eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.2هزار عکس
35.9هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 ۳۴ 🌺 طلبه شهید محمودرضا ساعتیان: |از غافلان نباشید! ‌روزی برسد که حسرت بخورید عُمر بر باد رفت و پایم لبِ گور رسید، ولی آمادگی ندارم. فردای قیامت همه‌ی ما مسئولیم. این شهیدان جلوی تک تکِ ما را می‌گیرند و سؤال می‌کنند: ما برای انقلاب و اسلام خون دادیم، شما چه کردید؟ چه جوابی داریم به آنها بدهیم؟ الآن وقتِ غفلت نیست. میدانِ عمل و کار آماده است؛ باید از این خوابِ غفلت بیدار شد. ●واژه‌یاب: ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🍂 🔻 ۲۴۹ خاطرات سردار گرجی‌زاده بقلم، دکتر مهدی بهداروند پنج اتوبوس پر شد. کنار راننده دو نفر مسلح نشسته بودند. با فرمان فرمانده پنج اتوبوس از اردوگاه خارج شدند. آنقدر دلم گرفت که دوست داشتم نعره بزنم. اتوبوس ها که از اردوگاه بیرون رفتند صدای اذان هم بلند شد. به بچه ها گفتم: «حالا که وقت نماز شده لااقل نمازمان را بخوانیم ببینیم بعدش چه می شود.» بلند شدیم از شیر آب کنار ساختمان وضو بگیریم. نگهبان نگاهی به ما کرد و گفت: «کجا؟» گفتم: «می خواهیم نمازمان را بخوانیم.» به همین جا بخوانید. - می خواهیم وضو بگیریم. - یکی یکی بروید وضو بگیرید و برگردید! کنار شیر آب نشستم و آن را باز کردم. آب سردی روی دستم ریخت. در حين وضو دعا کردم: «خدایا، این آخرین وضو و نمازی باشد که در عراق می گیرم و می خوانم!» کنار همان سرباز نماز مغرب و عشا را خواندیم. ساعت هفت و نیم شب بود. هر شب این موقع نگهبان شام ما را می داد. امشب خبری از شام نبود. حال خوردن هم نداشتیم آن قدر اضطراب داشتیم که نه احساس گرسنگی می کردیم و نه تشنگی، نگاهی به بچه ها کردم. دیدم اوضاع روحی آنها هم مثل من خراب است - خدا خدا می‌کردیم نام ما هم خوانده شود و سوار اتوبوس های آزادی شویم! کارمان شده بود نگاه کردن به بچه هایی که سوار اتوبوس می شدند. لحظات سخت می‌گذشت. محمد آن قدر سیگار کشید که سیگارهایش تمام شد. می گفت: «کسی گیر نمی آید از او سیگاری بگیرم!» آنچه عصبی مان می کرد این بود که نمی دانستیم برای چه نگهمان داشته اند و نمی گذارند برویم! اگر قرار بود آزاد نشویم که این همه راه ما را نمی آوردند! با خودم گفتم: حتما بعد آمدن ما تصمیمشان عوض شده!» از ناراحتی روی زمین دراز کشیدم. ساعت نه شب بود. آسمان پر از ستاره بود. نگاهم به ستاره ها گره خورد. چشمک زدن ستاره ها در این اوضاع خراب، کمی حال روحی ام را بهتر کرد. در دلم این نبود که ماندنی هستم و به ایران نمی روم. ولی با وجود این، کنترل روحیه ام کار مشکلی بود. سه اتوبوس دیگر هم پر شد و از اردوگاه بیرون رفت. هر چه چشم چشم کردم بلکه حاج آقای ابوترابی را ببینم، نبود؛ انگار آب شده و توی زمین رفته بود. گفتم: «خدایا، این چه تقدیری است که برای ما رقم زده ای؟ یعنی ندیدن ابوترابی هم حکمتی دارد؟» تنها دو اتوبوس در گوشه محوطه مانده بود. امیدم سوار شدن به این دو ماشین بود. ساعت نه شب شد. داشتم از کوره در می رفتم که سروکله رائد خليل پیدا شد. تا نزدیکم رسید گفتم: «رائد خلیل این چه وضعی است؟» - چه شده علی؟ - چرا ما را نگه داشته اید؟ . مگر چه شده؟ - چه شده ؟ اسم همه را خواندند ولی هنوز کسی اسم ما را نخوانده! این چه بساطی است که سر ما در آورده ای؟ بچه های دیگر هم زبان به اعتراض باز کردند. رائد خليل خنده‌ای کرد و گفت: «ناراحتی ندارد. خب، حالا همه بروید سوار اتوبوس شماره ۱ بشوید.» تا این حرف از دهان رائد خارج شد، انگار دنیا را به ما دادند. می خواستم صورتش را ببوسم. گفتم: بچه ها، سریع. تا پشیمان نشده.» رائد صدا زد: «علی، گوش کن.» - باز چه شده رائد؟ - شما پنج نفر دقیقا روی صندلی های پشت سر راننده و کمک راننده بنشینید. چرا؟ - چرا ندارد. این دستور است. گرچه حرفش سنگین و مشکوک بود؛ ولی نشنیده گرفتم و به سرعت برق و باد وارد اتوبوس شدیم و در همان صندلی هایی که گفته بود نشستیم. بعد از چند دقیقه، باقی اسرا آمدند و پشت سر ما نشستند. هر کس از کنار ما رد می‌شد نگاهی به ما می کرد که از چند تا فحش بدتر بود. عباس گفت: «اینها چرا این طوری نگاه می کنند؟» - توجه نکن. مهم این است که سوار شدیم. ۔ مگر ما چه کرده ایم؟ عباس، آنها فکر می‌کنند ما جزو سازمان مجاهدین هستیم و عراقی ها دارند به ما کمک می کنند. این جواب را به عباس دادم. ولی از نگاه بچه ها خجالت می کشیدم و احساس حقارت می کردم. همراه باشید ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🌴 🌹 و قال عليه‌السلام ينَامُ‌ الرَّجُلُ‌ عَلَى الثُّكْلِ‌، وَ لَا يَنَامُ‌ عَلَى الْحَرَبِ‌. امام عليه السلام فرمود: انسان داغدار، خواب و آسايش دارد؛ اما كسى كه مالش را ربوده‌اند خواب ندارد. ١ سيّد رضى رحمه الله در تفسير اين كلام شريف مى‌گويد: مفهومش آن است كه انسان ممكن است بر قتل فرزندان خود صبر كند؛ اما در ربودن اموالش صبر نخواهد داشت. (قَالَ‌ الرَّضِيُ‌: وَ مَعْنى‌ ذلِكَ‌ أَنَّهُ‌ يُصْبَرُ عَلى‌ قَتْلِ‌ الْأوْلادِ، وَ لا يُصْبَرُ عَلى‌ سَلَبِ‌ الْأَمْوالِ‌) .
شرح و تفسير داغ فرزند و داغ غارت اموال امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكته‌اى اشاره مى‌كند كه دربارۀ غالب مردم صادق است، مى‌فرمايد:«انسان داغدار و مصيبت‌زده خواب و آسايش دارد؛ اما كسى كه مالش را به زور گرفته‌اند خواب ندارد»؛ (يَنَامُ‌ الرَّجُلُ‌ عَلَى الثُّكْلِ‌، وَ لَا يَنَامُ‌ عَلَى الْحَرَبِ‌) . «ثُكل» (بر وزن قُفل) به معناى مصيبت و ناراحتى، به سبب از دست دادن عزيزان است. «حَرَب» (بر وزن طَرَف) به معناى غارت اموال است. سيّد رضى رحمه الله در تفسير اين كلام شريف مى‌گويد:«مفهومش آن است كه انسان ممكن است بر قتل فرزندان خود صبر كند؛ اما در ربودن اموالش صبر نخواهد داشت»؛ (وَ مَعْنى‌ ذلِكَ‌ أَنَّهُ‌ يُصْبَرُ عَلى‌ قَتْلِ‌ الْأوْلادِ، وَ لا يُصْبَرُ عَلى‌ سَلَبِ‌ الْأَمْوالِ‌) . براى اين سخن كه به نظر مى‌رسد به صورت ضرب‌المثلى عمومى درآمده، دو تفسير گفته شده است: نخست اين كه انسان وقتى گرفتار مصيبتى مى‌شود، مثلاً عزيزى را از دست مى‌دهد، يقين دارد