eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.5هزار عکس
36.2هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
43.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کارتون زیبای شهر موشکی 📼 قسمت ۲۰ : مذاکره با آقای سام 🇮🇷 بچه ها ! با هم این کانال و تبلیغ کنیم 👇👇👇👇👇👇 @zandahlm1357
9.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مجموعه کلیپ های روایتگری 👌 هر روز روایتی از شهدا بشنوید❤️ شماره ۲۲ کاری از گروه راویان سردار شهید حاج عبد الحسین برونسی 🌹
24.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•        ─━━━⊱🔹﷽🔹⊰━━━─ 🩸خون مظلوم ارسالی از مخاطب         •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ماجرای عابد و ابوطالب (علیه السلام) به این مناسبت خالی از لطف نیست ماجرایی که میان حضرت ابوطالب (علیه السلام) و عابد مسیحی اتفاق افتاده اشاره شود. جابربن عبدالله انصاری گوید: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره میلاد امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) پرسیدم، فرمود: آه، آه... درباره بهترین مولود بعد از من که میلادی همچون میلاد مسیح (علیه السلام) داشت پرسیدی. خداوند تبارک و تعالی پانصد هزار سال پیش از آفرینش خلق، من و علی را از یک نور آفرید، و ما پیوسته خداوند را تسبیح گفته و تقدیس می‌گفتیم. و چون خداوند آدم (علیه السلام) را آفرید، ما را در صلب او افکند که من در پهلوی راست و علی (علیه السلام) در پهلوی چپ او مستقر گشتیم. سپس از صلب او به صلب‌های پاکیزه و از آنجا به رَحِم‌های طیّبه منتقل شدیم. این وضع همچنان ادامه داشت تا اینکه خداوند تبارک و تعالی مرا از صلبی پاکیزه و طاهر که صلب عبدالله بن عبدالمطلب باشد، به بهترین رَحِم که رَحِم آمنه بود منتقل کرد. بعد از من، خداوند تبارک و تعالی علی (علیه السلام) را از پشتی پاک و طاهر بیرون آورد که صلب ابوطالب (علیه السلام) بود و در بهترین رَحِم یعنی رَحِم فاطمه بنت اسد (علیها السلام) قرار داد. سپس فرمود: ای جابر! پیش از آنکه علی در رَحِم مادرش قرار گیرد، مرد راهبی بود که او را «مثرم بن دعیب بن شیقتام» می‌نامیدند. در عبادت شهره و نامور بود و خدا را صدونود سال عبادت کرده بود بی آنکه از وی حاجتی طلب نماید. این عابد از خداوند خواست که یکی از اولیای خویش را به وی نشان دهد، که خداوند ابوطالب (علیه السلام) را نزد وی فرستاد و چون چشم آن عابد بر وی افتاد، برخاست و بر پیشانی او بوسه زد و در کنار خود نشاند. آنگاه از وی پرسید: کیستی خدایت رحمت کند؟! فرمود: مردی از «تهامه» هستم. عابد پرسید: از کجای سرزمین تهامه؟ -: از مکّه. -: از کدام خاندان؟ -: از عبدمناف. -: کدام عبدمناف؟ -: از بنی هاشم. ناگاه راهب برخاست و بار دیگر بر پیشانی وی بوسه زده و گفت: سپاس خداوندی را که حاجت مرا برآورده ساخت و تا ولیّ خویش را به من نشان نداد از دنیا نبرد، سپس گفت: ای مرد، بشارت باد تو را که خداوند علیّ اعلی به من امری الهام فرموده که برای تو بشارتی است. ابوطالب (علیه السلام) پرسید: آن بشارت چیست؟ گفت: پسری است از صلب تو که ولیّ خداوند تبارک و تعالی است؛ او امام پرهیزگاران و وصّی رسول رب العالمین است. اگر آن پسر را دیدی سلام مرا به وی برسان و به او بگو: مثرم تو را سلام می‌رساند و شهادت می‌دهد که خدا یکی است و شریک ندارد و محمد (صلی الله علیه و آله) بنده و رسول اوست و تو جانشین بر حق اویی؛ نبوّت با محمّد (صلی الله علیه و آله) خاتمه می‌یابد و وصایت با تو انجام می‌شود. در ادامه گوید: ابوطالب (علیه السلام) بگریست و از نام آن مولود پرسید؟ گفت: نامش «علیّ» است. ابوطالب (علیه السلام) فرمود: من از حقیقت آنچه می‌گویی اطلاع ندارم مگر اینکه دلیل و برهان آشکاری به من نشان دهی تا سخنان تو را باور کنم. مثرم گفت: چه چیزی را دوست داری از خدا برایت طلب کنم تا همین جا آن را به تو بدهد و دلیلی باشد بر درستی گفتارم؟ ابوطالب (علیه السلام) فرمود: طعامی از بهشت می‌خواهم که هم اکنون حاضر گردد. آن راهب برآورده شدن حاجت ابوطالب (علیه السلام) را از خدا درخواست نمود و هنوز دعایش به پایان نرسیده بود که طبقی از میوه‌های بهشتی شامل: رطب، انگور و انار آماده گشت. حضرت ابوطالب (علیه السلام) اناری را برداشت و خندان از بشارت و هدیه بهشتی به منزل خویش مراجعت نمود، سپس آن انار را با فاطمه بنت اسد (علیها السلام) تناول کرد. حق تعالی از آن انار بهشتی در وجود آن دو نوری از خود آفرید تا حجت میان بندگان باشد و این چنین نور خدا در زمین قرار گرفت. چون فاطمه (علیها السلام) امانت و نور الهی را در دامن گرفت زمین تاب نیاورد و از مهابت آن نور الهی و عدم پذیرش مردمان به حرکت درآمد و زمین لرزید، و کوه‌ها و خانه‌های مکه تا چندین روز متوالی آرام نداشت. قریش را به خاطر این زمین لرزه اندوه عظیمی گرفت. لذا گفتند: برخیزید و بتان خود را به بالای کوه ابوقبیس برید تا از آن بخواهیم زمین را آرام کند و شما را از این گرفتاری برهاند. و چون بر بالای کوه ابوقبیس جمع شدند، کوه چنان به لرزه افتاد که سخت ترین سنگ‌ها خرد گشته و بت‌های آن‌ها با صورت بر زمین افتاد. چون چنین دیدند، گفتند: تاب تحمّل آنچه بر سر ما آمده را نداریم. حضرت ابوطالب (علیه السلام) در حالی که اهمیتی به این حادثه نمی داد بر بالای کوه رفته و فرمود: ای مردم! خداوند متعال امشب حادثه ای آفریده است و دست به آفرینشی زده است اگر او را اطاعت نکنید و به ولایتش اقرار ننمایید و به امامتش شهادت ندهید، این بلا از شما دور نخواهد گشت و کوه آرام نخواهد گرفت و دیگر
نمی توانید در سرزمین تهامه اقامت گزینید. گفتند: ای ابوطالب! ما به آنچه گفتی اقرار می‌کنیم. حضرت ابوطالب (علیه السلام) سخت گریست آنگاه دست خود را به سوی خداوند عزوجل برداشته و عرض کرد: «إلهی و سیّدی أسألک بالمحمّدیة المحموده و بالعلویّة العالیه و بالفاطمیّة البیضاء إلّا تفضّلت علی تهامه بالرّأفة و الرحمه؛ ای خدا و سیدِ من! تو را می‌خوانم به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) که پسندیده توست، و به علی (علیه السلام) که عالیست و به فاطمۀ نورانی (علیها السلام) که به مردمان تهامه مهربانی و ترحم نمایی. » سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: سوگند به آنکه دانه را شکافت و خلق را آفرید، عرب تا مدت‌ها این کلمات را می‌نوشتند و در شدائد و گرفتاری‌ها در دوران جاهلیت می‌خواندند بی آنکه از حقیقت و کُنه این الفاظ اطّلاعی داشته باشند. چون شب میلاد امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرا رسید، آسمان