eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.6هزار عکس
35.4هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
توجه به خدا ای فقیر، تصمیم تو ضعیف است. نیت تو متزلزل است، قصد تو آمیخته با ریا است. به همین خاطر دری بر تو باز نمی شود و حجابی از تو برداشته نمی شود. و اگر قصد خود را محکم کنی و نیت خود را ثابت نمایی و قصد خود را خالص گردانی، برای تو در بدون کلید باز می‌شود، چنانچه بر یوسف باز شد. وی آنگاه که عزمش را محکم و نیتش را خالص گردانید تا از گناه برهد، توان فرار از زلیخا را یافت. یوسف وش آنکه زود رود بهر فتح باب محتاج التفات کلیدش نمی کنند شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357
۲۴- نمازهای معصومین پرتوی از اسرار نماز » نمازهای معصومین چگونگی نماز خواندن اولیاء دین، برای پیروان آن معصومین، درس آموزنده و الهام بخش و الگوست. در اینجا به نمونه‌هایی از نماز آنان اشاره می‌شود: صدای اذان برای رسولخدا صلی الله علیه وآله چنان جاذبه داشت و نشاط می‌آورد، که هنگام اذان به بلال می‌فرمود: «اَرْحنا یا بلال» (۱۸۵) ای بلال: ما را از غم و اندوه تلخی رهایی بخش. و آن حضرت می‌فرمود: کسی که صدای اذان را بشنود و بی تفاوت بماند، جفا کرده است. (۱۸۶) هنگام نماز، رنگ از چهره علی علیه السلام می‌پرید و می‌لرزید و می‌فرمود: «جاءَ وَقْتُ الصَّلاةِ، وَقْتُ اَمانَةٍ عَرَضَها اللّهُ عَلی السّمواتِ وَالارضِ وَالْجِبالَ فَأبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَها وَاَشْفَقْنَ مَنْها» (۱۸۷) وقت نماز رسیده، وقت امانتی که خدا بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کرد، امّا آنها از قبول آن دوری کرده و ترسیدند. و این تحمّل بار امانت الهی، بزرگترین افتخار بشر است. به قول حافظ: آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند امام سجّاد علیه السلام همین که در نماز، به جمله «مالک یوم الدین» می‌رسید، آنقدر تکرار می‌کرد، تا بیننده خیال می‌کرد که او در آستانه جان دادن قرار گرفته است. (۱۸۸) و نیز در سجده غرق عرق می‌شد. امام باقر علیه السلام می‌فرماید: پدرم امام سجّاد، در شبانه روز، هزار رکعت نماز می‌خواند. (۱۸۹) رسول خدا صلی الله علیه وآله هرگاه که وقت نماز فرا می‌رسید، گویا کسی را نمی شناخت و حال معنوی خاصّی پیدا می‌کرد. (۱۹۰) و می‌فرمود: گرسنه از غذا سیر و تشنه از آب، سیراب می‌شود ولی من از نماز، سیر نمی شوم. (۱۹۱) علی علیه السلام در جنگ صفّین، مراقب خورشید بود و گاهی به آسمان نگاه می‌کرد. ابن عباس علّت آنرا از وی پرسید. فرمود: برای اینکه نماز اوّل وقت، از دستم نرود. گفت: حالا؟... فرمود: آری!... (۱۹۲) آری... اینگونه که ماهی‌ها از شنا کردن خسته نمی شوند، اولیاء خدا نیز در عبادت و نماز، خسته و ملول نمی شوند بلکه با هر عبادتی، شوق بیشتری جهت عبودیّت و نیایش به درگاه خداوند می‌یابند. نقل می‌کنند که مرحوم علامه امینی (مؤلف کتاب الغدیر) یک ماه رمضان، در حرم مطهّر حضرت رضا علیه السلام هر شب هزار رکعت نماز می‌خواند... (۱۹۳) اینست روش کسی که در مکتب اولیاء الله، درس عشق و محبت آموخته باشد. بندگان وارسته و اولیاء خدا، هنگام نماز، با عشقی فراوان به نماز می‌ایستادند، عطر می‌زدند، بهترین لباس خویش را می‌پوشیدند، رنگشان تغییر می‌کرد، به استقبال نماز می‌رفتند و خوف و هراسشان از آن بود که مبادا مورد عنایت خدا قرار نگیرند، یا در نماز حالت خشوع و توجّه نداشته باشند. پرتوی از اسرار نماز » آداب نماز رعایت نکاتی که به آداب نماز مربوط می‌شود (همچون مسواک، نظافت، توجّه به خدا و... ) در کمال این عبادت موثر است. امام باقرعلیه السلام فرموده است: «عَلَیْکَ بِالاقْبالِ علی صَلاتِکَ فَاِنَّما یُحْسَبُ لَکَ مِنْها ما اَقْبَلْتَ عَلَیْهِ». (۱۹۴) در نماز، توجه به خدا داشته باش، زیرا از نماز، آن مقدار قبول می‌شود که با توجّه خوانده شود. سپس حضرت می‌فرماید: هنگام نماز، با دست و سر و صورت خود بازی مکن، زیرا همه این کارها، سبب نقص نماز می‌شود، در حالت کسالت و خواب و سنگینی مشغول نماز مشو، زیرا چنین نمازی، از آن منافقان است... (۱۹۵) در حدیثی از پیامبر نقل شده: «رَکْعَتانِ مِنْ رَجُلٍ وَرعٍ اَفْضَلُ مِنْ اَلْفِ رَکْعَةٍ مِنْ مَخْلِطٍ» (۱۹۶) دو رکعت نماز انسان با تقوا، برتر از هزار رکعت نماز فرد لاابالی است. امام صادق علیه السلام می‌فرماید: هنگام نماز، از دنیا و آنچه در آنست مأیوس شو و تمام توجّهت را به خدا قرار ده به یاد روزی باش که در برابر دادگاه عدل الهی قرار می‌گیری. (۱۹۷) و نیز فرمود: گاهی پنجاه سال بر انسان می‌گذرد ولی خداوند، حتّی یک نماز او را نپذیرفته است. و در حدیث می‌خوانیم: بعضی چنان در برابر خدا سبک سخن می‌گویند و نماز می‌خوانند که اگر با همسایه شان چنین حرف بزنند، جواب آنها را نمی دهد. (۱۹۸) از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله نقل شده که: «رکعتان بِسواک اَفْضَلُ مِنْ سَبعینَ رکعةٍ بغیر سواکِ» (۱۹۹) دو رکعت نماز کسی که مسواک کند، از هفتاد رکعت بدون مسواک بهتر است. و اجتماعی و رسیدگی به نیازمندان و انجام امر به معروف و نهی از منکر هم مطرح است و هیچ مسئله ای مانع از توجه به مسائل دیگر نیست. [۱] ---------- [۱]: ۲۰۰) می‌توان در زمینه‌های فوق به این آیات، مراجعه کرد: بقره ۸۳، انفال ۳، توبه ۷۱، لقمان ۱۷، و مزمّل ۲۰ و بسیاری آیات دیگر. از نماز ✍محسن قرائتی https://eitaa.com/zandahlm1357
1_1129851778.mp3
1.63M
⭕️ سوال ❓آیا افراد بی نماز و مشروب خور در زیارت و مجلس امام حسین علیه السلام بخشیده می شوند؟ 🎙 استاد محمدی شاهرودی 📎 📎 علیه‌السلام 📎 📎
✍علت نماز: 🔰برخي (نماز اول وقت را ترک می کنند چون) نگرانند که مشتری خود را از دست داده و درآمد و رزقشان کم مي ‌شود 🔰بعضی نگرانند که مبادا دوستان خود را از دست بدهند 🔰بعضی (دعوت به نماز نمی کنند چون) نگرانند که به سخنان و حرفشان بی ‌اعتنایی شود. 😔 جای تأسف است که افراد در هر شرایطی سیگارشان را همراه دارند، ولی برخي افراد نمازگزار همین که جایشان تغيير كرد، به راحتی نماز را کنار می ¬گذارند و می ‌گویند: در آن فضا نماز خواندن زشت بود! 📚شیوه های دعوت به نماز؛ استاد قرائتی؛ ص 21 و 22
291K
📿 چرا ما شیعیان نماز ظهر و عصر را با هم می‌خوانیم؟ 📿 آیا خلاف سنت رسول الله عمل می کنیم؟ پاسخ آیت الله بهجت را بشنوید
.......: فصل چهارم در بعض آداب شهادت به رسالت است و در آن اشاره به شهادت به ولایت است بدان که طى این سفر روحان ى و معراج ایمانى را با این پاى شکـسته و عنـانِ گسـسته و چـشم کور و قلب بى نور نتوان نمود : ومنْ لَم یجعلِ اللَّه لَهنُوراً فَما لَهمنْ نُور (202 .(پـس، در سـلوك این طریق روحانى و عروج این معراج عرفانى تمسک به مقام روحانیت هادیان طـرق معرفـت و انوار راه هدایت، که واصلان الى اللَّه و عاکفان على اللَّه اند، حتم و لازم است؛ و اگر کسى با قـدم انانیت خود بى تمسک به ولایت آنان بخواهد ایـن راه را طـى کنـد، سـلوك او الـى الـشّیطان و الهاویۀ است . و به بیان علمى، چنانچه در ربط حادث بـه قـدیم و متغیـر بـه ثابـت، محتـاج بـه واسطه و رابطه اى است که وجهه ثبات و تغیر و قدم و حدوث داشته باشد کـه اگـر آن واسـطه نباشد فیض قدیمِ ثابت عبور به متغیرِ حادث در سنّت الهیه نکند رابطه کونیـه وجودیـه حاصـل نشود- و در رابط بین این دو، انظارِ علمىِ ارباب علوم برهانى مختلف است، چنانچه ذوق عرفانى را اقتضاى دیگرى است که تفصیل آن از عهده این اوراق خارج اسـت، و در ذوق