امام خمینی | شغل تربیت فرزند، از همه شغلها بالاتر است/تأثیر «مادر» بیشتر از پدر، معلم و استاد
شما خانمها به طوری که حالا خودتان میگویید معلم هستید؛ دو شغل شریف دارید. شما خانمها دو تا شغل بسیار شریف دارید. یکی شغل تربیت فرزند، که این از همه شغلها بالاتر است. یک فرزند خوب شما اگر به جامعه تحویل بدهید، برای شما بهتر است از همه عالَم. اگر یک انسان شما تربیت کنید، برای شما به قدری شرافت دارد که من نمی توانم بیان کنم. پس شما یک شغلتان این است که بچههای خوب تربیت کنید. دامن مادرها دامنی است که «انسان» از آن باید درست بشود. یعنی اول مرتبه تربیت، تربیت بچه است در دامن مادر؛ و برای اینکه علاقه بچه به مادر بیشتر از همه علایق هست و هیچ علاقهای بالاتر از علاقه مادری و فرزندی نیست. بچهها از مادر بهتر [مسائل] را اخذ میکنند. آنقدری که تحت تأثیر مادر هستند، تحت تأثیر پدر نیستند، تحت تأثیر معلم نیستند، تحت تأثیر استاد نیستند. از این جهت بچه هایتان [را] در دامنتان تربیت اسلامی، تربیت انسانی بکنید تا وقتی تحویل میدهید شما این بچه را به دبستان، یک بچه صحیح، اخلاق خوب، آداب خوب؛ آنطور تحویل بدهید.
(صحیفه امام، ج8، ص: 90 |در جمع بانوان فرهنگی و معلم| 21 خرداد 1358)
الزلزلة
وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ
ﻭ ﻫﺮﻛﻪ ﻫﻢ ﺑﻪﺍﻧﺪﺍﺯﮤ ﺫﺭﻩﺍی ﺑﺪی ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻲﺑﻴﻨﺪ!(٨)
https://eitaa.com/zandahlm1357
8.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سورة الرحمن با صوت بسیار زیبای شیخ هزاع البلوشي
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: تصريح به دوازده امام متن حديث نصّ علي الأئمّة الاثني عشر ۱- محمّد بن علىّ ماجيلويه رضى ال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
ضرورت امام گزيني
متن حديث
ضرورة الائتمام بالإمام ۱- الصدوق عن محمّد بن موسي بن المتوكّل رضى الله عنه قال: حدّثنا عبدالله بن جعفر الحميرى قال: حدّثنا الحسن بن ظريف عن صالح بن أبى حمّاد عن محمّد بن إسماعيل عن أبى الحسن الرضا عليه السلام قال: من مات و ليس له إمام، مات ميتة جاهلية فقلت له: كلّ من مات و ليس له إمام مات ميتة جاهلية؟ قال: نعم، و الواقف كافر و الناصب مشرك. ۲- الصدوق عن
أبى الحسن محمّد بن علىّ بن الشاه قال: حدّثنا أبوبكر بن محمّد بن عبدالله النيسابورى قال: حدّثنا أبوالقاسم عبدالله بن أحمد بن عامر الطائى بالبصرة قال: حدّثنا أبى فى سنة ستّين و مائتين قال: حدّثنى علىّ بن موسي الرضا عليه السلام سنة أربع و تسعين و مائة عن أبيه عن آبائه: قال: قال رسول الله صلّي الله عليه و آله: مثل أهل بيتى فيكم كمثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تخلّف عنها زجّ به فى النار. ۳- الصدوق عن محمّد بن أحمد بن الحسين بن يوسف البغدادى قال: حدّثنى الحسين بن أحمد بن الفضل قال: حدّثنا بكر بن أحمد بن محمّد بن إبراهيم القصرى غلام الخليل المحلمى قال: حدّثنا الحسن بن علىّ بن محمّد بن علىّ بن موسي، عن علىّ بن موسي، عن أبيه موسي بن جعفر، عن أبيه جعفر بن محمّد، عن أبيه محمّد بن علىّ قال: أوصي النبىّ صلّي الله عليه و آله إلي علي و الحسن و الحسين عليهم السلام ثمّ قال: فى قول الله عزّوجلّ (يا أيّها الّذين آمنوا أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولى الأمر منكم) قال: الأئمة من ولد عليّ و فاطمة إلي أن تقوم الساعة.
