eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.2هزار عکس
35.9هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
18.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 آقا تو بازار باید گرگ باشی وگرنه می‌خورنت❗️ - تو معامله باید دروغ بگی وگرنه سرت کلاه می‌ره❗️ - تو این دوره و زمونه مگه بدون گناه کردن میشه پیشرفت کرد؟ ⬅️ استاد رحیم‌پور: از قوانین این عالم که (ع) به ما آموختند اینه که... 🔻 استاد رحیم_پور @zandahlm1357
چشم به راه - قسمت صد و دوم 320.mp3
28.81M
🎬 قسمت: صد و دوم 👇👇👇👇👇👇 قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست @zandahlm1357
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹تقدیم به شهدای 8 سال دفاع مقدس 🌹نام حسین است سربند آنان....جان های عاشق چشم انتظار این سرگذشتند..... 🎙حاج صادق آهنگران @zandahlm1357
🍂 🔻 7⃣4⃣ سردار علی ناصری چندی که رفتیم، به منزل یکی از عوامل خودمان از طایفه ساعدی که بومی آنجا بود و از قبل با او هماهنگی کرده بودیم، رسیدیم. خانه ای از نی داشت که کمی از روستا دور بود. بچه هایش در حیاط و زیر پشه بند خوابیده بودند. تابستان بود و فصل گرما که پشه در هور بیداد می کند. سید ابوصادق، کلوخی برداشت و به طرف پشه بند پرت کرد. بلافاصله آن مرد و زنش بیدار شدند و از داخل پشه بند بیرون آمدند. بین ما نهر بود. شب هم بود. صدای قورقور قورباغه ها به گوش می رسید. مرد آهسته گفت: . کیه؟ سید ابو صادق خودش را معرفی کرد. میزبان ما بلافاصله با بلم از عرض نهر گذشت و ما را به آن طرف برد و در اتاقی حصیری که اتاق مهمانی محسوب می شد، جای داد. چای خوردیم. زنش همان شبانه مرغی سر برید و با برنج شامی برای ما تهیه دید... " پس از شام، سید صادق به آن مرد گفت: «این پاسدارها ..» که مرد گفت: - خدا را شکر می کنم که توی خانه ام پاسدار هم آمد. فردای قیامت پیش خدا و امام جواب داریم. درباره مسائل مختلف صحبت کردیم. به ایران و امام خمینی بسیار علاقه داشت. میگفت: - من و زنم وقتی از رادیو سرودهای ایرانی را می شنویم، طور دیگری می شویم. به سرود «ایران، ایران» خیلی علاقه داریم. ما با اذان اهواز نماز می خوانیم. پس از کمی گفت وگو، دو سه ساعت بعد حرکت کردیم. خواستیم به هورچکه برویم. هور چکه در جنوب شرقی شهر حلفائیه و شمال شرقی الم سعيده (الكحلاس است. به دلیل پوشش مناسب، بسیاری از فراریها و مخالفان صدام در هور چکه ساکن بودند. کار در هور چکه در حوزه قرارگاه رمضان به فرماندهی صدروالله فنی بود. آنان بیشتر کارهای برون مرزی را انجام می دادند. من و ابو احمد و سید ابو صادق و ابوکاظم منصوری و ابو سعد با صاحبخانه و بلمش به طرف هور چکه به راه افتادیم. مرد بومی و سید ابو صادق پارو می زدند. قبل از حرکت، مرد به زن خود که برای ما فانوس گرفته بود، گفت: . فانوس را بگذار زمین و دستهایت را به طرف آسمان بلند کن. و خودش سه بار این دعا را با لحن سوزناک و حزینی خواند: - اللهم احفظهم بعينك التي لا تنام از شوق، اشک در چشمانمان حلقه بست و موهای بدنم راست شد. در دل، عشق آن زن و مرد به اسلام، انقلاب و امام خمینی را استودم و بر دوشهایم سنگینی خاصی احساس کردم. به ابواحمد گفتم: - ابو احمد، چیزی که مرا امیدوار می کند و ما را نجات می دهد، دعای این مرد و زن است. - بله، من هم چیزهایی به دلم الهام شده. پیگیر باشید @zandahlm1357
سؤالات امیرالمؤمنین (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در ماجرای نجوا ۱۰ سؤالی که امیر مؤمنان (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در جریان نجوا پرسید بدین شرح است: ۱- وفا چیست و وفاداری کدام است؟ ۲- فساد چیست؟ ۳- حق کدام است؟ ۴حیله چیست و ترک حیله کدام است؟ ۵- بر من چه چیز واجب است؟ ۶- چگونه خدا را بخوانم؟ ۷- از خداوند چه بخواهم؟ ۸- برای نجات خود چه کنم؟ ۹- سرور و شادی چیست؟ ۱۰- آسایش و راحتی چیست؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنین پاسخ دادند: ۱- وفا، کلمه توحید و شهادت به یگانگی پروردگار است. ۲- فساد، شرک و کفر به خداوند متعال است. ۳- حق، اسلام و قرآن است و همچنین ولایتی است که به تو منتهی می‌شود. ۴- حیله، فریب و نیرنگ است. ۵- اطاعت از خدا و رسولش بر شما واجب است. ۶- خدا را از روی صدق و یقین بخوان. ۷- عافیت را از خداوند بخواه. ۸- برای نجات خود حلال بخور و راست بگو. ۹- سرور و شادی بهشت است. ۱۰- آسایش و راحتی دیدار خداوند متعال است. [۱] ---------- [۱]: . بحار الانوار ۳۵/۳۸۲؛ قادتنا کیف نعرفهم ۱/۴۱۳. @zandahlm1357
پارسایی، بیت المال علی بن ابی رافع گوید: امور مالی امام علی علیه السلام در دست من بود و من کارهای دیوانی را انجام می‌دادم. از بصره گردنبندی به خزانه ی مسلمانان آورده بودند. دختر علی به من پیغام فرستاد دوست دارم آن را به من عاریه دهی تا در روز عید قربان از آن استفاده کنم. من گردنبند را برای سه روز به عنوان عاریه مضمونه برای او فرستادم. امیرالمؤمنین گردنبند را در گردن فرزندش دیده بود و پرسیده بود چگونه بدست وی رسیده است؟ وی گفته بود که از علی بن رافع عاریه مضمونه گرفته ام. امام پی من فرستاد و گفت: ای پسر ابی رافع به بیت المال مسلمانان خیانت می‌کنی؟ پناه بر خدا اگر چنین کرده باشم. فرمود: چگونه گردنبند خزانه ی مسلمانان را بدون اجازه من عاریه داده ای؟ آن را به محل خود باز گردان و بار دیگر چنین عملی انجام نده. سپس در باره ی فرزندش فرمود: اگر بدون عاریه مضمونه گرفته بودی نخستین زن هاشمی بودی که دستش را به خاطر دزدی قطع می‌کردم. وقتی این سخن به گوش فرزندش رسید، دخترش گفت: چه کسی سزاوارتر از من است که از آن گردنبند بهره برد؟ امام فرمود: ای دختر پسر ابوطالب، نفس تو را از حقیقت دور نکند، آیا همه ی زنان مهاجر و انصار خود را در روز عید به مانند این گردنبند می‌آرایند؟ ابن ابی رافع گوید: گردنبند را از او گرفتم و به خزانه ی مسلمانان بازگرداندم. @zandahlm1357