عرفـانى رابـطْ فیض مقدس و وجود منبسط است که مقـام برزخیـت کبـرى و وسـطیت عظمـى را دارد و آن بعینه مقام روحانیت و ولایت رسول ختمى که متّحد با مقام ولایت مطلقه علویه است مى باشـد و تفصیل آن در رس اله مصباح الهدایۀ (203 (نویسنده داده شده - همین طور، در رابطه روحانیـه عروجیه، که عکس رابطه کونیه نزولیه است و بعبارة اخرى قـبض وجـود و رجـوع الـى مـا بـدء است، محتاج به واسطه است که بدون آن واسطه صورت نگیرد، و ارتباط قلوب ناقـصه مقیـده ارواح نازله محدوده به تا م فوق التّمام و مطلق مـن جمیـع الجهـات بـى واسـطه هـاى روحـانى و رابطههاى غیبى تحقق پیدا نکند . و اگر کسى گمان کند که حق تعالى با هر موجودى قیوم و به هر یـک از اکـوان محـیط اسـت بـىواسـطه وسـایط، چنانچـه اشـاره بـه آن شـده در آیـه شـریفه مـا مـنْ دابـۀٍ الّـا هـوآخـذٌ بِناصیتَها(204 ،(اختلاط بین مقامات و اشتباه بین اعتبارات نموده و مقام کثرت مراتبِ وجود را با فناى تعینات به هم خلط نموده . و این بحث را بدین رساله چندان ارتباطى نیست و این قـدر نیز از طغیان قلم واقع شد . بالجمله، تمسک به اولیاء نعم که خودراه عروج به مع ارج را یافته و سـیر الـى اللَّـه را بـه اتمـام رساندهاند از لوازم سیر الى اللَّه است؛ چنانچه در احادیث شریفه به آن بـسیار اشـاره شـده و در وسائل بابى منعقد فرموده در بطلان عبادت بدون ولایت ائمه و اعتقـاد امامـت آنـان . و از کـافى شریف حدیث نموده به سند خود از محمد بن مسلم که گفت : شنیدم حضرت باقر العلوم علیـه السلام مى فرمود: بدان اى محمد، همانا امامـان جـور و اتبـاع آنهـا از دیـن خداونـد معزولنـد و گمراهند و گمراه کنند؛ پس، اعمالى که مى کنند مثل خاکسترى است کـه در روز طوفـانى بـاد سخت به او وزد و او را متفرق کند(205 .( و در روای ت دیگر است که حضرت باقر علیه السلام فرمود : اگر کسى شبها را به عبادت قیام کند و روزها را روزه بگیرد و تمام مالش را تصدق دهد و در تمام عمـرْ حـج بـه جـا آورد و نـشناسد ولایت ولى اللَّه را تا موالات او کند جمیع اعمالش به دلالت او باشد، براى او پیش خداوند ثوابى ن ( یست و نیست او از اهل ایمان 206 .( و شیخ صدوق به سند خود از ابو حمزه ثمالى حدیث کند که گفت : حضرت علـى بـن الحـسین علیهما السلام به ما فرمود : کدام یک از بقعه ها افضل است؟ گفتیم : خداونـد و رسـول او و پـسر رسول او بهتر مى دانند. فرمود: افضل بقعه ها براى ما، بین رک ن و مقام است . اگر کسى عمر کند چندان که نوح عمر کرد در قومش هزار سال، الّا پنجاه سال روزه بگیرد روز را و شبها به عبادت بایستد در آن مکان، پس از آن ملاقات کند خدا را بـى ولایـت مـا، نفـع نرسـاند او را چیـزى از ( آن 2 و اخبار در این باب بیش از این است که در این مختصر بگنجد . و اما آداب شهادت به رسالت آن است که شهادت به رسالت از حق را به قلب برساند و عظمـت مقام رسالت؛ خصوصاً رسالت ختمیه را که تمام دائره وجـود از عـوالم غیـب و شـهود تکوینـاً و تشریعاً وجوداً و هدایتاً ریزه خوار خوان نعمت آن سرور هستند؛ و آن بزرگوار و اسطه فیض حق و رابطه بین حق و خلق است . و اگر مقام روحانیت و ولایت مطلقه او نبـود، احـدى از موجـودات لایق استفاده از مقام غیب احدى نبود و فیض حق عبور به موجودى از موجودات نمى کرد و نور هدایت در هیچ یک از عوالم ظاهر و باطن نمى تابید. و آن سرور نورى است که در آیـ ه نـور وارد ( است که اللَّه نور السموات و الارض 208 .( و چون عظمت مشرّع دین و رسول رب العالمین در قلـب انـسان وارد شـد، اهمیـت و عظمـت احکام و سنن او در قلب وارد شود؛ و چون قلب عظمت آن را ادراك کرد، سـایر
