حضور پرنورتان را با حضور تاريك خود به سياهي كشاند. اما شما دل قرص و محكم داريد، مثل گامهايتان، استوار، پابرجا، ايستاده و ستبر، حتي گاهي هم باز پس نمينشينيد قرص ميجنگيد، دلاورانه، شجاعانه و
دشمن را از آهنگ شوماش مأيوس ميكنيد. دشمن آخرين تلاشش را ميكند، مثل بردار آويخته شدهاي كه بياثر دست و پا ميزند. سنگرهايتان را به توپ ميبندد، خمپاره مياندازد، شليك ميكند، راكت مياندازد و از اين همه، تنها تركشي كوچك تقدس مييابد تا در بدن تو جاي گيرد و فريادت را برآورد. بيهوش بر زمين ميافتي. همدلان ترا به آغوش ميكشند و به پشت جبهه ميكشانند، اما توي بيدل را طاقت فراق خود نيست، كه ميماني. مرهمي بر زخمت مينشيند و حالت بهبود مييابد. اين را نميخواستهاي اما تقدير تو چنين خواسته است، سرنوشت براي تو اين گونه رقم خورده است. دوباره دل را بر ميداري و راهي ميشوي، راهي ديار عشق، به دليابي دلدار و چه خوب كام دل ميستاني از يار.
نشئه ديدار يار دوباره خمار زندگي ميشوي. زنده ميماني. دست چين نميشوي، گلچين نميشوي و چشم كه ميگشايي، نوري شديد و تند به استقبال نگاهت ميرود. دريغ ميخوري كه از مرز كاميابي دل بازگشتهاي بي وصال يار. حتي تكاني نميتواني، بدنت فلج شده است، خدا در امتحان ديگري را به رويت گشوده است. خشنودي، ميداني كه امتحان خاص بندگان خالص خداست پس شكر ميكني: سپاس خداي را كه مرا لايق اين امتحان يافته است.
از بيمارستان كه به منزل بر ميگردي، گريه و غم به استقبالت ميآيد، گريه مادر دلت را ميشكند، غم پدر سينهات را ميسوزاند و تو
مثل بردار آويخته شدهاي كه بياثر دست و پا ميزند. سنگرهايتان را به توپ ميبندد، خمپاره مياندازد، شليك ميكند، راكت مياندازد و از اين همه، تنها تركشي كوچك تقدس مييابد تا در بدن تو جاي گيرد و فريادت را برآورد. بيهوش بر زمين ميافتي. همدلان ترا به آغوش ميكشند و به پشت جبهه ميكشانند، اما توي بيدل را طاقت فراق خود نيست، كه ميماني. مرهمي بر زخمت مينشيند و حالت بهبود مييابد. اين را نميخواستهاي اما تقدير تو چنين خواسته است، سرنوشت براي تو اين گونه رقم خورده است. دوباره دل را بر ميداري و راهي ميشوي، راهي ديار عشق، به دليابي دلدار و چه خوب كام دل ميستاني از يار.
نشئه ديدار يار دوباره خمار زندگي ميشوي. زنده ميماني. دست چين نميشوي، گلچين نميشوي و چشم كه ميگشايي، نوري شديد و تند به استقبال نگاهت ميرود. دريغ ميخوري كه از مرز كاميابي دل بازگشتهاي بي وصال يار. حتي تكاني نميتواني، بدنت فلج شده است، خدا در امتحان ديگري را به رويت گشوده است. خشنودي، ميداني كه امتحان خاص بندگان خالص خداست پس شكر ميكني: سپاس خداي را كه مرا لايق اين امتحان يافته است.
از بيمارستان كه به منزل بر ميگردي، گريه و غم به استقبالت ميآيد، گريه مادر دلت را ميشكند، غم پدر سينهات را ميسوزاند و تو
چه چارهاي داري جز صبوري كه اين نيز تقدير خداوندي است.
دلت را قرص ميكني و پدر و مادر را به صبوري ميخواني. اما خود نيز ميداني كه صبوري ممكن نيست. دلت هنوز در طپش خاكريز و رمل و سنگر و حمله و لقاءالله است، آرزو داري دوباره روي پاي خود بايستي و با گامهاي خودت به جبهه بازگردي و تا شهادت و رسيدن به خدا ماندگار ديار عشق شوي. اما تو اسير شدهاي اسير چرخ و عصا. اسير بيحركتي و جماد و تو اين را نميخواستهاي. پرواز را آرزو داشتي. پركشيدن، بالا رفتن، عروج و به خدا رسيدن را.