درخشان و نورانی گشت، و ستارگان چنان پرنور شدند که نورشان به چند برابر سابق می‌رسید و مردم قریش از این امر سخت شگفت زده شده و به هیجان آمده به یکدیگر می‌گفتند: حتماً در آسمان اتفاقی افتاده است. در این هنگام ابوطالب (علیه السلام) از خانه خارج شده و در خیابان ها، بازارها و کوچه‌های شهر می‌گشت و می‌فرمود: ای مردم حجّت خداوند بر شما تمام شد! سپس مردم از علّت درخشان شدن شب و فزونی نور ستارگان و آنچه می‌دیدند از وی پرسش می‌کردند و او را احاطه نموده بودند. ابوطالب (علیه السلام) به ایشان رو کرده و فرمود: بشارت باد شما را که در این شب یکی از اولیای خدا به دنیا آمده خداوند با تولد او خصال نیک را به کمال می‌رساند و او را خاتم الوصیین قرار می‌دهد. او امام متّقین، یاور دین، سرکوب کننده مشرکین، درهم شکننده منافقین، زین العابدین، وصیّ رسول ربّ العالمین و امام هدایت است. ستاره ای است عالی، چراغی است شب شکن و نابودکننده شرک و شبهات. او نفس الیقین و سرآمد دین است... [۱] ---------- [۱]: . روضة الواعظین ۷۷؛ مناقب ابن شهر آشوب ۲/۲۱؛ الفضائل ابن شاذان ۵۴؛ بحار الانوار ۳۵/۱۰ و ۹۹؛ الدر النظیم ۲۲۹. اَلسَّلامُ عَلَی المُزَوَّجِ فی السَّماء (سلام بر تزویج یافته در آسمان) https://eitaa.com/zandahlm1357
ابراهیم خواص ابراهیم خواص در هیچ شهری بیش از چهل شبانه روز نمی زیست. سری سقطی سری سقطی به صوفیه می‌گفت: وقتی زمستان دل برود، بهار باطن او سر رسد، درخت روح او برگ آورد و بوی گل همه جا را عطرآگین کند. نماز شبلی شبلی در ماه رمضان پشت سر امام جماعت نماز می‌خواند. امام جماعت به این آیه رسید که: اگر بخواهیم آنچه را که به تو وحی کرده ایم باز پس می‌گیریم وَ لَئِنْ شِئْنٰا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ [۱]، شبلی فریاد کشید و بر زمین افتاد، خیال کردند مرده است، لرزید و مرتب می‌گفت: آیا چنین دوستان را مورد خطاب قرار می‌دهند. تواضع غزالی در کتاب عزلة در احیاءالعلوم می‌گوید: پیامبر خود آنچه را می‌خرید به خانه می‌برد، یکی از اصحابش خواست هرچه را پیامبر خریداری کرده به خانه اش برساند، پیامبر فرمود: خریدار سزاوار است که مایحتاج خانواده اش به منزل ببرد. امام علی علیه السلام نیز خرما و نمک در لباسش می‌ریخت و می‌گفت: کامل از کمالش نقصان نمی یابد و می‌گفت: خدا متکبران را دوست ندارد. امام حسن علیه السلام نیز در کوچه خود به عده ای از فقیران رسید. در برابر آنها قطعه نانی بود، آنان به امام تعارف کردند و گفتند: بشتاب به غذا ای پسر رسول خدا. امام در کنار آنها نشست و با آنان غذا خورد و سپس سوار اسبش شد و گفت: خدا متکبران را دوست ندارد. تنهایی کسی منزل عابدی رفت، گفت: از تنهایی به تنگ نمی آیی؟ عابد گفت: از وقتی تو آمدی تنها شدم. ---------- [۱]: ۱) - اسراء، ۸۶. .......: شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357
🌴 🌹 و قال عليه‌السلام أَحْبِبْ‌ حَبِيبَكَ‌ هَوْناً مَا، عَسَى أَنْ‌ يَكُونَ‌ بَغِيضَكَ‌ يَوْماً مَا، وَ أَبْغِضْ‌ بَغِيضَكَ‌ هَوْناً مَا، عَسَى أَنْ‌ يَكُونَ‌ حَبِيبَكَ‌ يَوْماً ما. امام عليه السلام فرمود: دوست خود را در حد اعتدال دوست بدار، چراكه ممكن است روزى دشمنت شود و با دشمنت نيز در حد اعتدال دشمنى كن، زيرا ممكن است روزى دوست تو شود.