قـواى ملکیـه و ملکوتیه خاضع آن شود و شریعت مقدسه در جمیع مملکت انسانى نافذ گـرد . و علامـت صـدق شهادت آن است که در جمیع قواى غیبیه و ظاهره آثار آن ظاهر گـردد و تخلـف از آن نکننـد؛ چنانچه اشاره به آن در سابق شده است . و از آنچه تا کنون ذکر شد ارتباط شهادت به رسالت به اذان و اقامه و نماز معلوم گردید؛ چه که سالک در این طریق روحانى محتاج به تمسک به آن وجود مقدس است تا به وسـیله مـصاحبت و دستگیرى او این عروج روحانى را بنماید . و وجه دیگر آنکه در این شهادت اعلان به قواى ملکیه و ملکوتیه اسـت کـه نمـاز، کـه حقیقـت معراج مؤمنین و سرچشمه معارف اصحاب عرفان و ارباب ایقان است ، نتیجه کشف تام محمدى صلّى اللَّه علیه و آله است که خود به سلوك روحـانى و جـذبات الهیـه و جـذوات رحمانیـه بـه ( وصول به مقام قاب قوسین او أَدنى 209 (کشف حقیقت آن را به تبع تجلّیات ذاتیه و اسمائیه و صفاتیه و الهامات انسیه در حضرت غیب احدى فرموده . و فى الحق یقۀ ایـن سـوغات و ره آوردى است که از این سفر معنوى روحانى براى امت خود، که خیر امـم اسـت، آورده و آنهـا را قـرین منّت و مستغرق نعمت فرموده . و چون این عقیدت در قلـب مـستقرّ شـد و بـه تکـرار مـتمکّن گردید، البته سالک عظمت مقام و بزرگى محل را ادراك مى کند و با قدم خوف و رجاء طى این مرحله را مى نماید. و امید است ان شاء اللَّه اگر به مقـدار مقـدور قیـام بـه امـر کنـد، آن سـرور دستگیرى از او بنماید و او را به مقام قرب احدى که مقصد اصلى و مقصود فطرى است برساند . و در علوم الهیه به ثبوت پیوسته که معاد همه موجودات به توسط انسان کام ل تحقق پیدا کند : ( کَما بداکُم تَعودون 210 ) (بِکُم فَتَح اللَّه و بِکُم یخْتم و ایاب الْخَلقِ الصلاة امام خمینى رضوان االله تعالی علیه https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 شاهکار ملی کانادا تجاوز گروهی تیم ملی کانادا به یک زن! شاهد نتایج آزادی به شیوه غرب و چشم و دل سیری آنها هستید!!!!
39.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇺🇸💠 گوانتانامو، نماد حقوق بشر غربی 📛 مخوف‌ترین زندان دنیا را بهتر بشناسید. 🔴 چهره واقعی غرب مدعی حقوق بشر
🔻سوال چرا امام حسین علیه‌السلام نزدیک آب خیمه نزد تا به آب دسترسی داشته باشد؟ ✅ پاسخ استفاده از حربه آب در جنگ (در گذشته و حال) همواره وجود داشته است. مثلاً در جنگ صفین معاویه شریعه فرات را به روی لشکر امام بست، اما با توجه به برتری نظامی لشکر امام علی ع در استفاده از این حربه ناکام ماند و حضرت فرات را تسخیر کرد (و البته مقابله به مثل نکرد) منابع تاریخی نشان می‌دهند که امویان قصد داشتند مجدد از این حربه استفاده کنند. مثلاً عبیدالله بن زیاد طى نامه اى از حُر مى خواهد که امام حسین (علیه السلام) را در سرزمینى بدون پناهگاه و آب و آبادى فرود آورد. (ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۸۴) و همین که امام حسین (علیه السلام) در سرزمین کربلا فرود آمد و مستقر گردید; عمر بن سعد از سوى عبیدالله بن زیاد مأموریت یافت که بین امام حسین (علیه السلام) و آب حایل گردد. دینورى در این باره مى نویسد: «ابن زیاد به عمر بن سعد نوشت که از حسین (علیه السلام) و یاران او آب را باز گیرد و نباید یک جرعه آب بنوشد، هم چنان که این کار رانسبت به عثمان بن عفان پرهیزکار انجام دادند». (اخبار الطوال ص ۳۰۱) عمر بن سعد مأموریت حفاظت از آب را به عمرو بن حجاج زبیدى به همراه پانصد سوار واگذار کرد. آنان از روز هفتم تا دهم محرّم یعنى پایان جنگ با جدّیت تمام از شریعه فرات حفاظت مى نمودند که مبادا امام حسین(علیه السلام)و یارانش از آن، آب بَردارند.