eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
50هزار عکس
36.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
(75) علت واژگوني يك شهر! مردي از بني اسرائيل كاخي زيبا و محكم ساخت و خوراك هاي مختلفي به عنوان غذا آماده نمود و تنها از توانگران شهر دعوت كرد و مستمندان را وانهاد. هنگامي كه بدون دعوت، از مستمندان نيز كساني آمدند، به آنان گفته شد اين غذا براي امثال شما نيست! خداوند دو فرشته به شكل مستمندان فرستاد و به آنان نيز همان حرف ها را گفتند. خداي تعالي به دو فرشته امر فرمود در قيافه توانگران در آن مجلس حاضر شوند! هنگامي كه در قيافه توانگران وارد مجلس شدند، آنها را گرامي داشتند و در صدر مجلس نشاندند. از اين رو خداوند به هر دو فرشته امر نمود: آن شهر و هر كه در آن است را به زمين فرو برند.(103) 📚داستانهای بحار الانوار https://eitaa.com/zandahlm1357
(76) كاش خدا الاغي داشت شخصي به نام سليمان ديلمي مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم، فلاني در عبادت، و دينداري چنين و چنان است... (او را محضر امام تعريف كردم.) امام صادق عليه السلام فرمود: عقلش چگونه است؟ عرض كردم: نمي دانم. امام فرمود: (ان الثواب علي قدر العقل) به راستي پاداش عمل به اندازه عقل است. آن گاه فرمود: مردي از بني اسرائيل در مكاني بسيار سر سبز و خرم، كه داراي درختان بسيار و چشمه هاي گوارا بود خدا را پرستش مي كرد. فرشته اي از آنجا مي گذشت، او را ديد، عرض كرد: پروردگارا! مقدار پاداش و ثواب اين بنده ات را به من نشان بده! خداوند ثواب مرد عابد را به فرشته نشان داد ثواب مرد به نظر فرشته خيلي اندك آمد لذا تعجب كرد كه چرا با آن همه عبادت ثوابش كم است خداوند فرمود: برو پيش او و با وي همنشين باش تا قضيه برايت روشن گردد. فرشته به صورت انساني نزد او آمد. عابد از او پرسيد: تو كيستي؟ فرشته پاسخ داد: من بنده عابدي هستم، چون از مقام و عبادت تو در اين مكان آگاه شدم آمده ام كه در اينجا خدا را با هم پرستش كنيم. فرشته آن روز را با عابد به سر آورد. صبح روز ديگر به عابد گفت: عجب جاي خوش آب و هوا و باصفايي داري؟ كه تنها شايسته عبادت است. عابد گفت: آري! از هر لحاظ خوب است، ولي اينجا يك عيب دارد. فرشته پرسيد: آن عيب كدام است؟ گفت: كاش خداي ما الاغي داشت! اگر پروردگار ما الاغي داشت او را در اينجا مي چرانديم كه اين گياهان سرسبز و خرم ضايع نمي شد. فرشته پرسيد: - آيا پروردگار تو الاغ ندارد. عابد گفت: آري! اگر الاغي داشت، اين علف ها تباه نشده و بي فايده از بين نمي رفت. خداوند به فرشته وحي نمود كه من به اندازه عقل او پاداش مي دهم، (براي اينكه عقلش كم است، پاداشش نيز اندك است).(104) 📚داستانهای بحار الانوار https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استاد ازغدی: بعضی‌ها میگن چون در مسیحیت حجاب ندارد، دین راحت‌تری هست، اما نمیدونن که در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان حجاب بیش از قرآن واجب و لازم هست، ولی اینها عمل نمیکنن https://eitaa.com/zandahlm1357
این خانم نه مسلمان است نه اهل قم نه اهل مشهد . . . این حجاب یک زن یهودی در اسرائیل است https://eitaa.com/zandahlm1357
رهبر انقلاب: ما معتقدیم که چادر بهتر از اشکال دیگر حجاب است. یعنی حجاب را چادر بهتر حفظ می‌کند. ممکن است کسی نظر دیگری داشته باشد. دعوایی هم با آن نظر مخالف نداریم. ۷۱/۹/۴ https://eitaa.com/zandahlm1357