آن روز، ياران باز ميآمدند، از سفر عشق، با بالهاي زخمي و در خون نشسته، تو دلت سخت گرفته بود. هواي گريه داشتي، هواي فرياد زدن، ضجّه كشيدن و از ته دل خدا را صدا زدن.
بر ويلچرت نشسته بودي و به زيارت امام هشتم (ع) ميرفتي، پدر نيز همراه تو ميآمد. وقتي كه مسافران كربلا را آوردند، تو خيلي دلت ميخواست بتواني روي پاهاي خودت بايستي و شانه زير تابوت آن يار از سفر آمده بدهي. دلت ميخواست در گوش تابوتش نجواي « التماس دعا » بخواني.
آن روز دلت شكست، اشكت را مرهم درد خويش ساختي و نجوايت را به گوش باد سپردي.
نگاهت همراه با يادت پر گرفت و رفت تا آن سوي خاكريزها. نسيمي شرجي ميوزيد و بر صورتت شلاق سيلي مينواخت
، عطش بدجوري به جانت افتاده بود و بر لبهايت نشسته بود. آب طلب ميكردي، اما آب نبود، خيسي خون را با ولع بلعيدي و سعي كردي از جاي برخيزي اما توان حركت نداشتي نگاهت را كنجكاو به اطراف دوانيدي. در آن دورها، آن جا كه زمين و آسمان سينه به سينه هم ساييده بود، سايهاي ايستاده بود و نگاهت ميكرد. صدايش كردي، پيش آمد و رو به رو با نگاهت ايستاد.
غريوي از شادي كشيدي و او را به نام خواندي: مسعود...
به رويت خنديد و خندهاش چه خورشيدي بود. آمد، كنار تو نشست و دست زير شانه زخميات داد، ترا از جا كند و بر دوش خود نهاد. تو از درد فريادي كشيدي و از هوش رفتي. وقتي كه به هوش آمدي باز او را بالاي سر خود ديدي. هنوز ستاره لبخندي بر لبهايش نشسته بود و تو چقدر وابسته اين ستاره بودي. حالا هم او آمده است، بال گشوده بر فراز دستهاي عاشق به پرواز آمده است و تو چه دل شكسته و زار، پروازش را به نگاهت ميكشي و چه پر سوز ميگريي. زير لب زمزمهاي را ميآغازي:
يار همراه بي ما چرا پرواز؟
مسعود بر دستها ميرود تا آستان امام هشتم (ع) و تو به شتاب خودت را همراهش ميسازي و در داخل حرم، در كنار او جاي ميگيري و براي لحظهاي فرصت گفتگو با او را پيدا ميكني. وه چه
لحظه دل انگيزي است، نجواي عاشقانه شهيدي زنده با شهيدي به خدا رسيده. برايش از غم فراق ميگويي. از درد جدايي، از تنهايي و صبوري و از او ميخواهي كه شفاعت ترا نزد امام همام (ع) بكند تا امام نظر عنايتي كند و شافي تو بشود نزد خدا. آن قدر ميگويي و ميگريي كه از هوش ميروي. حالا در خلسهاي فرو رفتهاي كه برايت عجيب مينمايد، خلسهاس است بس روحاني، صدايي آسماني ترا ميخواند، صدايي آبي، رؤيايي، و تو نوري را مشاهده ميكني كه به وي تو ميآيد و در برابر نگاهت ميايستد، تو مثل پرندهاي سبكبال به سويش بال ميگشايي، اوج ميگيري و سر بر شانه نورانياش ميگذاري تا نجواي دل را زير
گوشش زمزمه كني. صداي آسماني او را ميشنوي:
برخيز
نميتوانم.
برخيز، تو ميتواني
من فلج هستم آقا.
حالا نيستي پسرم، تو مورد عنايت قرار گرفتي، برخيز.
برميخيزي، شهيدان را ميبيني كه در نگاهت شاد ميخندند و مسعود را نظاره ميكني كه هزاران هزار ستاره لبخند بر لب دارد. صداي نقارهخانه ترا به خود ميخواند، نگاهت را كه ميگشايي خود را تنها در كنار ضريح حرم امام مييابي.
