#قسمت_صد_و_چهاردهم_رمان_نسل_ سوخته: کنکور
حدود ساعت 8 شب بود که صدای زنگ، بلند شد ... و جمله ی "دایی محمد اومد" ... فضای پر از تشنج رو ... به سکوت تبدیل کرد ... سکوتی که هر لحظه در شرف انفجار بود ... دایی محمد هیبت خاصی داشت ... هیبتی که همیشه نفس پدرم رو می گرفت ...
با همون هیبت و نگاهی که ازش آتش می بارید ... از در اومد تو ... پدرم از جا بلند شد ... اما قبل از اینکه کلمه ای دهانش خارج بشه ... سیلی محکمی از دایی خورد ...
صبح روز مراسم عقدکنون تون ... بهت گفتم ازت خوشم نمیاد ... و وای به حالت اشک از چشم خواهرم بریزه ...
عمه سهیلا با حالت خاصی از جاش بلند شد ... و با عصبانیت به داییم نگاه کرد ...
به به حاج آقا ... عوض اینکه واسه اصلاح زندگی قدم جلو بزارید ... توی خونه برادرم روش دست بلند می کنید ... بعد هم می خواید از خونه خودش بندازیدش بیرون؟ ... وقاحت هم حدی داره ...
دایی زیرچشمی نگاهی بهش کرد ...
مرد دو زنه رو میگن ... خونه این زنش ... خونه اون زنش ... دیگه نمیگن خونه خودش ... خونه اش رو به اسم زن هاش می شناسن ... حالا هم بره اون خونه ای که انتخابش اونجاست ... اصلاح رو هم همون قدر که توی این مدت، شما اصلاح و آباد کردید بسه ... اصلاحی رو هم که شما بکنید عروس یا کور میشه یا کچل ...
عمه در حالی که غر غر می کرد از در بیرون رفت ... پدر هم پشت سرش ... غر غر کردن، صفت مشترک همه شون بود... و مادرم زیر چشمی به من نگاه می کرد ...
اونطوری بهش نگاه نکن ... به جای مهران تو باید به من زنگ می زدی ...
از اون شب، دیگه هیچ کدوم مزاحم آرامش ظاهری ما نشدن... و خونه نسبت به قبل آرامش بیشتری پیدا کرد ... آرامشی که با شروع فرآیند دادگاه، چندان طول نکشید ...
مادر به شدت درگیر شده بود ... و پدرم که با گرفتن یه وکیل حرفه ای و کار کشته ... سعی در ضایع کردن تمام حقوق مادرم داشت ...
مادر دیگه وقت، قدرت و حوصله ای برای رسیدگی به سعید و الهام سیزده، چهارده ساله رو نداشت ... و این حداقل کاری بود که از دستم برمی اومد ...
زمانی که همه بچه ها فقط درس می خوندن ... من، بیشتر کارهای خونه ... از گردگیری و جارو کردن تا ... خرید و حتی پختن غذاهای ساده تر رو انجام می دادم ... الهام هم با وجود سنش ... گاهی کمک می کرد ...
هر چند، مادرم سعی می کرد جو خونه آرام باشه ... اما همه مون فشار عصبی شدیدی رو تحمل می کردیم ... و من ... در چنین شرایطی بود که کنکور دادم ...
.
ادامه دارد...
🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@shervamusiqiirani - تصنیف : ای ماه تو را چاکر.mp3
زمان:
حجم:
4.86M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
ای غایب از این محضر از مات سلام الله
وی از همه حاضرتر از مات سلام الله
ای نور پسندیده وی سرمه هر دیده
احسنت زهی منظر از مات سلام الله
ای صورت روحانی وی رحمت ربانی
بر مؤمن و بر کافر از مات سلام الله
چون ماه تمام آیی و آن گاه ز بام آیی
ای ماه تو را چاکر از مات سلام الله
ای غایب بس حاضر بر حال همه ناظر
وی بحر پر از گوهر از مات سلام الله
ای شاهد بینقصان وی روح ز تو رقصان
وی مستی تو در سر از مات سلام الله
ای جوشش می از تو وی شکر نی از تو
وز هر دو تویی خوشتر از مات سلام الله
شمس الحق تبریزی در لخلخه آمیزی
هم مشکی و هم عنبر از مات سلام الله
#مولوی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
https://eitaa.com/zandahlm1357
#هرروزیک_آیه
✨أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ
✨پس چرا در قرآن تدبر و اندیشه نمی کنند ؟
📚سوره النساء ، آیه۸۲
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای عهد تصویری
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📝💠📝💠📝💠📝 📝شرح و تفسیر دعای عصر غیبت 6⃣2⃣قسمت بیست و ششم 💠فراز بعدی می گوید؛ «وَ عٰافِنٖی مِمّٰا
📝💠📝💠📝💠📝
📝شرح و تفسیر دعای عصر غیبت
7⃣2⃣قسمت بیست وهفتم
📘در کتاب نگین آفرینش، حدود 300 آیه ی قرآنی راجع به امام زمان (عج) است، 300 آیه کم چیزی است؟ ما که این قرآن را ختم می کنیم، یک نفر بگوید یک آیه امام زمانی به من نشان بده.. نباید بلد باشیم؟ این ضعف ماست! که فقط چسبیدیم به قرائت قرآن، صوت و لحن و ترتیل!
💠فقط اینکه من در ماه رمضان بتوانم قرآن ختم کنم، 5 بار، 10 بار قرآن ختم کنم، البته ثواب دارد، نمی گوییم ثواب ندارد، شما حتی بدون معنی هم قرآن را بخوانید ثوابش جای خود، کسی منکر این نشد! ✅
👌می گوییم، یقینا قرآن خواندن با فهم و تدبر بیشتر ثواب دارد و چه اشکالی دارد یکبار قرآن کمتر ختم کنم ولی به جایش آیات مهدویت قرآن را بفهمم. (البته در تعداد آیات مهدوی قرآن اختلاف نظرها است اما آن چیزی که در کتاب نگین آفرینش مرکز مهدویت نوشته است حدود 320 و.. آیه مهدویت است)
⬅️آیه [ 16/ حدید] یکی از تکان دهنده ترین آیات مهدویت قرآن!⚠️👇👇
💠أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکْرِ ٱللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ ٱٌلْحَقِّ؛ آیا وقت آن نرسیده است برای آن افراد مؤمن قلبشان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است نرم گردد. (اینجا هم بحث نرم بودن قلب است)
👈وَ لَا یَکُونُوا کَٱلَّذِینَ أُوتُوا ٱلْکَِتٰب مِنْ قَبْلُ...و مانند کسانی نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانی داده شد (می گوید شما مثل اهل کتاب نشوید)
⁉️بر اهل کتاب چه شد؟ فَطَالَ عَلَیْهِمُ ٱلْأَمَدُ .. زمان بر آنها طولانی آمد! (نمی گوید زمان طولانی بر آنها گذشت، می گوید زمان برای آنها انگار طولانی بود)
⁉️پس چه شد..؟ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ .. دلهایشان قساوت قلب پیدا کرد! (یعنی این آیه دقیقا ربط پیدا می کند به این فراز از دعای عصر غیبت)
⚠️می گوید شما مؤمنین هم مثل اهل کتاب نشوید که، حضرت موسی 30 شب به کوه طور رفت، 10 شب دیگر خدا اضافه کرد و در این 10 شب گمراه شدند!
🚫شما مؤمنین هم مثل اینها نشوید که منتظر منجی باشید ولی وقتی منجی زمان غیبتش یک مقدار طولانی می شود، شما گمراه بشوید!
❌وقتی شخصی که کربلا، مکه
می رود، همه ی سفره ها و روضه ها را شرکت می کند، ولی به راحتی بد زبانی و بد دهنی می کند، به راحتی غیبت می کند، فحش می دهد، غیبت کردن، سخن چینی برایش نقل و نبات شده! وقتی کسی چنین کاری انجام می دهد، فکر کردید مسلمان است! مومن است؟ فقط ادا در می آورد، همین!! کافر و جهنمی شاخ و دم ندارد، درد ما اینهاست!
🔹ادامه دارد ...
💽برگرفته از فایل شماره (۲)
شرح و تفسیر دعای عصر غیبت
🎤استاد احسان عبادی
#متن_شرح_و_تفسیر_دعای_عصر_غیبت ۲۷
📝💠📝💠📝💠📝
================