چطوری عزت نفس #دخترمون رو بالا ببریم؟
#برای_مادران
1⃣ #عزت_نفس به معنای احساس ارزشمند بودنه که از مجموع افکار، عواطف و تجربیات زندگی ناشی میشه. مثلا، اگه دختری احساس کنه که شخصی منفور یا دوستداشتنی هست، یا خودش راکو دوست داره یا نداره، همهی اینها در نتیجهی ارزیابی و تجربهایه که از خودش پیدا کرده و موجب پیدایش این احساسها شده؛
یعنی احساس خوشایند #ارزشمند_بودن،
یا برعکس، احساس ناخوشایند #بیکفایتی.
2⃣دخترتون رو تو #تصمیمگیریهای خونه دخالت بدید تا احساس #قدرت و #اختیار کنه...
اینطوری هم تو انجام کار خونه کمک میکنه و هم اینکه #مسئولیت انجام کارها رو، به دوشش میکشه.
3⃣هیچوقت دخترتون رو با کس دیگه ای #مقایسه نکنید. حتی خواهر و برادرهاش.
همیشه جوری برخورد کنید که اون فکر کنه شما روش و شیوهی رفتارشو #دوست دارید؛ مثلا بهش بگید:
«من عاشق این کاری هستم که تو میکنی و...»
این کار میتونه نحوه غذا درست کردن، خندیدن، سربهسر شما گذاشتن،داستان تعریف کردن و... باشه.
مهم اینه که دخترتون #علاقه شما به کارهای خودش رو احساس کنه.
4⃣زمانی که دخترتون به یه #موفقیت یا موقعیت برجستهای تو زندگی میرسه، یا یه مهارت جدید بدست میاره، براش یه #جشن کوچیک بگیرید تا بهش بفهمونید که اون یه دختر فوقالعادهست...
با این کار بهش میگید که اون تکستاره دنیای شماست.
تو برپایی جشن هم از خودش هم نظر و هم کمک بگیرید تا بیشتر احساس #قدرت و عزت کنه...
5⃣ وقتی دخترتون داره از اتفاقات روزانه خودش به شما گزارش میده، ازش بپرسید:
«چه #احساسی در موردش داری؟ »
حتی اگه احساساتش از نظر شما خیلی مشوش و تهدیدآمیز باشه، سعی کنید قضاوتهاتون رو برای خودتون نگه دارید و به احساساتش #احترام بذارید.
چون این احساسات، تجلی #شخصیت دخترتونه.
6⃣چه بخواهیم، چه نخواهیم، بیشتر دخترها بخشی از وقتشون رو صرف نگرانی در مورد #ظاهرشون سپری میکنن، و متاسفانه خیلیهاشون هم بعد از مدتی به این نتیجه میرسن که از ظاهر خودشون «#تنفر» دارن!
#مادری که مدام تو خونه میگه «باید پنج کیلو لاغر بشم»، «این چروکها چیه رو صورتم؟!! » و...، باید بدونه که تأثیر خیلی زیادی روی دخترش داره...
یا #پدری که تو خونه هی داره ظاهر همسر، دختر یا هر زن دیگهای رو مسخره میکنه، کار بسیار نادرستی میکنه...
7⃣ به دخترتون یاد بدید که تو گفتن خواستهها و دفاع از خودش، #جسورانه رفتار کنه... #قاطعیت داشته باشه.
زمانی که دختری #جرأت کافی داشته باشه، میتونه بدون اینکه بخواد به دیگران حمله کنه، خواستهش رو بگه...
چنین دختری به مواد مخدر، رابطه نامشروع و هر رفتار مخرب دیگهای، بدون اینکه باعث جدایی از جامعه بشه، #براحتی پاسخ منفی میده.
https://eitaa.com/zandahlm1357
*🌴 #آقا_ممنون_سیر_شدم.😊*
📝بر اساس #خاطره_ای_حقیقی از خادم حضرت امام رضاعلیه السلام .....
⏰ساعت خدمتم تمام شده بود و مطابق رسم همیشگیم ، روبه روی ضریح دستی بر سینه نهادم و به رخصتی بر مرخصی از حضرت ، به گامهایی کوتاه ، حرم را ترک کردم.
به استراحتگاه خادمین که می آمدیم ، هرشب میهمان احسان و کرامت علی بن موسی الرضا بودیم و ظرف غذایمان آماده روی میز بود.
✨از روزی که همای سعادتِ خادمیِ حضرتِ رضا، بر شانه ام نشسته بود ، با خود عهد داشتم جز لقمه نانی به تبرک ، از سفره ی حضرت برندارم و غذای سفره خانه را هر شب به #نیابت از امام رئوف بر #زائری هدیه نمایم.
👨✈️لباس خدمتم به صد آداب از تن در میآوردم و به سلام و صلواتی کنار مینهادم ، ظرف غذا را در دست میگرفتم و میان #رواق، به راه می افتادم.
بیشتر شبها لقمه ی #حضرت یا نصیب پیرزنی میشد که عصا زنان دنبال غذای تبرکی بود ، یا پدری که کودکی بیمار، روی صندلی چرخدار را به سمت پنجره فولاد حرکت میداد...
✨آن شب ظرف غذا محکمتر از همیشه در دستانم جا خوش کرده بود و از کنار هر پیرزن و یا بیماری که رد میشدم، دل نداشتم بفرمایش زنم.
🤔مات از بُخلِ خویش ، حدیث نفس میکردم و متحیّر مانده بودم امشب چه پیش آمده دلم را که دریایش قطره گشته...
همچنان میان رواق ها گام برمیداشتم و عنانِ عقل را به دستِ دل سپرده بودم که ناگاه در مقابل #پدری به همراه #پسرک خردسالش، میخکوب شدم...