شهيدان رفتهاند و تو روي پاهاي خودت ايستادهاي و دستها را بر ضريح حرم حلقه بستهاي. پدر ناباور اشك ميريزد و سجده شكر به جاي ميآورد. لباسهايت تكه تكه ميشود، هزار تكه ميشود و نقاره خانه همچنان شادي ترا آواز ميدهد، شهيدان در
اوج آسمان به تو لبخند ميزنند.
#دانستنیهای امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
مأمون (۱۹۸ ۲۱۸ ه. ق) از دوران بیست سالة حکومت مأمون، فقط پنج سال آغازین حکومت وی که مصادف با سالهای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در کنار مذاهب فقهی که باید آنها را مکاتب نقلی دانست مکاتب عقل گرا، کلام و فلسفه در حوزههای مختلف ممالک اسلامی فعالیت داشتند.
معتزلیان، جبهة مقابل سنت گرایان اهل حدیث بودند و عقیده داشتند در شناخت دین و اصول آن علاوه برنقل آیات و روایات از عنصر عقل وخرد نیز بایستی بهره گرفت. معتزلیان تأثیر بسزایی در تکوین و تکوّن علم کلام داشتند و مبدع نظریاتی بودند که با اندیشههای اهل حدیث تعارض داشت. از مشهورترین متکلمان معتزلی، ابوالهذیل علاف (م ۲۳۵ ق) بود که نظریات مشهوری در کلام داشته و پیروانش به هُذیله شناخته میشدند و از شاگردان برجستۀ او، ابوعمرو جاحظ (م ۲۵۵ ق) بود که طایفه ای نیز به او منتسب هستند. [۱]
معتزله در ایام بین خلافت مأمون ومتوکل (۱۹۸ ۲۳۲ ق) به اوج اقتدار و اعتلای خود رسیدند، چنانچه مأمون غالب ایام خویش را با ابواسحق ابراهیم بن سیار نطّام و ابوالهذیل علاف و ثمامۀ بن اشرس و ابوعبدالله احمد بن ابی دواد ایادی (متوفی ۲۴۰) از رؤسای بزرگ معتزله میگذراند و در نتیجة این معاشرت، به فرقة معتزله تعلق قلبی پیدا کرده و طرفدار عقاید ایشان گردیده بود. [۲] در این راستا، دینوری (م ۲۸۲) مینویسد: «[مأمون] در مدت خلافت خود مجالسی برای مناظره میان ادیان و مذاهب تشکیل میداد
----------
[۱]: حسن حسین زاده شانه چی، اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعه در غیبت صغری، چاپ اول، پژوهشگاه علوم فرهنگ اسلامی، قم، ۱۳۸۶، ص ۸۸.
[۲]: عباس اقبال آشتیانی، خاندان نوبختی، چاپ سوم، کتابخانة طهوری، تهران، ۱۳۵۷، ص ۴۲.
و استاد او در این مسائل ابوهذیل محمد بن هذیل علاف بود». [۱] در ادامة معاشرت مأمون با سران معتزله و نفوذ آنها در دستگاه حکومت عباسی، [۲] مأمون در سال ۲۱۸ ماجرای محنت قرآن مجید را به راه انداخت [۳] .
----------
[۱]: دینوری، پیشین، ص ۴۰۱.
[۲]: برای آگاهی از میزان نفوذ معتزله در دستگاه حکومت عباسی ر. ک: اقبال آشتیانی، پیشین، صص۴۲-۴۳.
[۳]: برای آگاهی از قضیۀ محنت قرآن برای نمونه ر. ک: ابن اثیر، پیشین، ص ۴۲۳؛ همچنین ر. ک: رفاعی، پیشین، صص۳۹۵-۳۹۸.
#فرقه_های_درون_شیعی
✍نعمت الله صفری
https://eitaa.com/zandahlm1357
وضعیت فرهنگی جامعة اسلامی معاصر امامت امام (علیه السلام)
طبیعت علم دوستی اسلام سبب شده بود که علوم و دانشهای کشورهای مختلف جهان به جامعه اسلامی راه یابد، و کتب علمی دیگران از یونان گرفته تا مصر و از هند تا ایران و روم به زبان تازی که زبان اسلامی بود ترجمه شود.