ضرورت امام گزيني ۱- صدوق از محمد بن موسي بن متوكّل (رض) كه گفت: عبدالله بن جعفر حميري ما را به حديث گفت: حسن بن ظريف از صالح بن ابي حماد از محمد بن اسماعيل از ابوالحسن الرضا (ع) روايت نمود كه آن
حضرت فرمود: هر كه بي امامي بميرد به مرگ جاهليت مرده است، به ايشان گفتم: هر كس بميرد و امامي نداشته باشد به مرگ جاهليت مرده است؟ فرمود: آري و آن كه [ بر امامي ] توقف كند كافر است و آن كه عَلَم مخالفت بر افرازد، مشرك۱. ۲- صدوق از ابوالحسن محمد بن علي بن شاه روايت كند كه ابوبكر بن محمد بن عبدالله نيشابوري ما را چنين حديث كرد كه ابوالقاسم عبدالله بن احمد بن عامر طائي در بصره ما را به حديث گفت: پدرم در سال ۲۶۰ ما را حديث كرد و گفت: علي بن موسي الرضا (ع) در سال ۱۹۴ از پدرش از پدرانش مرا چنين حديث كرد كه رسول خدا (ص) فرمود: مثل اهل بيت من در ميان شما چون كشتي نوح است، هر كه آن را سوار شود نجات يابد، و هر كه از آن باز ماند در آتش افتد۲. ۳- صدوق از محمد بن احمد بن حسين بن يوسف بغدادي كه گفت: حسين بن احمد بن فضل مرا به حديث گفت: بكر بن احمد بن محمد بن ابراهيم قصري غلام خليل محلمي ما را چنين حديث كرد كه حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي، از علي بن موسي، از پدرش موسي بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمد از پدرش محمد بن علي روايت كند كه فرمود: پيامبر (ص) به علي، حسن و حسين (ع) وصيت كرد
... آن گاه درباره اين سخن خداي عزّوجلّ كه (اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا اطاعت كنيد و از پيامبر و صاحبان امر اطاعت كنيد) ۳ فرمود: امامان، از فرزندان علي و فاطمه اند تا آن هنگام كه قيامت بر پا شود۴.
منبع حديث
۱- كمال الدين ۶۶۸. ۲- عيون أخبار الرضا ۲/ ۲۷. ۳- نساء / ۵۹. ۴- عيون أخبار الرضا ۲/ ۱۳۱.
#دانستنیهای امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: ترور ناموفق حضرت رضا (علیه السلام) در برخی گزارشها آمده است که مأمون شبی سی نفر از غلاما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
شهادت حضرت رضا (علیه السلام)
حضرت چنان در سختی و فشار قرار داشت که روز جمعه چون از نماز برمی گشت، در حالی که عرق کرده و غبار آلود بود، دست به دعا بر میداشت و میگفت: خدایا اگر گشایش من از آن چه در آن هستم به مرگ است همین ساعت در مرگ من شتاب کن! و همواره غمگین و ناراحت بود تا از دنیا رحلت نمود. [۱] در شب قبل از شهادت به دنبال هرثمه فرستاد و به او فرمود: آن چه میگویم بشنو و حفظ کن؛ هنگام بازگشت من به سوی خداوند فرا رسیده است و زمان آن است که به جّد و پدرانم ملحق شوم. این طغیانگر (مأمون) تصمیم گرفته است تا با انگور و انار مرا مسموم سازد، انگور را با نخ و سوزن مسموم کرده و انار را توسط غلامی که دستش مسموم است برایم دانه میکند، فردا مرا میخواند تا از آن بخورم و حکم و قضا انجام میپذیرد... [۲]
در ادامه روایت آمده است که چون هرثمه بعد از شهادت حضرت، سخن امام رضا (علیه السلام) در مورد انگور و انار را به مأمون گفت، رنگ مأمون گاهی زرد، گاهی قرمز و گاهی سیاه میشد، تا این که بیهوش گردید و در حال بیهوشی با صدای بلند میگفت: وای بر مأمون از جانب خدا؛ وای بر او از پیامبر؛ وای بر او از علی بن ابی طالب، وای بر او از جانب فاطمه زهرا،... و چون به هوش آمد، به هرثمه گفت: به خدا سوگند که نه تو و نه هیچ کس در زمین و آسمان نزد من از رضا عزیزتر نیست، به خدا قسم اگر به
من خبر رسد که از آن چه دیدی و شنیدی بازگو کرده ای، همان مرگ تو خواهد بود. و هرثمه قول داد که اگر چیزی را بازگو کند، خون او برای مأمون حلال باشد و مأمون از او در کتمان آن عهد و پیمان گرفت. [۱]
حضرت رضا (علیه السلام) به اباصلت فرمود: به قبه هارون برو و از چهار جانب آن، مشتی خاک بیاور. وقتی اباصلت آورد، حضرت خاک پشت سر را بویید و به زمین ریخت و فرمود: مأمون میخواهد مرا این جا دفن کند ولی سنگ سخت بزرگی ظاهر میشود که اگر همه کلنگهای خراسان را بیاورند نمی توانند آن را جدا کنند، سپس خاکی را که مربوط به بالا سر و پایین پا بود بویید و همان سخن را فرمود، و چون خاکی را که طرف قبله (جلو هارون) بود بویید، فرمود: این جا برایم گودالی خواهند کَند...