📓📕📗📘📙📔📒📕 روزگار من (۵۹) برای زیارت و نماز ظهر رفتیم حرم گوشه به گوشه حرم منو یاده عباس مینداخت یاد روز ماه عسلمون با مامان بعد نماز یه دل سیر زیارت کردیم برای خادمی به دفتر ثبت نام خدام مراجعه کردم کلی ادم درخواست داده بودن منم خواستم ثبت نام کنم اما شرایط خاصی داشت مدرک لیسانس میخواست که من نداشتم اخه من بعده گرفتنه دیپلمم با عباس ازدواج کردم و دیگه ادامه ندادم عباس چندبار بهم پیشنهاد داد که برو سراغ ادامه تحصیلت اما قبول نکردم حالا هم پشیمون بودم تو بازارچه یه چرخی زدیم و یه سری مواد غذایی و خوردنی خریدیم هنوز ساکمو باز نکرده بودم وسایل خودمو چیدم تو کمد عکس عباسم بردم زدم تو پذیرایی که همیشه جلو چشمم باشه هنوز موفق نشده بودم کار مناسبی پیدا کنم چندین جا رفتم اما مورد قبولم نبود یکی از اشناهایه نزدیک صاحب خونمون یه تولیدی لباس داشت ازم خواست اونجا هم یه سری بزنم شرایط خاصی نداشت پس قبول کردم حقوقشم خداروشکر بد نبود بازم بهتر از هر چیه ... بین راه یه جعبه شیرینی بابت استخدامم خریدم تا از صاحب خونه تشکر کنم رفتم بالا جلوی در ورودی خونه یه جفت کفش مردونه بود... یعنی کی میتونه باشه درو باز کردم رفتم تو ... محسن پسر عموم بود سلام اقا محسن خوش اومدین ...😊 سلام ممنون دختر عمو شما خوب هستین .... ممنون چه خبر ؟ شروع کردیم به حال احوال پرسی ... محسن یکم خجالتی بود پیشونیش عرق کرده بود ... مامان از اشپزخونه چایی به دست اومد بیرون ...سلام مامان سلام دخترم خوش اومدی ممنون ... فرزانه محسن برای کاری اومده ... با تعجب گفتم چه کاری ... مامان رو به محسن کردو گفت : محسن جان زن عمو بهتره خودت بگی چشم ... فرزانه ـ خیر باشه اقا محسن چیزی شده ...اتفاقی افتاده ... سرشو انداخت پایین بازم عرق کرده بود با یه مکث گفت : راستشو بخواین ... راستش تو سوریه عباس قبل شهادتش باهام مفصل حرف زد میگفت که فرزانه نتونست در کنار من زیاد طعم خوش زندگی رو بچشه ...اون لیاقتش بیشتر از ایناست من خودم مطمئنم که شهید میشم فقط ازت یه درخواستی دارم .. پرسیدم چی عباس جان ..ـگفت فرزانه خیلی جوونه براش سخته که تو این سن بیوه بشه ممکنه برای یه زنه جوون بیوه مشکلاتی سر راهش قرار بگیره ... ازت میخوام بعد شهادتم ... محسن ادامه نداد رنگش سرخ شده بود صورتش از خجالت خیس عرق شده بود سرشو گرفته بود پایین و تسبیحی که دستش بودو محکم فشار میداد... گفتم : اقا محسن حالتون خوبه ..؟!! بله چیزی نیست ... فرزانه ـ میشه ادامه بدین عباس بعد شهادتش چه درخواستی از شما داشت؟؟؟ مامانم که از قبل خبر داشت و از این میترسید که چه عکس العملی از خودم نشون بدم ... محسن با دستمال عرق پیشونیشو پاک کردو گفت : ازم خواست که همدم و مونس شما بشم ... بااین حرف محسن متعجب شدم .. چی..؟؟؟ متوجه منظورتون نشدم میشه واضح تر بگین بله منظورم اینه که میخوام طبق وصیت عباس ازتون خاستگاری کنم بدون هیچ فکرو معطلی از جام بلند شدمو گفتم جواب من منفیه من هرگز نمیتونم قبول کنم ... مامان گفت دخترم یه کم فکر کن این وصیت خود عباسه ؟؟. مامان من به وصیت عباس احترام میزارم .... پسر عمو شما وصیت نامه رو همراهتون اوردین ؟؟ محسن ـ راسشتو بخواین این وصیت کتبی نبود عباس تو حرفاش اینو بهم زد .... فرزانه ـ من واقعا شرمندم ازم لطفا دلخور نشین ولی قبولش برام سخته ... اما فرزانه خانم قسم میخورم دروغی در کار نیست تمامش حرفای خود عباس بدون کم زیاد کردن بود که گفتم من به نظر شوهرم احترام میزارم و عمل میکنم اما درک کنید کاش این وصیت کتبی بود ... محسن کمی ناراحت شد و اروم گفت باشه من نمیتونم شمارو مجبور کنم ولی شاهد باشین که من به حرف اون مرحوم عمل کردم دیگه باید برم منم دیگه نمیدونستم چی بگم ... مامان ـ عه محسن جان کجا بمون دیگه چیزی تا شام نمونده کجا میخوای بری پسرم ... ممنون زن عمو مزاحم نمیشم قراره برم خونه یکی از هم رزمام که مشهدی هستن بهشون قول دادم ... ادامه دارد... نویسنده 📝 انارگل🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357 📗📘📙📔📕📓📒📘
کارگاه خویشتن داری_36.mp3
13.65M
۳۶ ⚜ بالاترین و کاملترین مرتبه و جلوه‌ی نور در زمین؛ وجود مقدس معصومین، علیهم السلام، بعنوان انسان‌های کاملند. ※ خویشتن‌داری؛ فاصله گرفتن از تمام افکار و اعمالی است که ما را از مرکز نور، دور می‌کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا