eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.2هزار عکس
35.9هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
بود و نبود حاکم منصور دوانیقی، شخصی ضعیف و سست رأی را به عنوان استاندار خراسان نصب کرد. روزی زنی به شکوه ای آمده بود و استاندار به او توجهی نکرد. زن گفت: می‌دانی چرا خلیفه تو را به ولایت خراسان منصوب کرده؟ والی گفت: نه. زن گفت: خواستند ببینند خراسان بدون والی اداره می‌شود یا نه. رفتار با سگ منصور عباسی به سربازش گفت: این مَثَل درست است که ریسمان سگ خود را بگیر تا دنبال تو آید. سرباز گفت: ممکن است دیگری با گرده نانی برسد و سگ در پی او شود و تو را ترک کند. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🔅 ۳۹ 🌺 شهیدمظلوم آیت‌الله بهشتی: |آنانکه زمستان را از پشتِ پنجره دیده‌اند؛ و گرسنگی را فقط در کتابها خوانده‌اند، نخواهند توانست که نمایندگانی شایسته برایِ دفاع از حقوقِ مردم باشند... ●واژه‌یاب: ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🍂 🔻 ۲۵۴ خاطرات سردار گرجی‌زاده بقلم، دکتر مهدی بهداروند گریه ام گرفته بود. آن قدر خوشحال بودم که دوست داشتم پرواز کنم. طرف ایرانی نزدیک من آمد و گفت: «خب، خیالت راحت شد؟» گفتم: «بله. راحت راحت.» - حالا چه شده بود؟ چرا این قدر پریشانید؟ چه شده؟ آنها داشتند دنبال ما پنج نفر می‌گشتند تا ما را دوباره به زندان برگردانند. - عجب. آخر این چند روز، عراقی‌ها چندین مرتبه از این کارها کرده اند. خیلی ها را تا لب مرز می آورند ولی در لحظه های آخر آنها را بر می گردانند! - چرا این کار را می کنند؟ - می خواهند روحیه ایرانی ها را خراب کنند. نمیدانم چه احساسی به ما دست داد که با هم به سجده افتادیم. تا می توانستم شکر کردم که دوباره گیر عراقی ها نیفتادم. عده ای از بچه ها گریه کردند. آن هم با صدای بلند. آنقدر حزين و مظلومانه گریه می کردند که مسئولان مرزی ایران هم به گریه افتادند. آنها حق داشتند. دیدن خاک ایران و رزمنده‌ها آنقدر شیرین بود که کاری غیر گریه نمی‌شد کرد. اکبر در حالی که خنده و گریه را مخلوط کرده بود، صدا زد: محمد، بلند شو. دیگر گریه نکن. فکر این باش که دیگر خبری از سیگار سومر نیست. دیگر خبری از عريف محمود نیست.» اكبر پشت سر هم دیگر می گفت و می‌خندیدیم. آن شب به علت همین کارهای غیر انسانی عراقی ها و مجادله بر سر باقی اسرای عراقی در ایران، درگیری و اختلاف بین مسئولان ایرانی و عراقی به وجود آمد، به طوری که تبادل اسرا متوقف شد. عده ای بر اثر این درگیری و لج کردن عراقی ها، سالها در اردوگاه های عراق ماندند که ماندند و خبری هم از آنها نشد تا اینکه سال ها بعد با ارتباطاتی که شد آزاد شدند. وقتی وارد خاک ایران شدم وجودم چشم شده بود و دنبال على هاشمی می‌گشتم. با هر کس که روبه رو می‌شدم می پرسیدم: «کسی به نام علی هاشمی در بین اسرای مبادله شده نبود؟» کسی او را نمی شناخت. گروهی آمدند و ما را به گوشه ای بردند و مشخصاتمان را پرسیدند. بعد ما را وارد محوطه ای کردند. عده ای برای استقبال از ما ایستاده بودند. یک طلبه جوان و چند نفر از مسئولان محلی در حالی که دسته های گل آورده بودند به طرف ما آمدند و ضمن روبوسی، حلقه های گل را به گردنمان انداختند. با خودم گفتم: «اگر علی هاشمی را اینجا ببینم چه می‌شود؟ به کجای عالم بر می خورد؟» آرام می گفتم: «علی، من برگشتم. تو هم برگشتی؟ تو هم حتما اسیر بوده ای و حالا آزاد شده ای؟ پس چرا تو را نمی بینم؟» حس و خیالم شده بود علی. از بین جمعیت یک نفر با صدای بلند گفت: «برادر علی اصغر گرجی زاده کیست؟» تعجب کردم مرا از کجا می شناسد؟ او پاسداری بود که پشت سر هم این جمله را تکرار می کرد. اولین بار بود او را می دیدم. دستم را بلند کردم و گفتم: «گرجی زاده من هستم. شما؟» جوابی نداد و مرا غرق بوسه کرد. - ببخشید، شما که هستید. مرا از کجا می شناسید؟ - از قرارگاه کربلا آمده ام اینجا. مرا آقای احمد غلام پور، فرمانده قرارگاه، فرستاده تا به استقبال شما بیایم. تا اسم غلامپور را شنیدم تمام خاطرات روز ۶۷/۴/۴ ، یعنی سقوط جزیره و قرارگاه و تلفن هایی که می کرد تا من و علی هاشمی زودتر اردوگاه را خالی کنیم برایم زنده شد. - ممنونم. زحمت کشیدید. - آقای غلام پور گفت از شما بپرسم از علی هاشمی چه خبر؟ دوباره غم عالم روی سینه ام جای گرفت. پرسیدم: «مگر علی هاشمی قبل از من به ایران نیامده؟» . - نه. خبری از علی نیست. امیدمان این بود که شما خبری داشته باشید. - من هم خبری از علی ندارم! بعد از سقوط قرارگاه هیچ خبری از او ندارم. . امیدم نابود شد. مطمئن شدم دیدار من و علی به قیامت است. همراه باشید ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🌴 🌹 و قال عليه‌السلام مَوَدَّةُ‌ الْآبَاءِ قَرَابَةٌ‌ بَيْنَ‌ الْأَبْنَاءِ، وَ الْقَرَابَةُ‌ إِلَى الْمَوَدَّةِ‌ أَحْوَجُ‌ مِنَ‌ الْمَوَدَّةِ‌ إِلَى الْقَرَابَةِ‌. امام عليه السلام فرمود: دوستى در ميان پدران به منزلۀ خويشاوندى در ميان فرزندان است و خويشاوندى، به دوستى نيازمندتر است تا دوستى به خويشاوندى (خويشاوندان زمانى خويشاوند محسوب مى‌شوند كه دوست باشند).
شرح و تفسير برترى دوستى بر خويشاوندى امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به دو نكتۀ مهم كه با يكديگر ارتباط‍‌ دارند اشاره فرموده، نخست مى‌گويد:«دوستى در ميان پدران به منزلۀ خويشاوندى در ميان فرزندان است»؛ (مَوَدَّةُ‌ الْآبَاءِ قَرَابَةٌ‌ بَيْنَ‌ الْأَبْنَاءِ) . اشاره به اين‌كه پدران، دوستى با دوستان خود را براى فرزندان به ارث مى‌گذارند و فرزندانشان به‌قدرى به هم نزديك مى‌شوند كه گويى با هم برادرند و بسيار ديده شده است كه پدرانِ‌ يكديگر را عمو خطاب مى‌كنند. البته اين سخن در جوامعى صادق است كه عواطف در آن كمرنگ نشده است و فرزندان تنها اموال پدران را به ارث نمى‌برند، بلكه عواطف آن‌ها را نيز به ارث مى‌برند. از بعضى روايات نيز استفاده مى‌شود كه مودت و دوستى طولانى به منزلۀ قرابت است. امام على بن موسى الرضا عليه السلام مى‌فرمايد: «مَوَدَّةُ‌ عِشْرِينَ‌ سَنَةً‌ قَرَابَةٌ‌؛ دوستى بيست سال، خويشاوندى است». ١ در جملۀ دوم به اين نكته اشاره مى‌فرمايد كه «خويشاوندى، به دوستى نيازمندتر است تا دوستى به خويشاوندى»؛ (وَ الْقَرَابَةُ‌ إِلَى الْمَوَدَّةِ‌ أَحْوَجُ‌ مِنَ‌ الْمَوَدَّةِ‌ إِلَى الْقَرَابَةِ‌) . يعنى خويشاوندان هنگامى ارزش دارند كه داراى محبت باشند و هرچه پيوند خويشاوندى نزديك‌تر باشد، مودت و دوستى بيشترى لازم دارد. در حالى كه دوستى و محبت نيازى به خويشاوندى ندارد؛ ممكن است افراد سال‌ها با هم دوست باشند و هيچ رابطۀ خويشاوندى بين آن‌ها نباشد. درنتيجه، برترى دوستى و محبت بر خويشاوندى ثابت مى‌شود. ضرب المثل معروفى است كه به كسى گفتند: دوستت را بيشتر دوست دارى يا برادرت را؟ گفت: برادرى را دوست دارم كه با من دوست باشد. بنابراين هر دو جمله رابطۀ دوستى و خويشاوندى را بيان مى‌كند؛ جملۀ اول به‌گونه‌اى و جملۀ دوم به‌گونه‌اى ديگر. مرحوم محقق كمره‌اى اين كلام حكيمانه را به شعر فارسى درآورده مى‌گويد: مِهر پدران براى اولاد باشد چو نَسَب شعار و پيوند خويشى به مودت است محتاج بيش از خود دوستى به پيوند ١ نكته وراثتِ‌ دوستى مى‌دانيم اسلام آيين محبت و مودت است و قرآن پيوسته خدا را به رحمانيت و رحيميت مى‌ستايد. واژۀ رحمت صدها بار در قرآن به كار رفته و در نمازهاى روزانه حداقل بيش از ٦٠ بار خدا را به رحمت و رحمانيت ياد مى‌كنيم، تا آن‌جا كه محبت به عنوان ميراث گران‌بهايى از پدران به فرزندان مى‌رسد. در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‌خوانيم: «ثَلاثٌ‌ يُطْفينَ‌ نُورَ الْعَبْدِ: مَنْ‌ قَطَعَ‌ أوِدَّاءُ أَبيهِ‌، وَ غَيَّرَ شَيْبَتَهُ‌، وَ رَفَعَ‌ بَصَرَهُ‌ فِى الْحُجُراتِ‌ مِنْ‌ غَيْرِ أَنْ‌ يُؤْذَنَ‌ لَهُ‌؛ سه چيز است كه نور (ايمان) بندگان را خاموش مى‌كند: كسى كه با دوستان پدرش قطع رابطه كند و محاسن سفيد خود را تغيير دهد (اشاره به اين‌كه به هنگام پيرى بعضى كارهاى سبك سرانه جوانى و كودكى را انجام دهد) و به داخل خانه‌هاى ديگران بدون اين كه اجازه‌اى به او دهند نگاه كند». ١ بنابراين نه تنها انسان دوستان قديم خود را نبايد فراموش كند و در حيات و ممات به ياد آن‌ها باشد و به آن‌ها خدمت كند، بلكه اگر پدرش نيز دوستى داشته بعد از پدر، جانشين پدر شود و با آن‌ها همان محبتى را داشته باشد كه پدرش داشته است. به خصوص به هنگام فراز و نشيب‌هاى زندگى كه دوستان از نظر موقعيت اجتماعى متفاوت مى‌شوند نبايد اين تفاوت سبب فراموشى دوستان قديم شود بلكه نبايد تفاوت مقام، ثروت، علم يا ساير امتيازهاى فردى و اجتماعى مانعى در اين راه ايجاد كند و اگر تمام پيوندهاى سابق را نمى‌تواند نگه دارد لااقل بخشى از آن را داشته باشد. در حديثى از امام صادق عليه السلام مى‌خوانيم: «إذا كانَ‌ لَكَ‌ صَديقٌ‌ فَوُلِّىَ‌ وِلايَةً‌ فَأَصَبْتَهُ‌ عَلَى الْعُشرِ مِمّا كانَ‌ لَكَ‌ عَلَيْهِ‌ قَبْلَ‌ وِلايَتِهِ‌، فَلَيْسَ‌ بِصَديقِ‌ سُوءٍ؛ هرگاه دوستى داشته باشى و حكومت و رياستى پيدا كند و حداقل يك دهم پيوند سابق را با تو حفظ‍‌ كند دوست بدى نيست». ٢ توجه داشته باشيد كه نمى‌فرمايد دوست خوبى است مى‌فرمايد دوست بدى نيست، دوست خوب و كامل العيار آن است كه صددرصد رابطۀ مودت گذشته را حفظ‍‌ كند و مال و مقام، او را دگرگون نسازد. البته بايد توجه داشت كسانى كه به مقام والايى مى‌رسند اشتغالات و گرفتارى‌هاى آن‌ها نسبت به سابق بيشتر مى‌شود و نمى‌توان انتظار داشت تمام آنچه را در سابق با دوستان خود داشته انجام دهد و شايد به همين دليل امام عليه السلام آن‌ها را معذور مى‌دارد كه لااقل يك دهم پيوند محبت سابق را حفظ‍‌ كنند.