سپس فرمود: ای اباصلت! فردا من به نزد این فاجر میروم، اگر با سر برهنه بیرون آمدم با من سخن بگو که پاسخ میدهم ولی اگر با سر پوشیده بیرون آمدم، با من سخن مگو.
اباصلت گوید: فردا حضرت لباسهای خویش را پوشید و در محراب به انتظار نشست تا آن که غلام مأمون آمد و حضرت را خواست؛ امام حرکت کرد، من نیز رفتم، مقابل مأمون سبدی از انگور و دیگر میوهها بود، در دست او نیز خوشه انگوری بود که مقداری از آن را خورده بود، همین که حضرت رضا (علیه السلام) را دید از جا برجست و حضرت را در آغوش گرفت میان دو چشم حضرت را بوسید و در جای خود نشاند، سپس آن خوشه انگور
را به حضرت تعارف کرد و گفت:
ای پسر رسول الله! من انگوری بهتر از این ندیدم. حضرت فرمود: چه بسا که انگور خوبی باشد از بهشت! مأمون گفت: از آن بخور. امام فرمود: مرا معذور دار. گفت: چاره ای نیست، چرا نمی خوری مگر مرا متهم میکنی و به من شک داری؟ حضرت آن خوشه را گرفت و سه دانه از آن میل نمود و بر زمین انداخت و برخاست.
----------
[۱]: عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ج ۲، ص ۱۴.
[۲]: عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ج ۲، ص ۲۴۸.
[۱]: عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ج ۲، ص ۲۵۳.
مأمون گفت: به کجا میروی؟ فرمود: آن جا که مرا فرستادی. آن گاه در حالی که سر حضرت پوشیده بود بیرون آمد و من با حضرت سخن نگفتم حضرت وارد خانه شد و در بستر خویش خوابید و دستور داد تا در خانه بسته شود. در را بستم و در حیاط خانه غمگین مانده بودم، ناگاه نوجوانی زیبا و مشکین موی دیدم که از همه به حضرت رضا (علیه السلام) شبیه تر بود، به طرف او رفتم و گفتم: از در بسته چگونه وارد شدی؟ فرمود: آن که مرا از مدینه در این هنگام به این جا آورد، همو مرا از در بسته وارد خانه کرد.
عرض کردم شما کیستید؟ فرمود: منم حجت خدا بر تو ای اباصلت، منم محمد بن علی (امام جواد)، سپس به طرف پدر بزرگوارش رفت همین که حضرت رضا (علیه السلام) فرزندش را دید از جا برخاست، او را در آغوش گرفت و میان دو چشمش را بوسید و غرق در بوسه کرد با او سخنانی مخفیانه گفت (از اسرار امامت) که نفهمیدم... آن گاه روح مطهرش به رضوان پرواز کرد.
حضرت جواد مشغول غسل پدر شد. خواستم کمک کنم، فرمود: با من هستند کسانی که کمک دهند، سپس فرمود: برو اندرون کفن و حنوط را بیاور، پدر را کفن کرد و بر او نماز
خواند. سپس فرمود: تابوت را بیاور، عرض کردم: بروم نزد نجار تا تابوت درست کند؟ فرمود: به اندرون برو آن جا تابوتی هست! به اندرون رفتم تابوتی دیدم که قبل از این ندیده بودم، پدر را در تابوت نهاد و دو رکعت نماز خواند که ناگاه سقف شکافت و تابوت از سقف خارج شد!
گفتم: ای پسر رسول الله، اکنون مأمون میآ
ید و رضا را از من میخواهد چه کنم؟ فرمود: ساکت باش برمی گردد، ای اباصلت هیچ پیامبری نیست که در مشرق بمیرد و وصی او در مغرب باشد مگر این که خداوند میان روح و جسم آنها جمع میکند (یعنی حضرت را نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برده اند) هنوز سخن حضرت تمام نشده بود که سقف دوباره شکافت و تابوت فرود آمد، حضرت جواد (علیه السلام) پدر را از تابوت در آورد و در بستر قرار داد گویا که هنوز غسل و کفن نشده است.
سپس فرمود: ای اباصلت! برخیز و در را برای مأمون باز کن. در را باز کردم دیدم مأمون است با غلامان، آن ملعون (که شهادت حضرت برایش قطعی شده بود) با گریه در حالی که گریبان چاک داده بود و بر سر میزد، وارد شد و میگفت: ای سرور من، دل مرا با مصیبت خود به درد آوردی؛ و همان گونه شد که حضرت رضا (علیه السلام) خبر داده بود. [۱] تاریخ شهادت آن حضرت طبق روایات مشهورتر در ماه صفر سال ۲۰۳ هجری، در سن ۵۵ سالگی بوده است.
----------
[۱]: عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ج ۲، ص ۲۴۴ ۲۴۵ بااختصار.
📚حکایت آفتاب نگاهی به زندگی امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357