(اخبار الطوال ص ۳۰۱) آنها نه تنها بین امام حسین (علیه السلام) و آب حایل شدند; بلکه با به راه انداختن جنگ روانى بر آثار ناشى از تشنگى و فقدان آب افزودند، به طور مثال: عبدالله بن حصین ازدى که از قبیله بجیله بود ندا داد: «اى حسین آیا این آب را مى بینى که مانند قلب آسمان صاف است تو یک قطره از آن را نخواهى چشید تا آنکه از تشنگى بمیرى». (کامل ابن اثیر ج۵ ص ۱۵۸) شمر نیز از جمله کسانى بود که در رابطه با آب به امام حسین(علیه السلام) زخم زبان مى زد. (بحارالانوار جلد ۴۵ ص ۵۱) عمر بن سعد هم افزون بر آن که عمرو بن حجاج زبیدى را نگهبان آب کرد، شخصى را نیز مأمور نمود که ندا دهد: «اى پسر فاطمه(علیها السلام) و رسول خدا (صلى الله علیه وآله) تو از این آب یک قطره نچشى تا آن وقت که طعم مرگ را بچشى یا به حکم عبیدالله گردن نهى». (الفتوح ص ۸۳) ممانعت از دستیابی امام به آب، توسط امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه امام زمان(عج) نیز نقل شده است : «فمنعوک الماء ووُرودَهُ» «پس آب و ورود بر آن را از تو منع کردند» 🔹 نکته اگر چه از ابتدا راهبرد ممانعت از آب در سپاه عمر سعد مطرح بود اما از روز هفتم محرم به طور جدّى مانع از دستیابى امام حسین (علیه السلام) به آب شدند. بنابراین، آن چه مربوط به تشنگى امام(علیه السلام) و یارانش به ویژه فرزندان و زنان مى شود مربوط به سه روزِ پایانى، یعنى از هفتم تا دهم محرم است و در این فاصله نیز البته امام حسین (علیه السلام) به طرق گوناگون آب مورد نیاز اردوى خویش را تأمین مى کرده است. اما در ساعات پایانی کار به شدت بالا گرفت و در خیام حسینی قحط آب شد.
چرا اسبها که حیوانات فهمیده و نجیبی هستند، روز عاشورا بر پیکر مطهر امام حسین علیه السلام تاختن؟! حدود هشتاد سال پیش یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند ، دهه اول محرم بوده ، به يكى از روستاهای اطراف منبر می رود. آن روز برف سنگينى مى ‏آمده است. وقتى روضه اش تمام مى ‏شود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود. نقل می کند : عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى‏ آمد. مقدارى كه آمدم احساس کردم ، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من ، دارد مى‏ آيد. حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد. بعد آن آقا كه پشت سر من مى ‏آمد گفت : « آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم». گفتم : « سلام عليكم» . گفت : «مسئلةٌ»(یعنی سوالی داشتم؟) گفتم : « بفرماييد». گفت : « آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟ گفتم : « بله من در تاريخ خوانده‏ ام كه چنین کاری کرده اند. آن آقا گفتند : « و اسب ها هم بر بدن رفتند؟» گفتم: «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.» مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. باز آن آقا گفتند:« آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟» گفتم : بله سعى كرد كه از بين ببرد». گفت : « گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟» گفتم : من در تاريخ خوانده‏ ام كه فرستادند اما گاوها نرفتند. گفت « چطور؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می شود، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و قبر را از بين نبرند؟!» آقا سید می گوید: من به فکر رفتم که عجب سوالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مى‏ كردم. گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد. گفتم : « البته اين قضيه يك جوابى دارد». گفتند : « چى هست؟» گفتم : « روز عاشورا حضرت سيد الشهداء (عليه ‏السلام) خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خودشان خواسته بودند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند. اما در جريان متوكل، اينها مى‏ خواستند آثار حضرت را از بين ببرند. نظر امام حسین (علیه السلام) بر از بين رفتن آثارشان نبود، از اول خود حضرت مى‏ خواستند، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به اين وسيله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند». آن آقا كه پشت سر بود، فرمود:« درست است.» آقا سید مصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى غير از همين مسيرى كه من آمده‏ ام، نيست...(فهمیدم آقا امام زمان علیه السلام بوده اند) م_رضا یوسفی ــــــــــــــــ
.......: بنابراين، زنان باحجاب بايد در كنار پوشش مقدس حجاب، اين ويژگى‌ها را نيز در خود به وجود آورند، تا افزون بر اينكه مسلمانى كامل مى شوند، الگويى براى ديگر زنان باشند. بر اين اساس، هر بانوى مسلمان و با حجاب، بايد با زنان بدحجاب، رفتارى مؤدبانه داشته باشد كه ناشى از ايمان كامل اوست. زن مسلمان بايد با عملش ديگر زنان را به حجاب تشويق كند، نه اينكه با بداخلاقى و ترش رويى و رفتار متكبرانه، سبب فرارى شدن آنها از دين و حجاب شود. در اصل بايد ميان ميزان حجاب زن با ديگر اعمال او، هماهنگى باشد؛ يعنى به گونه اى نباشد كه در ظاهر و پوشش، باحجاب باشد، ولى در عمل و رفتار، معنويتى در رفتار او ديده نشود. چادر هر زن مسلمان، به ويژه زائر ايرانى، پرچم اسلام و نماد حكومت اهل بيت است. اگر هنگام نماز ديده شود كه اين بانوى چادرى و باحجاب، به جاى رفتن به مسجد و زيارتگاه ها، در بازارها و مغازه‌ها پرسه مى زند، آيا سبب تنفر ديگر مسلمانان از مكتب اهل بيت نمى شود؟ يا زنى با پوشش چادر، حق تقدم را رعايت نكند و عدالت را زير پا بگذارد، يا به هنگام برخورد با ديگران، اخلاق اسلامى و ادب را رعايت نكند، آيا مردم را به حجاب و چادر بدبين نمى كند؟ پس بانوان افزون بر رعايت حجاب، بايد حرمت حجاب خود را نيز حفظ كنند و تصوير خوبى از يك زن مسلمان و با اخلاق در اذهان اطرافيان برجا بگذارند. براساس برداشت دوم كه ديدگاهى تفريطى و سطحى درباره حجاب است، مهم نيست كه زن چه مقدار پوشش داشته باشد. در اين ديدگاه، پوشش و حجاب امرى شخصى است و هركس هر مقدار كه دوست دارد، خود را مى پوشاند. اين برداشت از حجاب كه مدتى است ميان جامعه نفوذ كرده، گاهى ميان بانوان خوب و تحصيل كرده نيز ديده مى شود. ازاين رو در جامعه اسلامى ايران، پديده بدحجابى پديده اى منحصر به فرد است كه در فرهنگ هاى ديگر ديده نمى شود؛ زيرا در ديگر كشورهاى اسلامى، زنان يا با حجاب كامل ظاهر مى شوند يا به طور كلى حجاب را برمى دارند. اين ديدگاه بيشتر به حجاب باطنى معتقد است، نه حجاب ظاهرى و به پوشش ظاهرى خود اهميت چندانى نمى دهد و اصل در مسلمان بودن زن را همان ويژگى هايى مى داند كه به نقل از سوره احزاب بيان شد. [۱] اين گروه از بانوان كه گاه در مراكز مذهبى و مشاهد مشرفه نيز ديده مى شوند، اگرچه با چنين تفكرى، از پوشش كاملى برخوردار نيستند، در باطن خود دين را دوست دارند و از عبادت و زيارتشان لذت مى برند. شگفت انگيزتر آن است كه اين انديشه، در برخى از زنان محجبه نيز به صورت نامحسوسى نفوذ كرده است. ازاين رو گاهى زنان پوشيده و چادرى نيز صورت خود را هر چند اندك، ولى جذاب آرايش مى كنند. انسان با اندك تأملى در مسائل و احكام دينى، به روشنى درمى يابد كه اين ديدگاه نيز اشتباه است. بزرگان دين و علماى اسلام هيچ كدام اين انديشه را كه «اصل در طهارت قلب است و پوشش ظاهر لزومى ندارد»، تأييد نكرده اند. ما بايد احكام دين خود را عالمانه و از روى دليل محكم به دست آوريم. دليل اينكه بسيارى از امت هاى گذشته گمراه شدند، همين ديدگاه سطحى و بدون منطق به دين بوده است. درباره حجاب و پوشش ظاهرى نيز لازم است مردم بينشى درست داشته باشند. آنان بايد بدانند كه حجاب، دستور مسلّم اسلام براى همه بانوان است، نه امرى شخصى. بنابراين هيچ زنى نمى تواند غير از گردى صورت و دست‌ها تا مچ، جايى از بدن خود را در معرض ديد نامحرم قرار دهد. البته اين دو قسمت كه استثنا شده، در صورتى مجوز آشكار شدن دارد كه آرايشى نداشته باشد. همچنين اگرچه زنان مى توانند فضايل بى شمارى داشته باشند، ولى برجسته ترين ويژگى يك زن، عفت و حياى اوست؛ عفت و حيايى كه هم در باطن او وجود داشته باشد و هم در ظاهر او نمود پيدا كند. گفتنى است، حجاب كامل حجابى ---------- [۱]: ر. ك: احزاب: ٣۵. است كه هم از درون موجب روشنى قلب زن مى شود و هم از جنبه بيرونى و ظاهرى، درس حيا و بندگى و سركوب كردن هواى نفس و تسليم بودن در برابر فرمان الهى را به همگان مى دهد. در حقيقت، وقتى يك بانوى مسلمان، تمام ايمان، معنويت، وقار، شخصيت، حيا و عفت خود را با حفظ پوشش و حجاب ظاهرى اش به نمايش مى گذارد، تأثير بسيار شگرفى بر ديگر افراد مى گذارد و درس بزرگى از اخلاق و انسانيت و ايمان به آنها مى دهد. ازاين رو مستكبران و هواپرستان و بيگانگان، باحجاب مبارزه مى كنند و با زنان محجبه رفتارى نامحترمانه دارند. خداوند در قرآن كريم، در آيه ٣٢ و ٣٣ سوره احزاب (كه درباره زنان پيامبر نازل شد، و آنها مخاطب آيه هستند) به زنان، اين پيام را مى دهد كه در كنار نماز، عبادت، كمك به محرومان و فقرا و تسليم بودن در برابر خدا و پيامبر، مراقب رفتارهاى زنانه خود باشند و در حجاب ظاهر خود، چنان دقت كنند كه حتى به صورت ناخودآگاه، نيز توجه نامحرم را به خود جلب نكنند. پس ضرورى است زنان، هنگام صحبت كردن با نامحرمان و روبه رو شدن با آنها، از هر رفتار كه سبب جلب
توجه ايشان به زيبايى هاى جسمانى شود، به شدت بپرهيزند. بى شك، اصل در حجاب، رعايت حجاب درونى و باطنى است. ولى به دليل پيامدهاى منفى بدحجابى زنان بر مردان نامحرم و جامعه، لازم است زنان، ظاهر خود را نيز با باطن پاك و معنوى خود هماهنگ كنند، تا موجب گمراهى و به گناه افتادن كسى نشوند. امروزه، برخى پوشش ظاهرى را از عفت درونى و باطنى جدا مى دانند و معتقدند انسان يا بايد عفت و حجاب ظاهرى را رعايت كند يا حجاب و عفت و باطنى را. آن گاه نتيجه مى گيرند چون عفت درونى مهم تر از پوشش ظاهرى است و اصل آن است كه درون انسان پاك باشد، ديگر لزومى به رعايت حجاب ظاهرى نيست. با توجه به آنچه گفته شد، مطرح كردن اين سؤال كه پوشش ظاهرى مهم تر است يا عفت درونى، اشتباه است و كسانى كه اين گونه بحث‌ها را مطرح مى كنند يا از اصل موضوع بى اطلاع هستند يا به عمد، قصد جدايى اين دو را از هم دارند. حقيقت اين است كه نه پوشش و حجاب ظاهرى مى تواند جايگزين عفت درونى شود و نه عفت درونى مى تواند جايگزين پوشش و حجاب ظاهرى شود، بلكه هر يك جايگاه خود را دارد و هر دو بايد رعايت شود. عفت، فضيلتى اخلاقى است كه مى تواند در تمام رفتارهاى انسان مانند پوشش، منش و گويش ظاهر گردد. زنى كه پوشش مناسبى ندارد، چگونه مى تواند درون عفيف خود را نشان دهد؟ البته آراسته بودن ظاهر اشكالى ندارد؛ آنچه اشكال دارد و حرام است، داشتن ظاهرى تحريك كننده است. ..... تقویت فرهنگ حجاب https://eitaa.com/zandahlm1357
ج 28هنر زن بودن21-4-94.mp3
28.71M
✅ *سلسله لوازم جلسات _ هنر زن بودن _ جلسه بیست و هشتم* 🎙 مدرس: استاد محمد جعفر غفرانی
.......: ۶۵- فکر پلید در زمان حکومت موسی هادی (چهار خلیفه بنی عباس) مرد توانگری در بغداد زندگی می‌کرد. وی همسایه ای نسبتا فقیری داشت که همیشه به ثروت او حسد می‌برد و برای اینکه به همسایه توانگرش آسیبی برساند از هیچ گونه تهمت نسبت به وی کوتاهی نمی کرد. ولی هر چه تلاش می‌کرد به مقصد پلید خود نمی رسید. روز به روز حسدش شعله ور گشته و خویشتن را در شکنجه سخت می‌دید. پس از آن که از همه تلاش و کوشش ناامید شد. تصمیم گرفت نقشه خطرناکی را پیاده کند، لذا غلام کوچکی را خرید و تربیت کرد تا اینکه غلام جوانی نیرومند گشت. روزی به غلام گفت: فرزندم! من تو را برای انجام کار مهمی خریده‌ام و به خاطر آن مسأله این همه زحمتها را تحمل کرده‌ام و با چنان مهر و محبت تو را بزرگ نموده ام. در انجام آن کار چگونه خواهی بود؟ ای کاش می‌دانستم آن گاه که به تو دستور دادم، هدفم را تأمین می‌کنی و مرا به مقصود می‌رسانی یا نه؟ غلام گفت: ای آقا! مگر بنده در مقابل دستور مولا و بخشنده اش چه می‌توانم بکنم؟ آقا! به خدا قسم اگر بدانم رضایت تو در این است که خود را به آتش بزنم و بسوزانم یا خود را در آب انداخته و غرق بسازم، حتما این کارها را انجام می‌دهم... همسایه حسود از سخنان غلام سخت خوشحال گشت و او را در آغوش کشید و چهره اش را بوسید و گفت: - امیدوارم که لیاقت انجام خواسته مرا داشته باشی و مرا به مقصودم برسانی. غلام گفت: مولایم! بر منت بگذار و مرا از مقصود خود آگاه ساز تا با تمام وجود در راه آن بکوشم. همسایه حسود گفت: هنوز وقت آن نرسیده. یک سال گذشت روزی او را خواست و گفت: - غلام! من تو را برای این کار می‌خواستم. همسایه‌ام خیلی ثروتمند شده و من از این جریان فوق العاده ناراحتم! می‌خواهم او کشته شود. غلام مانند یک مأمور آماده گفت: اجازه بدهید هم اکنون او را بکشم. حسود اظهار داشت: نه! این طور نمی خواهم؛ زیرا می‌ترسم توانایی کشتن او را نداشته باشی و اگر هم او را بکشی، مرا را قاتل دانسته، مرا بجای او بکشند و در نتیجه به هدفم نمی رسم. لکن نقشه ای کشیده‌ام و آن این که مرا در پشت بام او بکشی تا به این وسیله او را دستگیر نمایند و در عوض من او را قصاصش کنند. غلام گفت: این چگونه کاری است؟ شما با خودکشی می‌خواهید آرامش روح داشته باشید. گذشته از این شما از پدر مهربان نسبت به من مهربان ترید. مرد حسود در برابر سخنان غلام اظهار داشت این حرفها را کنار بگذارد من تو را به خاطر همین عمل تربیت کرده ام. من از تو راضی نمی شوم مگر اینکه فرمانم را اطاعت کنی. هر چه غلام التماس کرد مولای حسودش از این فکر پلید صرف نظر کند فایده ای نداشت. در اثر اصرار زیاد غلام را به انجام این عمل حاضر نمود. سه هزار درهم نیز به او داد. و گفت: پس از پایان کار، این پولها را بردار و به هر کجا که می‌خواهی برو. فرد حسود در شب آخر عمرش به غلام گفت: - خودت را برای انجام کاری که از تو خواسته‌ام آماده کنی. در اواخر شب بیدارت می‌کنم. نزدیک سپیده دم غلامش را بیدار کرد و چاقو را به او داد و با هم به پشت بام همسایه آمدند و در آنجا رو به قبله خوابید و به غلام گفت: زود باش کار را تمام کن. غلام ناچار کارد را بر حلقوم آقای حسودش کشید و سر او را از تن جدا نمود و در حالی که وی در میان خون دست و پا می‌زد، غلام پایین آمده در رختخواب خود خوابید. فردای آن شب خانواده مرد حسود به جستجویش پرداختند و نزدیک غروب جسدش را آغشته به خون در پشت بام همسایه پیدا کردند! بزرگان محله را حاضر کردند. آنان نیز قضیه را مشاهده کردند. این ماجرا به موسی هادی رسید. خلیفه، همسایه توانگر را احضار کرد و هر چه از وی بازجویی نمود مرد ثروتمند اظهار بی اطلاعی کرد. خلیفه دستور داد او را به زندان بردند. غلام هم از فرصت استفاده نموده و به اصفهان گریخت. اتفاقا یکی از بستگان توانگر زندانی در اصفهان متصدی پرداخت حقوق سپاه بود. غلام را دید. چون از کشته شدن صاحب غلام آگاه بود قضیه را از وی پرسید. غلام نیز ماجرا را بدون کم و زیاد به او بازگو نمود. وی چند نفر را برای گفتار غلام شاهد گرفت. سپس او را پیش خلیفه فرستاد. غلام در آنجا نیز تمام داستان را از اول تا به آخر بیان نمود. خلیفه از این موضوع بسیار تعجب کرد. دستور داد زندانی را آزاد کردند و غلام را نیز مرخص نمودند. [۱] ---------- [۱]: بحار: ج ۷۳، ص ۲۵۹. جلد ۲ 📚داستانهای بحار الانوار https://eitaa.com/zandahlm1357