#قرآن #امام_زمان #تشرف #آیت_الله_بهجت
با قرآن چه کردیم؟
🔻یک روز خدمت آیت الله بهجت رحمه الله بودیم ایشان میفرمودند: یک نفر آمد کنار محراب به من گفت: خیلی در صدد بودهام و تلاش کردهام که حضرت بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء را ملاقات کنم.
🔸آیت الله بهجت فرمودند، در این فکر رفتم که قرآن عِدلِ [همتا] امام زمان علیه السلام است، عِدلِ اهل بیت است، عِدلِ رسول خداست، عِدلِ امیرالمؤمنین است... با قران چه کردیم؟ ما چه کار کردیم برای ارتباط با این قرآنی که در اختیار ما هست ؟ فکر میکنیم حالا خدمت حضرت برسیم چه اتفاقی میافتد؟ این فرمایش ایشان بود.
🔹ملاقات امام زمان یک نصیب خاصی است برای دلهای سوخته و جانهای گداخته، هنیئاً لَهُم. ولی قرآن که در اختیار ما هست، چقدر با ادب در محضر قرآن ایستادهایم و قرآن خواندهایم و توجه کردهایم؟! ما خیلی بازیگوشی میکنیم، ما خیلی بدهکار هستیم انصافاً. به این راه بدهکار هستیم. گاهی با معادلات باطل خودمان را طلبکار نپنداریم، کافی است همین یک نعمت قرآن را از ما بازخواست کنند که با آن چه کردید؟
🔸قرآن حاصل زحمات همۀ انبیاء و رسول خدا و اهل بیت است. و میتوانستی ارتباط ایجاد کنی، میتوانستی بهره ببری، ما کم میگذاریم و کم کاری میکنیم.
🔺حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
#داستان_واقعی
#امام_رضا_علیه_السلام
#قسمت_اول
🌹#تشرف جوان #مسيحي خدمت #امام_رضا عليه السلام🌹
💝داستان زير شرح تشرف يك جوان مسيحي خدمت امام علي بن موسي الرضا عليه السلام است . آن هم نه تشرف جهت زيارت ضريح و بارگاه بلكه تشرف جهت زيارت وجود مقدس امام هشتم عليه السلام در عالم مكاشفه . این کرامت عجیب از کتاب «کرامات امام رضا از زبان بزرگان» به نقل از حجتالاسلام والمسلمین مهدی انصاری نقل میشود:💝
در یک شب سرد زمستانی سال 1372 وارد صحن انقلاب شدم، سرما تا عمق استخوانهای انسان نفوذ میکرد و کمتر کسی در آن شرایط از خانه خود میزد بیرون، صحن هم به طرز کم سابقهای خلوت بود، به دالانی که بین صحن انقلاب و صحن مسجد گوهرشاد وجود دارد وارد شدم، متوجه جوانی با حدود 35 سال سن شدم که چمدان مسافرتی نسبتا بزرگی در دست داشت و از یکی ـ دو نفر چیزی پرسید، ولی انگار آنها نتوانستند جوابش را بدهند. به سوی من آمد و گفت: شب بخیر آقا!
به زبان انگلیسی حرف میزد، آنهم با لهجه آمریکایی رایج در کشور کانادا، وقتی به همان زبان و با خوشرویی جوابش را دادم، نفس راحتی کشید و گل از گلش شکفت. ادامه داد:
ـ ببخشید! آقای علی بن موسیالرضا،کجا هستند؟ میخواهم ایشان را ببینم.
راستش را بخواهید حسابی جا خوردم. پرسیدم:
معذرت میخواهم، ممکن است خودتان را معرفی کنید؟
ـ من دانشجوی رشته حقوق در دانشگاه تورنتوی کانادا هستم، اصالتاً لبنانیام، ولی در کانادا متولد شدهام و دینم «مسیحیت» است.
ـ یعنی شما یک «مسیحی» هستید؟
ـ بله، یک مسیحی کاتولیک.
با تعجب پرسیدم:
ـ پس اینجا چه کار میکنید؟!
ـ دعوت شدهام که آقای علیبن موسیالرضا(عليه السلام)را ملاقات کنم -چه کسی شما را دعوت کرده است؟
- خود ایشان.
دیگر حسابی گیج شده بودم، با وجود آن همه سابقه تبلیغ دینی در داخل و خارج کشور، تا کنون نشنیده بودم که حضرت علیبن موسیالرضا(عليه السلام)شخصاً از کسی دعوت کرده باشد که به دیدارش بیاید، آن هم از یک جوان مسیحی کانادایی! ادامه دادم شما ایشان را دیدهاید؟
ـ بله سه یا چهار بار.
این دیگر برایم باور کردنی نبود، از این رو پرسیدم:
یعنی شما با چشمان خودتان علیبن موسیالرضا(عليه السلام)را دیدهاید؟!
ـ بله دیدهام، البته در عالم رویا.
ـ یعنی اگر الان او را ببینید میشناسید؟
ـ بله، البته.
موضوع دیگر خیلی جالب شده بود، از او خواهش کردم چند دقیقهای وقتش را به من بدهد و با هم در کناری بنشینیم و صحبت کنیم، او هم قبول کرد، کم کم داشت هیجان بر من غلبه میکرد، ضربان قلم تندتر شده بود، پرسیدم:
ممکن است نحوه آشنا شدنتان با آقای علیبن موسی الرضا(عليه السلام)را از اول و به طور کامل برای من بیان کنید؟
ـ بله، البته.
ادامه دارد....🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد🌸
https://eitaa.com/zandahlm1357