🔶افزایش انباشت آلایندهها تا روز چهارشنبه
👤رضاییپور، کارشناس اداره هواشناسی خراسان رضوی در گفتوگو با #شهرآرانیوز:
🔹براساس آخرین اطلاعات هواشناسی، طی امروز در پارهای از نقاط بادخیز استان به ویژه در نواحی شرقی و دامنههای جنوبی بینالود افزایش سرعت وزش باد، گاهی وزش باد شدید و خیزش گردوخاک دور از انتظار نیست. همچنین برای امروز، احتمال بارشهای خفیف باران در پارهای از نقاط در نواحی شمالی استان پیشبینی میشود.
🔹طی فردا و روز چهارشنبه، موقتاً دمای روزانه در نواحی شرقی و شمالی کاهش خواهد یافت که این امر در کلانشهرها و مناطق صنعتی شرایط را برای انباشت آلایندهها به ویژه طی امشب تا فردا قبل از ظهر فراهم میکند.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بقائی: بعد از خروج یک شرکت عربستانی بر اساس اطلاعات شرکت سرمایهگذاری، ارزی از کشور خارج نشده وصرفا انتقال سهام از یک شرکت به شرکت دیگری بوده
🔹سفیر عربستان در پی اعدام ۶ اتباع ایرانی به وزرات خارجه احضار شد.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
11.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥غلامرضا تختی چگونه جهانپهلوان ایران شد؟
🔹به مناسبت سالروز درگذشت اسطوره کشتی تاریخ ایران، غلامرضا تختی
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️اصلاحطلبی و اصولگرایی در نگاه رهبری چیست؟
📣مقام معظم رهبری
#شبهات_سیاسی
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
بحث ادبی اسم فاعل در دو جا در قرآن به معنای مفعول آمده است، یکی آیه شریفه لاٰ عٰاصِمَ الْیَوْمَ مِن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راغب در محاضرات گوید: در قزوین قریه ای است که اهالی آن شیعه و تعصب ویژه ای دارند کسی از آن شهر گذشت، از او پرسیدند: اسم تو چیست؟ گفت: عمر. او را به شدت کتک زدند. گفت: عمر نیست، عمران است. بیشتر او را زدند و گفتند هم عمر هستی و هم دو حرف از عثمان داری لذا سزاوارتر به زدن هستی.
تصوف
به یکی از صوفیان گفتند: تصوف چیست؟ گفت: دوری کردن از خواستهها (اعراض از اغراض).
#کشکول_شیخ_بهاء
┄┅═✧☫✧═┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🍂 🔻پسرهای ننه عبدالله/ ۱۶ خاطرات محمدعلی نورانی نوشته: سعید علامیان ┄┅═✧❁﷽❁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂
🔻پسرهای ننه عبدالله/ ۱۷
خاطرات محمدعلی نورانی
نوشته: سعید علامیان
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🔸 از آنجا به سپاه آبادان رفتیم آقای مهدی کیانی فرمانده و آقای جوادی عضو شورای فرماندهی سپاه آبادان و چند نفر از بچه های سپاه آبادان بودند. دیدیم خودشان جایی برای خوابیدن ندارند، با محمد و احمد روی چمن کنار خیابان دراز کشیدیم. تا صبح بیهوش، در خوابی شبیه کابوس به سر بردم. پس از نماز صبح محمد ماشین را به من داد و گفت: برو خرمشهر ببین چه خبر است؟
رفتم مسجد جامع، همه آنجا جمع شده بودند؛ بعضیها را می شناختم، بعضیها را نمیشناختم. تک و توک از بچه های ما هم
بودند.
بعد از دو سه ساعت تماس گرفتند که محمد جهان آرا گفته همه به مدرسه کوی بهروز بیایند. همه بچه های سپاه خرمشهر محمد بچه ها را جمع کرد. هر کسی گزارشی داد؛ خبرها بیشتر حکایت شهید و مجروح شدن همرزمان بود. محمد که تا آن لحظه سرش را زیر انداخته بود سرش را بلند کرد و گفت برادرها، اگر شهر سقوط کرد دوباره آن را پس میگیریم. مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند! بعد، با لحنی غمگین ولی محکم گفت: «به ما وعده میدهند که برایمان کمک میآید و توپخانه قوچان در راه است؛ همه اش حرف است، هیچ کسی به دادمان نمیرسد. برادرها با همین تعدادی که هستیم یا از شهرمان دفاع میکنیم یا همه با هم شهید میشویم. صحبت امام حسین(ع) با یارانش در شب عاشورا برایمان تداعی شد. گفت: «هر که میخواهد برود، برود، هر که هم می خواهد بماند، بداند امروز و فردا شهید میشود. تکلیف من این است که بمانم، ولی شما تکلیفی ندارید هرکس میخواهد برود، برود!» بچه ها زدند زیر گریه، گفتند ما می مانیم؛ اما چند نفری هم بعد از ظهر آن روز رفتند.
همان روز روحانی سیدی به نام آقای طباطبایی خسته و خاک آلوده آمد پرسید: «وضعیت چطور است؟»
برایش تشریح کردم که چند روز گذشته چه اتفاقهایی افتاده است. ایشان روی چهارپایه ای نشسته بود و من هم روبه رویش روی زمین نشسته بودم. در حال صحبت دیدم پلک هایش روی هم رفت و خوابش برد. توی ذوقم خورد که دارم برای چه کسی توضیح میدهم. محافظی داشت گفت: دلخور نشوید حاج آقا دو شبانه روز اصلا نخوابیده است.»
ایشان آقای طباطبایی حاکم شرع خوزستان و رئیس دادگاه انقلاب بود، دلش در اهواز آرام نگرفته به خرمشهر و منزل امام جمعه آقای نوری آمده بود تا کمک کند. آقای نوری ضمن اینکه اسلحه به دست بود و خوب می جنگید، مشغول سازماندهی و توزیع کمکهای مردمی در مسجد جامع هم بود. چند نفر از روحانیون خرمشهر مثل آقای محمدی هم در شهر مانده بودند و فعالیت میکردند.
پس از آنکه محمد جهان آرا با بچه ها حجت تمام کرد راهی اتاق جنگ در هنگ ژاندارمری آبادان شد. با رضا دشتی و قاسم داخل زاده نشستیم تصمیم بگیریم چه کار کنیم. به رضا گفتم: «تو بچه ها را تقسیم کن برویم توی محورها. گفت این طور که محمد صحبت کرد، معلوم است دولت به فکرمان نیست باید کاری کنیم.» گفتم: «چه کار کنیم؟» گفت «برویم تهران به امام بگوییم. امام نمیداند چه اتفاقی دارد اینجا میافتد بگوییم ما از خرمشهر آمده ایم، گزارشی به امام بدهیم و ایشان دستور بدهد. گفتم "تا ما برویم تهران و برگردیم، خرمشهری باقی نمانده؛ من که نمی آیم."
قاسم گفت: "برویم اهواز استاندار را ببینیم."
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
49.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پویانمایی زیبای مرحمت
📼 قسمت هفتم : نامه
#کارتون #انیمیشن #پویانمایی
#مرحمت #شهدا
┄┅═✧☫✧═┅┄
💯@zandahlm1357