eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.7هزار عکس
36.3هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
ارتباط موفق_2.mp3
10.88M
۲ 💬 قدم دوم در هر ارتباط موفقی ؛ است! - راستش رو بگو ! - گولش نزن! - باورش کن! - از حق غافلش نکن! 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎵تصنیف : 🎤خواننده : 🎼 آهنگساز : 📝 شعر : ‌✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد جدا زدامن مادر، به دام دانه بیفتد ز نازکی ز ندامت، ز بیم صبح قیامت بدان نشان که شنیدی،سری به شانه بیفتد به کارآنکه برون ازبهشت گشته عجب نیست که در جهنم غربت، به یاد خانه بیفتد نشان گرفته دلم را، کمان ابروی ماهی خدای را که مبادا، دل از نشانه بیفتد دلم به کشتی کربت، به طوف لجه غربت چو از کرانه ی تربت، به بیکرانه بیفتد شوم چو ابر بهاران، ز جوش اشک چو باران که دانه دانه برآید، که دانه دانه بیفتد جهان دل است و تو جانی، نه بلکه جان جهانی همه سکندر و دارا، کزین فسانه بیفتد خیال کن که غزالم، بیا و ضامن من شو بیا که آتش صیاد، از زبانه بیفتد الا غریب خراسان، رضا مشو که بمیرد اگر که مرغک زاری از آشیانه بیفتد 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 .......: لطفاً کانال را به دوستانتان معرفی کنید🙏 https://eitaa.com/zandahlm1357 ‌‌‌
🌹 ۴ نعمت در سوره بلد 🌹 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷 1⃣چشم ها أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ ﺁﻳﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﺩﻭ ﭼﺸﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺩﻳﻢ ؟(بلد٨) 2⃣زبان وَلِسَانًا ﻭ ﻳﻚ ﺯﺑﺎﻥ 3⃣لب ها وَشَفَتَيْنِ ﻭ ﺩﻭ ﻟﺐ ؟(بلد٩) 4⃣هدایت وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺧﻴﺮ ﻭ ﺷﺮ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻧﻜﺮﺩﻳﻢ [ ﺗﺎ ﺭﺍﻩ ﺧﻴﺮ ﺭﺍ ﺑﮕﺰﻳﻨﺪ ﻭ ﺭﺍﻩ ﺷﺮ ﺭﺍ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭﺩ ؟ ](بلد١٠) 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷 .......: لطفاً کانال را به دوستانتان معرفی کنید🙏 https://eitaa.com/zandahlm1357 ‌‌‌
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: بي ارزش بودن خلافت زمستان آمد؛ با بادهاى سرد شمالى ؛ با سرماى ارتفاعات و كاكل هاى برفين كوهستان. ابرهاى پر باران و برف، روى خورشيد را پوشاندند. آفتاب، دايره اى بى نور و بى گرما بود. برخى از كسانى كه از گرماى حجاز به آن جا پناه آورده بودند، همين خورشيد كم نور را هم دوست داشتند. در همين هنگامه ميان نام آورترين شخصيت خاندان علوى با خاندان عباسى درگيرى رخ داد. عنكبوت پليدى، نخستين تارهاى دسيسه را مى تنيد. چند روز پس از ورود كاروان به مرو، مأمون، نيرنگ بازانه گفت: « اى فرزند محمد (ص)! من دانش، بى اعتنايى به دنيا، پاكدامنى و نيايشت را ديدم و دريافتم كه براى خلافت، از من شايسته ترى! » امام اندوهگنانه به او نگريست و گفت: « با دورى از دنيا، اميد رهايى از گزندش را دارم. با دورى از كارهاى ناروا، اميد دستيابى به غنيمت هايش (معنوى) را دارم. آرزو دارم كه با فروتنى در اين جهان، در نزد خدا مقامى بس والا يابم. » مأمون چنان بود كه گويى سخنى جز آن چه در درونش موج مى زند، نمى شنود. تصميم گرفته‌ام كه خود را از خلافت بركنار كنم و تو را به اين منصب برگزينم. فضل بن سهل به گفت و گوى آن دو مرد مى نگريست. از موضع گيرى امام حيرت زده بود؛ امامى كه با خبر خلافت، چنگ افكندن به سرزمين گنج‌ها و جهانى لبالب از لذت، لحظه به لحظه غمگين تر مى شد. او، آن مرد گندم گون، با گفته اش مرزى براى اين بازى مسخره تعيين كرد. اگر اين خلافت حق تو است، پس تو حق ندارى تنپوشى را كه آفريدگار بر تنت پوشانده است، بركنى و بر ديگرى بپوشانى ؛ اما اگر براى تو نيست، حق ندارى چيزى را كه مال تو نيست به من دهى! مأمون براى چيره شدن بر احساسش تلاش بسيار كرد. مرد علوى از آن چه در درون خليفه مى گذشت، آگاه بود. دندان بر دندان ساييد و برافروخته از خشم گفت: « بايد بپذيرى! » هرگز داوطلبانه به آن تن درنخواهم داد. (۸۵) نخستين دور مذاكرات به شكست انجاميد. لطفاً کانال را به دوستانتان معرفی کنید🙏 https://eitaa.com/zandahlm1357 ‌‌‌