eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
شفاى دست حاج غلامحسين جابوزى دخترى به نام كوكب كه دست راستش شل شده بود داشت كه در آخر روز نهم ماه شوال سنه ۱۳۴۳ شفا يافت كه والده دختر نقل نمود. شبى در خانه وقعه هولناكى روى داد و اين دختر از هول و اندوه آن وقعه دست راستش بدرد آمد تا سه چهار روز بدرد گرفتار بود. آنگاه دستش از حس و حركت افتاد لذا از جهت علاج از قريه خود به ترشيز (كاشمر فعلى) آمده و نزد طبيب رفته به معالجه مشغول شديم و اثرى حاصل نشد. پس بسوى مشهد مقدس حركت كرديم و مشرف به حريم رضوى شديم ظاهرا براى معالجه و باطنا به جهت استشفاء از دربار حضرت رضا (ع) پس چند روز نزد طبيبان ايرانى رفته فايده اى نديديم. آنگاه به دكتر آلمانى رجوع كرده و او براى معاينه دختر را برهنه كرد و من چون دختر خود را نزد آن اجنبى كافر برهنه ديدم بر من سخت و گران آمد آرزوى مرگ كردم كه كاش مرده بودم و ناموس خود را پيش اجنبى كافر برهنه نمى ديدم. دكتر امر كرد چشمهاى دختر را بستند و باو گفت به هر عضوى كه دست مى گذارم بگو آنگاه دست به هر عضو كه مى گذاشت دختر مى گفت فلان عضو است تا وقتى كه دست بدست راست او نهاد و دختر هيچ نگفت. پس سوزنى مكرر بآندست فرو كرد و دختر ابدا اظهار تاءلم نكرد. چون معلوم شد كه احساس درد نمى كند لباس او را پوشيده و چشم هاى او را باز كرد و گفت اين دست علاج ندارد و سه مرتبه گفت دست مرده است و روح ندارد. ببريد او را نزد امام خودتان مگر پيغمبر يا امام علاج كند. از اين سخن يقين نمودم كه چاره اى نيست بجز پناه بردن به طبيب حقيقى حضرت على ابن موسى الرضا (ع). فكر بهبود خود بدل زدر ديگر كن درد عاشق نشود به زمداواى طبيب لذا او را به حمام فرستاده تا پاكيزه شود و غسل نمايد. بالجمله قريب بغروب بود كه تشرف بحرم حقيقى و كعبه واقعى حاصل شد و دختر در پيش روى مبارك نزد ضريح نشست و عرض كرد يا امام رضا يا شفا يا مرگ، من نيز اين سخنش را بساحت قدس امام (ع) پسنديده و همين معنى را خواهش كردم و هر دو گريه بسيار نموديم آنگاه يادم آمد كه نماز ظهر و عصر را نخوانده ايم. به دختر گفتم برخيز كه نماز نخوانده ايم دختر برخواست به مسجد زنانه ايكه در حرم شريف است رفت براى نماز من نيز در جلوى مسجد مشغول نماز شدم نماز من تمام نشده بود. ديدم دختر بسرعت تمام از مسجد زنان بيرون آمد و از نزد من گذشت. من از نماز فارغ شدم بجستجوى او برآمدم كه اگر رو به منزل رفته است او را ببينم زيرا كه راه منزل را نمى داند و سرگردان مى شود. پس متوجه شدم ديدم نزد ضريح مطهر نشسته و اظهار حاجت مى كند كه يا شفاء يا مرگ. گفتم كوكب برخيز به منزل رفته تجديد وضو نموده برگرديم. گفت تو مى خواهى برو لكن من برنمى خيزم تا مرگ يا شفاى خود را بگيرم از انقلاب حال او منقلب شده گريه كردم و از حرم بيرون آمده به منزل خود كه در سراى معروف به گندم آباد بود رفتم ديدم همسفران چاى مهيا كرده اند نزد ايشان نشسته مشغول صرف چاى بودم ناگاه ديدم دختر با عجله آمد. تعجب كرده گفتم تو كه گفتى تا مرگ يا شفاى خود را نگيرم برنمى خيزم حال باين زودى و عجله آمده اى؟ گفت اى پدر حضرت مرا شفا داد!! گفتم از كجا مى گوئى گفت نگاه كن ببين دست شل شده خود را بلند كرد و فرود آورد بطوريكه هيچ اثرى از فلج در آن نبود. آنگاه گفت من همى خدمت آنحضرت عرض مى كردم يا مرگ يا شفا يكمرتبه حالتى مانند خواب بمن رويداد سرم را روى زانو گذاردم. سيد بزرگوارى را ميان ضريح ديدم كه صورت او در نهايت نورانيت بود پس ديدم دست شل شده مرا ميان ضريح كشيد و از طرف شانه تا سر انگشتانم دست ماليد و فرمود: دست تو عيبى ندارد ناگاه انگشت پايم بدرد آمد چشم باز كردم ديدم يك نفر از خدمت گذاران حرم براى روشن نمودن چراغ هاى بالاى ضريح كرسى گذارده و اتفاقا يكپايه آن روى انگشت پاى من قرار گرفته پس برخواستم و فهميدم به نظر مرحمت امام هشتم شفا يافته‌ام لذا بزودى خود را بخانه رسانيدم كه تو را بشارت دهم . هذا حرَمَالاَْقْدَسِ مِنْ رِفْعَتِهِ جِبْريلُ مُواظِبٌ عَلى خِدْمَتِهِ يَدْعُوا اَبَدا لِمَنْ اَتى رَوْضَتِهِ اَنْ يُدْخِلُهُ الاِْلهُ فى رَحْمَتِه https://eitaa.com/zandahlm1357
دعا، سلاح پيامبران از امام رضا عليه السلام نقل شده كه همواره به اصحاب خود مي‌فرمود: بر شما باد سلاح پيامبران، از او پرسيده شد كه سلاح انبياء چيست؟ فرمود: سلاح انبياء دعا مي‌باشد. [۵۴]. بخشيده شده از رحمت امام رضا عليه السلام فرمود: «الصلوة صلة الله للعبد بالرحمة؛ نماز عطيه و احساني است از طرف خداوند براي بنده، كه از راه رحمت و عنايت بخشيده است. » [۵۵]. بهترين شيوه ي زندگي امام رضا عليه السلام فرمود: شيعيان و پيروان ما را به سه مسأله امتحان كنيد: ۱- اهميت به اوقات نماز، كه آيا اول وقت نماز را برپاي مي‌دارند يا خير؟ ۲- حفظ اسرار، يعني در حفظ اسرار و مسايل محرمانه [صفحه ۵۴] كوشا هستند يا خير؟ ۳- و از حيث توانمندي‌هاي مالي، يعني آيا در مال خود براي برادران ديني سهمي قائلند و دست آنها را مي‌گيرند يا خير؟ [۵۶]. (ع) در آثار استاد علامه حسن زاده https://eitaa.com/zandahlm1357
D1737775T13968652(Web)-mc.mp3
4.15M
الهه کوچولو یه آرزوی بزرگ داره که می خواهد اونو از امام رضا علیه السلام درخواست کنه. الهه با مادر و پدرش برای زیارت به مشهد مقدس رفتند. الهه برای رفتن به حرم و آرزو کردن صبر نداشت چون چیزی رو میخواست که براش خیلی هیجان زده بود... کتاب"همه در حرم خوشحالند" در شبکه رادیویی ایرانصدا به تهیه کنندگی آتی جان افشان تهیه و تولید شده است 🔎 موضوعات قصه: علیه السلام @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ع 🔻اثبات خداوند به روش امام حسین علیه‌السلام... ⬅️ کور باد چشمی که مخلوقات را میبیند اما تو را نمی‌تواند ببیند❗️ 👈 تا حالا برعکس گفته بودند به ما... 🔻 استاد رحیم_پور @zandahlm1357
چشم به راه - قسمت نود و یکم.mp3
28.81M
🎬 قسمت: نود و یکم 👇👇👇👇👇👇 قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 ای شهیدان به خون غلطان خوزستان درود ▪︎ بمناسبت دومین کنگره ملی ۲۴ هزار شهید استان خوزستان ۱۷ اسفندماه ۱۴۰۲ 🔸 با نوای حاج صادق آهنگران حماسه خوان سالهای دفاع مقدس ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @zandahlm1357
🍂 🔻 5⃣3⃣ عملیات خیبر با موفقیت انجام شد و با کمترین تلفات نیروها، توانستند جزایر مجنون را به تصرف خود درآوریم. دشمن حسابی غافلگیر شده بود. بعدها بچه ها برایم گفتند که عراقیها با ماشین در جزایر مجنون آوازخوان در حال عبور بودند که ما ناگهان مثل صاعته بر سرشان فرود آمدیم و ماشین آنها را با آرپی جی ۷ به هوا فرستادیم و سربازان دشمن را به رگبار مسلسل بستیم و نابود کردیم. بسیاری از سربازان و افسران عراقی با لباس زیر غافل گیر و اسیر شده بودند. روز دوم عملیات، حمید رمضانی پیشنهاد کرد که به خط مقدم برویم و آنجا را ببینیم. از روطه کنار رود دجله رفتیم. هنوز به قوس نود درجه رودخانه نرسیده بودیم که دشمن