#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
یادواره سردار شهید دکتر سید احمد رحیمی هفدهم مرداد 1403 ای شهادت ای تمام آرزو مرغ دل باز از تو دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
42.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ #دلیران_آزاده
#خونخواهی
دلیران آزاده ، خبردار و آماده
که رهبر مرحبا گفت به این عزم و اراده
کنون باید روان شد شتابان سوی میدان
نه هنگام درنگ است فداکاران قرآن
به خصم دین بغرید چنان فریاد طوفان
مقابل با صف حق ، صف باطل ستاده
سرود فتح و نصرت همه با هم بخوانید
به جولانگاه ایثار همه مرکب برانید
خدا را بهر یاری همه حاضر بدانید
سپاه عشق و ایثار به میدان رو نهاده
سلحشوران بیدار زمان کارزار است
مسیر حق و باطل بخوبی آشکار است
حقیقت انتخاب اش رضای کردگار است
سزا باشد در این ره تلاش از حد زیاده.
🎙#حاج_صادق_آهنگران
✌️إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ
🇮🇷 إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ
بیتردید ما از مجرمان انتقام میگیریم
#محور_مقاومت
#طوفان_الأقصی
#خونخواهی_هنیه_عزیز
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد 🌺
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
🍂
🔻#زندان_الرشید ۱۹۴
خاطرات سردار گرجیزاده
بقلم، دکتر مهدی بهداروند
وقتی اسم تشویق و ارتقای درجه را [پیش عریف احمد] آوردم، به عالم هپروت رفت. در حالی که سعی داشت خودش را زیرک نشان بدهد، گفت: باشد. قبول کردم. ولی یادتان باشد باید کار را عالی تحویل بدهید.»
- مطمئن باش. به راستی علی، این کار شما چقدر زمان می برد؟
- دو هفته ای طول می کشد.
- دو هفته؟ خیلی زیاد است. کمترش کن.
- آخر عریف، نقاشی نازک کاری و زیرسازی دارد. اگر تنها رنگ کشیدن روی دیوار باشد، یک روزه می شود تمامش کرد. تو که این جور دوست نداری؟
- نه. نه. کار باید تمیز و زیبا تمام بشود.
- پس وقتی میگویم دو هفته قبول کن که این ساختمان کار دارد. تازه دعا کن که بیشتر نشود.
- باشد، دیگر بحث نکنید و کار را از همین حالا شروع کنید.
- پس لطف کن بگو در دو سلول ما باز باشد تا راحت بتوانیم کار کنیم و یک ساختمان شیک تحویلت بدهیم.
عريف احمد نگهبان را صدا زد و گفت: از این لحظه به بعد در این دو سلول بسته نمی شود. در ضمن، هر کاری داشتند برایشان انجام بده. فهمیدی؟»
- بله قربان! . هیچ کس هم حق ایجاد مزاحمت برای این پنج نفر را ندارد.
- بله قربان!
- فقط وقت اذان مغرب کار تعطیل می شود. در سلول ها را هم تا فردا قفل میکنی.
- بله قربان!
عريف احمد دستی به شانه من زد و گفت: «من رفتم على. ولی یادت نرود کل کار را به تو می سپارم و از تو هم می خواهم. باشد؟ »
- به روی چشم عريف. رنگی کنم که به عمرت ندیده ای.
عريف احمد همراه نگهبان از در اصلی زندان خارج شد و نگهبان برگشت و بالای سر ما ایستاد. در حالی که داشتیم قوطی رنگ ها را بیرون می آوردیم، گفتم: «تو اینجا چه می خواهی؟»
- پس برو به کارت برس. مگر نشنیدی عریف گفت کسی مزاحممان نشود؟
- حتی من؟
- حتی تو.
چند قدمی از ما فاصله گرفت و خود را به سلولهای دیگر مشغول کرد. اکبر گفت: «حالا چه کار کنیم؟» گفتم: «فعلا که به لطف خدا برنامه با موفقیت پیش رفته و باید بیشترین بهره را ببریم. ممکن است دیگر این موقعیت برایمان پیش نیاید.» عباس که برس و قیچیها را از جعبه در می آورد گفت: «چه کسی باورش میشد ما در زندان الرشید این طور حکومت کنیم و فرمانده نظامی عراقی هر چه اراده کرده ایم را برایمان فراهم کند!»
نگهبان چون سفارش عريف احمد را شنیده بود و می ترسید گزارش او را به عريف احمد بدهیم به ما نزدیک نمی شد. اکبر گفت: «برای امتحان هم شده یک کاری به نگهبان بدهیم ببینیم چطور انجام می دهد.» صدا زدم: «نگهبان، یک پارچ آب برای ما بیاور.»
او بعد از چند دقیقه یک پارچ پلاستیکی قرمزرنگی را که پر از آب خنک بود برایمان آورد. به بچه ها گفتم: «ببینید خدا چطور حواسش به سرنوشت بندگانش است. الان طوری داریم امر و نهی میکنیم که انگار ما زندانبان هستیم و نگهبان زندانیا. اینها غير از لطف خدا نیست. پس قدر این لطف و مهربانی های او را بدانیم.»