ترجمة آثار علمی دیگران که از اواخر زمان امویان شروع شده بود، در عصر عباسیان مخصوصاً زمان هارون و مأمون به اوج خود رسید، همانگونه که در این زمان وسعت کشورهای اسلامی به بالاترین حدّ خود در طول تاریخ ارتقاء یافت. [۱] به طوریکه عصر هارون الرشید دوران طلایی حکومت عباسی محسوب میشود. [۲] البته این حرکت علمی چیزی نبود که به وسیلة امویان یا عباسیان پایه گذاری شده باشد، بلکه نتیجة مستقیم تعلیمات اسلام در زمینة علم بود که برای علم و دانش، وطنی قائل نبود. [۳]
دوران مأمون، از پیشرفته ترین دورانهای علمی عصر اول عباسی (۱۳۲-۲۳۲ق)، [۴] به حساب میآید به گونه ای که
تلاشهای فرهنگی به اوج خود رسید. [۱] مأمون با حکما خلوت مینمود و از معاشرت با آنها اظهار خشنودی میکرد. وی درترجمۀ کتابهای یونانی بسیار کوشش نمود و پول زیادی در این راه صرف کرد. [۲] تا جایی که هیأتهایی علمی را در جستجوی کتابهای یونانی و انتقال آنها به «بیت الحکمه» اعزام نمود. [۳] بیت الحکمه محلی برای مطالعه، نسخه برداری، ترجمه وتألیف کتب بود. [۴] این بیت، تراث فرهنگی اسلامی را در کنار تراث فرهنگی خارجی جمع آوری کرد. [۵] به این ترتیب نشر علوم و دانشهای دیگران در کنار دانشهای اسلامی، مسألۀ مطلوب روز شد، و در نتیجه مترجمان بسیاری از عراق، شام و ایران به بغداد آمدند. اما آنچه مایة نگرانی بود، این بود که در بین این مترجمان، افرادی از پیروان متعصب و سرسخت مذاهب دیگر مانند زردشتیان، صابئان، نسطوریان، رومیان و برهمنهای هند بودند که آثار علمی بیگانه را از زبانهای یونانی، فارسی، سریانی، هندی، لاتین و غیره به عربی ترجمه میکردند. [۶] و البته نگاهی کوتاه به مترجمان برجستۀ آن دوران، نشان
----------
[۱]: ناصر مکارم شیرازی، «مناظرات تاریخی امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) با پیروان مذاهب و مکاتب دیگر»، مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا (علیه السلام)، کنگره جهانی حضرت رضا (علیه السلام)، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۶۶، ج۱، صص ۴۲۸ ۴۲۹.
[۲]: طقوش، پیشین، ص ۹۶.
[۳]: مکارم شیرازی، پیشین، ص ۴۲۹.
[۴]: برای آگاهی از چگونگی تقسیم بندی حکومت عباسی توسط مورخان به چهار عصر، ر. ک: طقوش، پیشین، ص ۳۹.
[۱]: طقوش، پیشین، ص ۱۳۸.
[۲]: مکارم شیرازی، پیشین، صص ۴۳۱ ۴۳۲.
[۳]: طقوش، پیشین، صص ۱۳۸ ۱۳۹.
[۴]: با اقتباس از: عصر المأمون، احمد فرید رفاعی، الطبعة الرابعة، دارالکتب المصریة، القاهرة، ۱۳۴۶/۱۹۲۸، ج ۱، ص ۳۷۵؛ برای آگاهی بیشتر در مورد بیت الحکمه ر. ک: یونس کرامتی، بیت الحکمه، دایرۀ المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، چاپ اول، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، ۱۳۸۳ش، ج۱۳، صص ۲۷۴-۲۸۱.
[۵]: طقوش، پیشین، ص ۱۳۹.
[۶]: مکارم شیرازی، پیشین، ص ۴۳۲.