✨مرد جوان آنقدر #خوش_لباس بود و کودکش آنقدر #مرتب_لباس پوشیده بود که یقین کردم دلم ، مسیر را اشتباه آمده و باید راه کج کنم، اما چه کنم که قدم از قدمم پیش نمیرفت و ظرف غذا در دستانم شل شده بود...
دل یک دله کردم و غذا را به دو دستم پیش آوردم:
بفرمایید #آقا، لقمه ی #حضرت است... از طرف آقا #علی_بن_موسی_الرضا_هدیه_به_شما...
✨حرفم هنوز تمام نشده بود که 👦#پسرک چشمانش برقی زد و غذا را از دستانم گرفت، صورت کوچکش را روبه ایوان طلای حضرت چرخاند و به همان لحن کودکانه اش گفت:
📌وااای آقا ممنون، مادرم راست میگفت از پدرِ مهربان هم ،مهربان ترید...
آنگاه در ظرف را باز کرد و به خوشحالی ادامه داد:
📌 بابا قاشق هم برایم گذاشته اند...
🧔پدر که صورتش غرق اشک شده بود ، آرام پرسید:
_چگونه #محبتتان را جبران کنم؟
هنوز از آنچه پیش آمده بود، متحیّر بودم و به کلماتی در هم ریخته پاسخش دادم:
_ من کاره ای نبودم #آقا، لقمه حضرت بود، سهم و روزیِ پسر دوست داشتنیِ شما
🧔مرد که حال کنار پسرش👦 نشسته بود تا پسرش👦 همان گوشه ی رواق غذایش را نوش جان کند، راویِ ماجرایش شد:
- میخواستم برای زیارت وداع بیایم و پسرم👦 را گفته بودم در هتل بمان و با من حرم نیا؛ زیارتم طول میکشد ، طاقت کودکانه ات طاق میشود و حال زیارت را از من خواهی گرفت.
پسرم 👦پذیرفته بود در هتل بماند ولی همسرم🧕 اصرار داشت که باید برای خداحافظی پسرمان هم بیاید.
هرچه بهانه میتراشیدم ، پاسخی میداد؛
تا اینکه مادرش🧕 آمد ، کنارش نشست دستانش را گرفت و به یقینی عجیب گفت:
عزیزِ مادر؛ با پدر همراه شو، هیچ نگرانی هم به دلت راه مده؛ امام ، #پدر_مهربان است؛ هرچه خواستی از #خود_امام بخواه...
خلاصه به اوقاتی تلخ دست پسرم را گرفتم و به حرم آمدیم...
🎊زیارت خواندنم طولانی شده بود و پسرم👦 این پا آن پا میکرد، ولی من هنوز دل نداشتم امام را وداع گویم.
سرِ نماز بودم که مرتب کودکم ، گوشه ی کتم را میکشید و میگفت بابا دیگر خیلی گرسنه ام، زمانِ رفتن نشده؟
آنقدر جملاتش مکرّر شد که کلافه نماز را سلام دادم و به عتابی گفتم:
📌مگر مادرت نگفت هرچه خواستی از خودِ آقا بخواه؛
آنگاه انگشتم را به سوی ضریح اشاره کردم و گفتم به #آقا_بگو_گرسنه_ام؛
بگذار زیارتم تمام شود
📌و سر نمازِ بعدی که ایستادم ، دیدم پسرم👦 رو به ضریح صدایش را آرام کرد و زیر لب زمزمه کرد:
آقا واقعا گرسنه ام... دروغ نمیگویم...
📌آنقدر مظلومانه به #امام درددل کرد که هرگونه بود نمازم سلام دادم و حرم را ترک کردم؛ هنوز چند قدمی نیامده بودیم که #شما با ظرف غذایی از راه رسیدی...
📌و حال من هم کنار پدر نشسته بودم و بر #راءفت_امام_رئوف_اشک میریختم که پسر غذایش را تمام کرد و رو به حضرت باز به همان لحن کودکانه گفت:
😊آقا ممنون...سیر شدم...
💫 صلی الله علیک یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام و رحمه الله و برکاته💫
#امام_رضا_علیهالسلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
😳 یکی از این ویژگی ها که ما را بشدت #متعجب میکند این است که ؛ موسی با #سیاست_های #فرعون – به عنوان طاغوت زمان خود - #هم_سو و #همراه است و هیچ زاویه ای با سیستم حکومتی وی ندارد . در حقیقت فرعون برای موسی همچون #پدری مهربان است و موسی نیز #دست_راست و مورد اعتماد فرعون است. 🤭
💢 همان طور که گذشت ، روایتِ کلی ِ فیلم " خروج " ، بر پایه ی #تورات است اما در حقیقت این فیلم #تحریفی #دوباره بر تورات #تحریفشده است و همراهیِ موسی با فرعون در هیچ جای تورات یا منابع دیگر یهودیان #نیامده است . و در عوض در #منابعِ_اسلامی به این مسئله اشاره شده که موسی حتی از زمان #خردسالی اش نیز با فرعون #مشکلاتی داشته و از همان زمان آب آنها در یک جوب نمی رفته .⚜
🌟 به طور کلی " #تحریف " یکی از آن سنت های #خبیثی است که به وضوح در #هالیوود جاری و ساری است و فیلم سازان هالیوودی ، هر کجایی که لازم باشد به راحتی دست به تحریفِ #حقیقت برای مخاطبان خود میزنند
💦 و آب هم از آب #تکان #نمیخورد 💦
🌘🌗🌖🌕متن۴🌕🌔🌓🌒
---- ---- ---- ---- ---- ---- ---- ---- ----