یک خمپاره فسفری زد. فوری به حمید گفتم: . حمید، اینجا نمائیم، خیلی خطرناک است. همراهمان، سعید خزائلی، فرمانده گروهان شناسایی، ن گفت: - حمید، اینجا نمانیم خطرناک است. حمید رمضانی با لهجه دزفولی گفت: . بگذار کمی بمانیم و نگاه کنیم. من گفتم: - حمید، نمانیم. فسفری زد و همین حالا شروع می کند به خمپاره جنگی زدن. - نه، بمانیم. هنوز از موتور پیاده نشده بودیم که یک خمپاره ۶۰ کنارمان مننجر شد. موج انفجار خمپاره، از روی زمین بلندمان کرد و آن طرف تر انداخت. حمید هراسان گفت: - بچه ها، خوردید؟ من گفتم: . بله. ترکشهای ریزی به سرم خورده بود و خون از سرم فواره می زد. پا و دستم هم زخمی شده بود. حمید گفت: - سعید، علی را برسان عقب. بدجوری از سرم خون می رفت. با خودم گفتم: نکند شهید بشوم قرار شد من اسیر شوم و اسارت را خواستم. خدایا، شاهد باش السلام علیک یا ابا عبدالله. اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله ... و فرازهایی از زیارت عاشورا را خواندم. _ سعید به همراه حمید با موتور مرا به عقبه رساند. هنوز هوش داشتم؛ اما خون زیادی از بدنم رفته بود و بی حس بودم. پیگیر باشید @zandahlm1357
آب آوردن از قلب دشمن «ابن شهرآشوب» نقل کرده می‌نویسد: در حدیثی آمده است: در جنگ بدر نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آبی نبود. علی (علیه السلام) رفت تا از دل دشمن آب بیاورد. حضرت در حالی که دشمنان مشرف بر چاه بدر بودند به سوی چاه آمد و پایین رفت و ظرف آب را پر کرد و بر سر چاه نهاد، آواز و جنبشی حس کرد از کسی که قصد او را دارد. در چاه زانو زد و وقتی آرام شد بالا آمد و دید آب ریخته شده، سپس دو مرتبه پایین رفت و این دفعه نیز همان شد. مرتبه سوم پایین رفت و آب برداشت و بالا نیامد بلکه آب را بالا آورد در حالی که آن را حمل می‌کرد. وقتی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آورد، حضرت به رویش خندید و فرمود: تو سخن می‌گویی یا من؟ عرض کرد: البته شما یا رسول الله که کلام تان شیرین تر است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ماجرا را تعریف کرد سپس فرمود: آن جبرئیل بود که تو را می‌آزمود و به فرشتگان، استواری قلبت را نشان می‌داد. [۱] ---------- [۱]: . مناقب ابن شهرآشوب ۱/۳۵۸؛ بحار الانوار ۴۱/۶۹. https://eitaa.com/zandahlm1357
دروغ، یاد مرگ از عربی پرسیدند: چگونه بر مردم پیروز شدی؟ گفت: دروغ نگفتم و شاهد مردگان بودم. نامه محیی الدین محیی الدین عربی نامه ای به فخر رازی نوشته است که عبارت است از: بنام خدای بخشنده و بخشایشگر، سپاس از آن خداست، سلام بر بندگان برگزیده اش و بر دوست خدایی من فخرالدین محمد که خدا همت او را بالا برد و برکات و رحمتش را به سوی او ارسال نماید. و بعد، خدا می‌فرماید: وَ تَوٰاصَوْا بِالْحَقِّ [۱]، برخی نوشته‌های تو را دیدم نوشته‌هایی که خدا قوت تخیل و افکار جدید تو را تأیید کند. وقتی نفس از کسب بازوی خود سیر شود، شیرینی جود و بخشش را نچشیده است، او چون کسی است که از زیر خود می‌خورد، در حالی که انسان کسی است که از بالا دست خود بخورد، چنانکه خدا می‌فرماید: وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقٰامُوا التَّوْرٰاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ... [۱] . ای دوست من که خدا تو را موفق بدارد، بدان که وراثت کامل، وراثتی است که از جمیع وجوه بدست آید نه بعض وجوه. عالمان ورثه ی انبیاء هستند، پس سزاوار است که عاقلِ عالم کوشش کند تا وارث از جمیع جهات شود نه موجودی که همتش ناقص است. دوستم که خدا او را موفق بدارد می‌داند که نیکی طبیعت انسانی به این است که معارف الهی داشته باشد و زشتی طبیعت انسانی به این است که از این معارف بدور باشد. پس بلند همت باید عمر خود را صرف امور زود گذر ننماید، و به این وسیله بهره خدایی خود را نابود نسازد. سزاوار است وی سینه ای گشاده را از سلطان فکر بخواهد که تفکر جای شرح صدر را می‌داند. حقیقتی که نیکان در پی آن هستند غیر حقیقت عامی است و دانش به خدا غیر از علم به وجود اوست. سزاوار است که عاقل قلبش را از فکر تهی کند، و سزاوار است که بلند همت بداند وصول به این مقام با خیال ممکن نیست. که خیال نورهای مجسم شده است که دلالت بر معانی در وراء خود می‌نمایند. خیال، معانی عقلی را در قالب حسی تنزیل می‌دهد و علم را شیر و قرآن را ریسمان و دین را قبه و بارگاه معرفی می‌کند. سزاوار است معلم شخص بلند همت، زن نباشد همانطور که شایسته نیست چیزی را از فقیر اخذ کند، و هرکه کمال او به غیر است، فقیر می‌باشد و این حال همه ی موجودات غیر خداست؛ پس نباید علم را جز از خدا به نحو کشف و یقین بگیرد. بدان متفکران جهان وقتی به نهایت علم و دانش برسند، فکر آنان، آنان را به سوی مقلد کوردل می‌رساند، چون وصول به حق برتر است از اینکه فکر در آن راه یابد، پس تا وقتی فکر وجود دارد، محال است که عقل اطمینان و آرامش بیابد. عقل‌ها حدی دارند در توان تصرف فکر که خدا به آنها هبه کرده است. پس عاقل باید خود را برای جود آماده کند و محدود به آنچه می‌داند نشود و از شبهه ای که در فهم او ایجاد شده، دست بردارد. اطلاع یافتم یکی از دوستانت که علاقمند به تو بود، روزی تو را گریان دید و از تو در باره ی گریه ات پرسید. و تو گفتی که مدت سی سال است به چیزی معتقد بودم و اینک فهمیدم اشتباه بوده است؛ گریه کردم و گفتم: شاید آنچه اکنون برای من کشف شده است، چون اولی باز هم خلاف واقع باشد. باید بگویم از محالات است که کسی به مرتبه ی عقل و فکر و قوت برسد و آرامش داشته باشد. خاصه در معرفت خدا، اکنون چرا در این ورطه ی حیرت میمانی و چرا وارد راه ریاضت و مکاشفه و مجاهده و خلوت که رسول خدا آن را مشروع شمرده است، نشوی. خدا در باره ی آنان که این مسیر را پیموده اند می‌فرماید: فَوَجَدٰا عَبْداً مِنْ عِبٰادِنٰا آتَیْنٰاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنٰا وَ عَلَّمْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا عِلْماً [۱]، مانند تو باید این قله عظیم را برخوردار باشد. دوست من، بدان هر موجودی که از سببی ناشی شده است با دو نظر می‌نگرد، از جهتی به سبب خود می‌نگرد و از نظری به ایجاد کننده خود که خداست توجه دارد. مردم به اسباب می‌نگرند. حکماء و فیلسوفان نیز چنین هستند. ولی محققان از اهل خدا چون انبیاء و اولیاء و ملائکه درود خدا بر آنان باد، بااینکه به سبب آشنایی دارند، به موجد اشیاء می‌نگرند. برخی به خدا می‌نگرند چون سبب است نه چون خداست، و می‌گویند قلبم از خدایم می‌گوید: برخ دیگر که کامل هستند می‌گویند خدایم به من گفت. هرکس کمال خود را از غیر خدا بدست آورد، ارزشی ندارد و برای عارف جز خدا کسی نیست. بدان که وجه خدا، خداست و آن اسم همه اشیاء است، همانند رب و قدیر و شکور، که همه ی اسامی خدا به منزله ذاتی است جامع همه ی صفات الهی. پس اسم خدا در برگیرنده ی همه ی اسماء است که باید هنگام مشاهده اسم اللّٰه، همه را در نظر داشته باشی.
تو که او را مشاهده نمی کنی و او که با تو مناجات می‌کند، بدان با چه با او مناجات می‌کنی. و آن مناجات در چه مقامی است و مقتضیات آن چیست؟ باید دقت کنی که او تو را با کدام اسم می‌خواند و با چه اسمی او را دیده ای، این موضوع را تحول در صورت گویند. همانند غریق وقتی می‌گوید یا اللّٰه، معنای آن یا غیاث، یا منجی یا نجات دهنده از غرق است. دردمند نیز وقتی می‌گوید یا اللّٰه، معنای آن یا شافی یا معافی و مانند آن است. حرف من که گفتم تحول در صورت، روایتی از صحیح مسلم است که خدای متعال آشکار می‌شود و آدمی او را انکار می‌کند و از او به خدا پناه می‌برد و چون به شکلی که او می‌دانست آشکار شود او را می‌شناسد. این معنای مشاهده و مناجات و مخاطبات ربانی در اینجا است. عاقل لازم است علمی را فرا گیرد که به آن کمال یابد و با آن دانش از این عالم به عالم دیگر منتقل شود. این علم هم فقط علم خداست، چون دانش طب برای امراض است و در عالمی که بیماری نیست کار ساز نیست. دانش هندسه برای بیان مساحت است و در آن عالم حاجت به این علم هم نیست و نیز علوم دیگر. پس عاقل از هر علمی به اندازه رفع ضرورت بهره می‌برد و در کنار همه ی آنها می‌کوشد علمی را بدست آورد تا در زندگی آینده اش بکار آید. چنین علمی دو گونه است. یکی علم به خدا و دیگری علم به آخرت و منازل آن. تا وقتی وارد آن عالَم شد، شبهه و هراسی نداشته باشد و چنانچه در منزل خود راه می‌رود آنجا نیز آرامش داشته باشد. ---------- [۱]: ۱) - عصر، ۳. [۱]: ۱) - اگر آنان تورات و انجیل و دستورات رسیده از جانب خدا را بپا دارند، از بالای سر و از زیر پای خود کامیاب شوند. مائده، ۶۶. پس هرگز چیزی را انکار نکن و از کسانی نباش که وقتی خدایش تجلی یافت، بگوید به خدا از تو پناه می‌برم، تو پروردگار ما نیستی، ما منتظریم تا پروردگارمان بیاید. و چون در صورتی ظاهر شود که او را می‌شناخته به آن اقرار یابد. چه حسرت بزرگی! عاقل باید این دو علم را از راه ریاضت و مجاهده و خلوت به شیوه ی درست، بیاید. می خواستم راه خلوت و شروط آن را بگویم، اما وقت مانع من شد، و مراد از وقت، دانشمندانی بد هستند که ناداشته‌ها را انکار می‌کنند و تعصب و عشق به عیان شدن و ریاست، آنها را در زنجیر کرده است که به حق اعتقاد یابند. خدا همگان را کافی است. [۱]: ۱) - کهف، ۶۵. شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357
زمانه ات را بشناس 29.MP3
4.21M
🔰 سلسله سخنرانی های 29 🌀 بازخوانی تحلیل های مهم مقام معظم رهبری 🎬 جلسه 29 🎤 با تدریس 👈برای آشنا شدن جوانان انقلابی با تحلیل های رهبری عزیز، در نشر این فایلها حتی با لینک خودتان، همکاری بفرمایید @zandahlm1357
نيرنگ عمروعاص و به نيزه زدن قرآن ها عمروعاص نظر داد فقط يك راه براى رهايى از كشتار و شكست قطعى داريم، و آن به نيزه زدن قرآن‌ها و قرار دادن آن‌ها در پيشاپيش سپاه عراق و دعوت آنان به عمل كردن به قرآن است؛ اگر پذيرفتند كه چه بهتر، و اگر قبول نكردند، در ميان عراقيان كسانى هستند كه راضى به جنگ نيستند و بدين ترتيب ميان آن‌ها تفرقه پديد خواهد آمد، و اين باعث نجات ما از گرفتارى خواهد شد. شاميان اين حيله را به كار بردند و عراقيان را به كتاب خدا و عمل به آن دعوت كردند. [۲] گروهى از عراقيان به سركردگى «اشعث بن قيس، مسعر بن فدكى تميمى و زيد بن حصين طايى» گفتند: اى على! حال كه تو را به كتاب خدا دعوت مى كنند، قبول كن. اشعث كه معاويه