میدهد که یهود و
نصاری در امر ترجمة کتاب های، نقش بسزایی داشته اند؛ [۱] و یقیناً همة آنها در کار خود حسن نیت نداشتند و گروهی از آنان سعی میکردند که آب را گل آلود کرده و ماهی بگیرند، و از این بازار داغ انتقال علوم بیگانه به محیط اسلام، برای نشر عقاید فاسد و مسموم خود فرصتی به دست آورند و درست به همین علت عقاید خرافی و افکار انحرافی و غیر اسلامی در لابلای این کتابهای به ظاهر علمی، به محیط اسلام راه یافت، و به سرعت در افکار گروهی از جوانان و افراد ساده دل و بی آلایش نفوذ کرد. مسلماً در آن زمان، یک هیأت نیرومند علمی که از تقوا و دلسوزی برخوردار باشد، در دربار عباسیان وجود نداشت که آثار علمی بیگانگان را مورد نقد و بررسی قراردهد و آن را با فیلتر جهان بینی اسلامی تصفیه کند، و ناخالصیها را بگیرد و آنچه صاف و بی غل و غش است در اختیارجامعه اسلامی بگذارد. [۲]
از سوی دیگر از خصوصیات قرن دوم هجری که زمان مورد بحث را نیز دربر میگیرد، پدید آمدن مذاهب فقهی گوناگون است که بسیاری از آنها تا چند دهه و بلکه چند قرن، نقش عظیمی در تاریخ فقه اهل سنت ایفا کردند. برای دانستن اهمیت این دوره همین بس که سه مذهب از مذاهب فقهی چهارگانة اهل سنت، یعنی مذاهب فقهی حنفی، مالکی و شافعی، دراین دوره پدید آمده اند. [۳]
----------
[۱]: سید محمد مرتضوی، نهضت کلامی در عصر امام رضا (علیه السلام)، چاپ اول، آستان قدس رضوی، مشهد، ۱۳۷۵، ص ۲۸.
[۲]: مکارم شیرازی، پیشین، ص ۴۳۳.
[۳]: نعمت الله صفری، نقش تقیه در استنباط، چاپ اول، مؤسسه بوستان کتاب قم، قم، ۱۳۸۱، ص ۵۰۴.
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
👇👇👇👇👇👇 قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چشم به راه - قسمت پانزدهم.mp3
11.6M
👇👇👇👇👇👇
قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست
@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_زمان عج
#سبک_زندگی
🔹از نظر اسلام، پول یا لقمه حرام، به چه لقمهای گفته میشود؟
مثلاً چرا ربا حرام است؟
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🎥 کارتون زیبای شهر موشکی 📼 قسمت ۱۲ : از بچه ها خبری نیست 🚥 بخش اول 🇮🇷 بچه ها ! با هم این کانال و تب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجموعه کلیپ های روایتگری 👌
هر روز روایتی از شهدا بشنوید❤️
#روایتگری
شماره ۱۵
کاری از گروه راویان سردار شهید حاج عبد الحسین برونسی 🌹
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هدف از این نوشتار بی شک هر انسانی علاقه مند نام و یاد و بازگو کردن فضائل و مناقب محبوب خویش است و ه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساختار کتاب
در این کتاب به جهت تبرک و تیمن، ابتدا اصل زیارت نقل میشود و پس از آن به تبیین برخی فرازهای آن که به معجزات و فضائل حضرت اشاره دارد پردازش میشود.
شایان ذکر است نظر به اینکه معجزات خارق العاده و شگفت انگیز امیرالمؤمنین و حضرات معصومین (علیهم السلام) برای برخی، به سختی مورد پذیرش قرار میگردد و برای اطمینان، سند حدیث را طلب میکنند لذا بر آن شدیم تا معجزات را در قالب زیارت بیان کنیم، بدون شک شفایی برای سینههای دردمند و هدایت و رحمتی مضاعف برای مؤمنین است.
گفتنی است هدف شرح و تفسیر تمام فقرات زیارت نیست، بلکه فرازهایی از زیارت به صورت گلچین و با رویکرد معرفت افزونی و منقبت آموزی مورد توجه و تبیین قرار گرفته است، که اگر خداوند توفیق فرماید در آینده به شرح جامع آن خواهیم پرداخت.
توضیح نکاتی پیرامون معجزه
چون در این نوشتار علاوه بر فضائل، به ذکر قسمتی از معجزات امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز پرداخته میشود نیکو است به نکاتی پیرامون معجزه اشاره شود.
۱. معجزه به عمل خارق العاده ای گفته میشود که مدعیان نبوت و امامت برای اثبات مدعای خود - ارتباط با خداوند و عالَم غیب - میآورند و دیگران را نیز به مقابله و آوردن مثل آن دعوت میکنند و چون دیگران از اظهار همانند آن عاجز و ناتوانند بدان «معجزه» میگویند.
۲. معجزه بر کارهایی که محال عقلی است تعلق نمی گیرد، بلکه به اموری مرتبط است که به طور عادت و معمول محال به نظر نمی آید، لیکن عقلاً انجام آن محال نیست.
۳. خداوند در قرآن معجزات فراوانی را برای رسولانش برمی شمارد. به عنوان نمونه: کشتی حضرت نوح (علیه السلام) و طوفان [۱]، شتر حضرت صالح (علیه السلام) [۲]، سرد شدن آتش بر حضرت ابراهیم (علیه السلام) [۳] و زنده کردن پرندگان چهارگانه به اذن خدای متعال [۴]، عصای حضرت
موسی (علیه السلام) [۱]، سخن گفتن و تسخیر موجودات توسط حضرت سلیمان (علیه السلام) [۲]، حضرت عیسی (علیه السلام) و تکلم در گهواره، خلقت پرنده به اذن خدا، شفای کور مادرزاد و زنده کردن مردگان [۳]، معراج رسول خدا (صلی الله علیه و آله) [۴]، معجزه جاویدان قرآن [۵]، شق القمر [۶] و....
۴. میان معجزه و سحر و جادو و چشم بندی و امثال آن تفاوت اساسی وجود دارد از جمله:
معجزه به هر عملی که تعلق گیرد آن عمل به صورت واقعی در خارج وقوع مییابد، برخلاف سحر و جادو که حقیقت و واقعیت خارجی ندارد، بلکه در نظر بیننده صورت مییابد.
به عنوان مثال در داستان حضرت موسی (علیه السلام) و ساحران، آنچه موسی (علیه السلام) انجام داد حقیقت داشت، و عصا به صورت اژدهایی بزرگ و حیوانی درنده درآمد، اما مارهای ساحران در واقع جاندار نبود بلکه ریسمانها و طنابهایی بود که به وسیله داروهای شیمیایی به جست و خیز در آمده، و به نظر مردم مارهایی جاندار شده بودند.
با توجه به این چهار نکته، مخاطبِ ما در این نوشتار کسانی هستند که به یگانگی پروردگار، علم و قدرت او، رسالت رسولان الهی، حقانیت قرآن و امامت ائمه اطهار (علیهم السلام) اعتقاد دارند، بر این اساس به صدور معجزه از پیامبران الهی و ائمه معصومین (علیهم السلام) - که نشان صدق ادعایشان است - نیز اعتقاد و اذعان دارند.
لذا اگر فردی در صدور معجزه از پیامبران یا ائمه اطهار (علیهم السلام) شک و تردید دارد بایستی با او به ترتیب در مباحث توحید، نبوت، امامت و صدور معجزه از نبی و امام وارد بحث شد تا این مقوله برای او ثابت گردد.
آخرین نکته: در این نوشتار، ما در ذکر صلوات و تحیات پس از اسامی مقدسه معصومین (علیهم السلام) تابع مصادر و منابع نبوده ایم.
با نگاهی ملتمسانه به بارگاه ملکوتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) از خداوند فرج فرزند غریبش امام عصر (علیه السلام) را خواستاریم.
در پایان ثواب این اثر را به مادر مظلومم، صدیقه طاهرهام ابیها فاطمة الزهرا (علیها السلام) اهداء مینمایم.
فاطمه سادات درچه ای
----------
[۱]: . سورة الاعراف ۶۴.
[۲]: . سورة الاعراف ۷۴ و ۷۷.
[۳]: . سورة الانبیاء ۶۹.
[۴]: . سورة البقره ۲۶۰.
[۱]: . سورة الاعراف ۱۰۷.
[۲]: . سورة النساء ۱۲ و سورة ص ۳۶.
[۳]: . سورة المائده ۱۱۰ و سورة آل عمران ۴۶ و ۴۹.
[۴]: . سورة الاسراء ۱.
[۵]: . سورة الکوثر ۱.
[۶]: . سورة القمر ۱.
#هفتمین_زیارت
✍#فاطمه_سادات_درچه_ای
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
از حکیمی پرسیدند: سفر چه کسی طولانی تر است؟ پاسخ داد سفر مسافری که در پی دوست شایسته است. وصف خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معیار دوستی
وقتی هم رأی و هم عقیده بودن از قواعد برادری و سبب دوستی است، عقل و فضیلت بسیار موجب میشود که آدمی در پی دوستانی چون خود برود و چون تعداد این دسته اندک است، دوستان این عده هم کم میباشد؛ چرا که اکثر مردم نادان و کم عقل هستند. با این وصف نه عاقل متمایل به دوستی با جاهل است و نه جاهل با عاقل. ولی چون افراد نادان بسیارند، دوستانشان هم بسیار میباشند.
#کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357