قبل از شروع کار به سبب اینکه نگهبان از ما دور شده بود و ما را هم نمی دید، گفتم: «فعلا بهترین فرصت برای به دست آوردن اطلاعات از محیط داخلی زندان است.» عباس گفت: «یعنی چه کار کنیم؟»
- یعنی بگردیم ببینیم چقدر سلول اینجاست؟ چقدر زندانی هست؟ یک شناسایی کامل بکنیم.
- ولی علی آقا، اگر متوجه بشوند دخلمان را می آورند.
- برای این کار هم برنامه ای دارم.
- چه برنامه ای؟
- اکبر کمی کار می کند. بعدش کمردرد را بهانه می کند و استراحت می کنیم. هر بار که اکبر خسته می شود باید برود توی سلول دراز بکشد تا وقت بگذرد. کار دوم این است که محمد و رستم مسئول خرابکاری باشند.
- یعنی چه کار کنند؟
- هر قسمت زمین را که رنگ کاری کردیم، این دو نفر خبری به نگهبان ها نمی دهند. وقتی نگهبان ها بی حواس آمدند و از آن قسمت رد شدند، این دو نفر باید داد و فریاد کنند که چرا کارمان را خراب کردید؟ حالا باید دوباره رنگ بزنیم. اکبر گفت: «پس شروع کنیم تا آنها هم به ما شک نکنند.» اول از همه گفتم: «كف زمین را رنگ کنید که بهترین بهانه برای طول کشیدن زمان است.» اکبر کف زمین را با رنگ سبز نقاشی کرد. رنگ خوبی بود ولی باید زود خراب میشد! .
همراه باشید
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اصل 38 محشای قانون اساسی.mp3
1.26M
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
بوقلمون در ربیع الابرار در باب بیست و چهار آمده است: به رنگارنگ، بوقلمون گویند و بوقلمون نام پارچه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاسخ ناسزا
هشام بن عبدالملک به قیصر روم نوشت از هشام امیر مؤمنان به پادشاه سرکش روم! قیصر در جواب او نوشت: گمان نمی کردم که برخی سلاطین، بعض دیگر را تکذیب کنند، و الا من هم در جواب تو مینوشتم: از پادشاه روم به پادشاه مذموم هشام کج چشم شوم.
*
راغب در محاضرات گوید: مردی یهودی در اصفهان هرگاه سربازی در خانه اش میآمد از داخل خانه فریاد میزد و میگفت: ای برادر قحبه. سپس میگفت: وقتی صدای تو را شنیدم دانستم تو همانی.
تصمیم راسخ
یکی از خلفاء از خردسالی خاک میخورد، روزی از طبیب پرسید: علاج این بیماری چیست؟ گفت: تصمیمی مردانه از تصمیمات مردان، خلیفه تصدیقش کرد و دیگر خاک نخورد.
#کشکول_شیخ_بهاء
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
✳ درس تاریخ تطبیقی 🎙 استاد مهدی طائب 🔹️ ویژه علاقهمندان به تاریخ 🔹️ جلسه چهارم ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
T021016.mp3
37.27M
✳ درس تاریخ تطبیقی
🎙 استاد مهدی طائب
🔹️ ویژه علاقهمندان به تاریخ
🔹️ جلسه پنجم
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هجوم ضحاك بن قيس فهرى به عراق حضرت على (عليه السّلام) پس از اطلاع از اين حمله، مردم را به مقابله با
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هجوم سفيان بن عوف غامدى به هيت و انبار
سفيان بن عوف با شش هزار نيرو به شهر «هيت» حمله آورد؛ مردم هيت از ترس، شهر را تخليه كردند. سفيان هيت را تصرّف كرد و به سوى «صيدورا» رفت. مردم اين منطقه نيز شهر را ترك كردند. سفيان به «انبار» رسيد. اشرس بن حسان بكرى فرماندۀ مدافعان شهر، از حضرت على (عليه السّلام) درخواست كمك كرد. با كوتاهى مردم، اشرس با سى نفر در برابر مهاجمان جنايتكار ايستاد كه همگى كشته شدند. سپاه مهاجم انبار را غارت كردند و به شام بازگشتند. در اين هجوم بود كه غارتگران در انبار, وارد خانۀ زنى ذمّى شدند و خلخال از پايش درآوردند.
اميرالمؤمنين (عليه السّلام) از اين وقايع به شدت آزرده شد، زيرا از سخنان خود به منظور تحريك و تشويق كوفيان كه اشاره به مظلموميت و شهادت اشرس بن حسان داشت، نتيجه اى نگرفته بود. حضرت امير (عليه السّلام) پس از آن سخنان از منبر پايين آمد و پياده از كوفه خارج شد تا به نخيله رسيد. گروهى از بزرگان كوفه به دنبال على (عليه السّلام) رفتند و با قول همكارى چندان اصرار ورزيدند تا موفق شدند
اميرالمؤمنين (عليه السّلام) را به خانه اش برگردانند. با اين حال آن حضرت غمگين و آزرده بود. گروهى از روى خجلت و بى ميلى بسيج شدند، اما به سفيان بن عوف دست نيافتند. [۱]
----------
[۱]: . نگاه كنيد به: تاريخ يعقوبى, ج ۲، ص ۱۹۶ و الغارات، ص ۱۷۷ و تاريخ طبرى، ج ۵، ص ۱۳۴.
#تاریخ_تشیع
✍️استاد محمد حسین رجبی
https://eitaa.com/zandahlm1357