به او نامه نوشته و از وى دلجويى كرده و او را به سوى خويش دعوت كرده بود، با وقاحت به حضرت على (عليه السّلام) گفت: به خدا قسم بايد پيشنهاد اينان را بپذيرى و در غير اين صورت تو را به آنان تسليم خواهيم كرد. اميرالمؤمنين (عليه السّلام) خطاب به عراقيان فرمود: «اى بندگان خدا! در راه حقيقت ثابت قدم باشيد و با دشمن خويش پيكار كنيد. معاويه و عمروعاص و وليد بن عقبه و امثال آن‌ها اهل دين و قرآن نيستند. من آن‌ها را از كودكى مى شناسم. در كودكى شرور و بدسيرت بودند، و در جوانى و كهولت دست از شرارت برنداشتند. اينان قرآن را نه از باب اين كه مى شناسند و به آن عمل مى كنند، بالا برده اند، بلكه براى فريب شماست و انديشۀ نيرنگ و مكر. براى يك ساعت بازوان و جمجمه هاى ---------- [۲]: . پيرامون اين حيلۀ عمروعاص و عبرت آموختن از تاريخ، نگاه كنيد به مبحث «سياست قرآن بر نيزه كردن» در كتاب جاذبه و دافعۀ على (عليه السّلام) شهيد مرتضى مطهرى، ص ۱۸۱. خود را به من عاريه دهيد تا حق بر كرسى بنشيند و دنبالۀ ستمگران بريده شود». گروهى از قاريان و عابدان عراق [۳] فرياد زدند: حال كه اين‌ها ما را به كتاب خدا دعوت كرده اند, روا نيست نپذيريم. ما براى تسليم شدن آنان در برابر قرآن، بر سر آن‌ها كوبيديم. اينك كه پذيرفته اند، مجوزى براى ادامۀ جنگ نداريم. اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرمود: واى بر شما! مگر من اوّل كسى نبودم كه دعوت قرآن را اجابت و ديگران را به سوى آن دعوت كردم... اينان حيله كرده اند و نمى خواهند قرآن را داور قرار دهند. اما آنان فرياد برآوردند: اى على اگر دعوت اين‌ها را اجابت نكنى، تو و همۀ يارانت را به سپاه شام تحويل مى دهيم و يا همان بلايى را بر سرت مى آوريم كه بر سر عثمان آورديم. اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرمود: اى مردم! به ياد داشته باشيد من شما را از اين دعوت بازداشتم، ولى نپذيرفتيد؛ اگر مرا اطاعت مى كنيد، به جنگ بازگرديد كه پيروزى نزديك است و اگر فرمان نمى بريد هرچه مى خواهيد انجام دهيد. گفتند: مالك اشتر را فرا خوان. حضرت على (عليه السّلام) يكى از ياران را به سوى مالك فرستاد و فرمان برگشت داد. مالك پاسخ داد هم اكنون وقت بازگشت نيست، چون فتح و پيروزى نزديك است. پيك، پاسخ مالك را به حضرت داد. آن گروه تندرو به اميرالمؤمنين (عليه السّلام) گفتند: تو فرمان ادامۀ جنگ را دادى! على (عليه السّلام) به مالك پيغام داد: «در اين جا ---------- [۳]: . براى شناخت بهتر نسبت به اين قاريان و عابدان كه جريان شوم «خوارج» را پديد آورند، نگاه كنيد به: سيرى در سيرۀ ائمۀ اطهار، شهيد مرتضى مطهرى، ص ۳۱. فتنه رخ داده است اگر مى خواهى مرا زنده ببينى باز گرد». مالك بازگشت و ضمن سرزنش آن گروه قاريان گفت: به آن‌ها گوش ندهيد. به اندازۀ يك اسب دواندن به من مهلت دهيد كه اميد فتح دارم. اما آنان به لجاجت خود افزودند و به منطق محكم مالك توجه نكردند. [۱] ---------- [۱]: . نگاه كنيد به: پيكار صفّين، ص ۶۶۱ تا ۶۸۱ و الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۰۱ و تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۸۸ و تاريخ طبرى، ج ۵، ص ۴۸ و اخبار الطوال، ص ۱۸۹ و كتاب الفتوح، ج ۳، ص ۱۸۱ و مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۰۰ و شرح نهج البلاغة، ج ۲، ص ۲۱۵ تا ۲۲۰. ✍️استاد محمد حسین رجبی https://eitaa.com/zandahlm1357