كه باز نمى‌گردد و به همين دليل به تدريج آرامش خود را باز مى‌يابد. در حالى كه وقتى مالش را به ناحق ببرند هر زمان در فكر است كه از طريقى بتواند آن را بازگرداند. به همين دليل خواب و آرامش ندارد. در تفسير ديگرى گفته شده كه اين گفتار حكيمانه كنايه‌اى است از بسيارى از توده‌هاى مردم كه دلبستگى آن‌ها به مال و ثروتشان حتى بيش از دلبستگى به فرزندان و عزيزانشان است و گاه حتى تا پاى جان براى نگهدارى اموالشان مى‌ايستند و اين ضرب المثل فارسى كه مى‌گويند:«مال است نه جان تا بتوان آسان داد»، شاهد بر آن است. گاه گفته شده است كه از دست دادن عزيزان نه‌تنها سبب ذلت انسان نمى‌شود بلكه دوستان و علاقه‌مندان، چنين شخصى را عزيز مى‌دارند و احترام مى‌كنند تا مصيبت خود را فراموش كند؛ ولى غارت اموال و ربودن آن به وسيلۀ زورمندان غاصب نوعى ذلت براى انسان است، ازاين‌رو انسان نمى‌تواند آن را تحمل كند. در اين‌جا مناسب است به داستانى در زمينۀ قتل «معلى بن خنيس» به دست حاكم مدينه «داود بن على» و گفت‌وگويى كه ميان او و امام صادق عليه السلام رد و بدل شد اشاره كنيم. علامۀ مجلسى رحمه الله در جلد ٤٧ بحار الانوار در شرح حالات آن حضرت از كتاب مناقب ابن شهرآشوب روايتى نقل مى‌كند كه هفت نفر از روات آن را ذكر كرده‌اند:«داود بن على»(فرماندار مدينه) هنگامى كه «معلى بن خنيس» را (كه از ياران امام صادق عليه السلام بود) به قتل رساند و اموالش را گرفت، امام صادق عليه السلام به او فرمود: دوست مرا كشتى و اموالش را گرفتى، آيا نمى‌دانى كه انسان ممكن است بر مصيبت صبر كند؛ ولى در برابر غارت صبر نمى‌كند؟ به خدا سوگند تو را نفرين خواهم كرد. داود به صورت استهزاء گفت: مرا به نفرينت تهديد مى‌كنى‌؟ امام عليه السلام (چيزى نگفت و) به خانۀ خود بازگشت و آن شب پيوسته مشغول عبادت و قيام و قعود بود. داود پنج نفر از مأموران خود را فرستاد و گفت: او را نزد من آوريد. اگر خوددارى كرد سر او را براى من بياوريد. آن‌ها نزد امام عليه السلام آمدند در حالى كه امام عليه السلام مشغول به نماز بود. گفتند: داود شما را فرا خوانده است. فرمود: اگر نيايم چه مى‌شود؟ گفتند: دستور خاصى به ما داده است. امام عليه السلام فرمود: بازگرديد كه براى دنيا و آخرت شما بهتر است. آن‌ها خوددارى كردند و گفتند: حتماً بايد بيايى. امام عليه السلام دست‌ها را به سوى آسمان بلند كرد و سپس بر شانه‌هاى خود گذاشت و آن‌ها را گشود و دعا كرد و با انگشت اشارۀ خود اشاره نمود. آن‌ها مى‌گويند: شنيديم كه مى‌فرمود: همين ساعت، همين ساعت. ناگهان فريادى بلند شد. امام عليه السلام به آن‌ها فرمود: رئيس شما مرد. آن‌ها برگشتند. جريان را از امام عليه السلام سؤال كردند، فرمود: او فرستاده بود گردن مرا بزنند من به اسم اعظم پروردگار او را نفرين كردم. خداوند فرشته‌اى را فرستاد كه با سلاح، ضربه‌اى به او زد و او را كشت.
افضلیت علی علیه السلام.pdf
876.7K
📗افضلیت امیرالمومنین علیه السلام 📝مولف: عبدالفتاح عبدالمقصود ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
صفحه گلدان من🌳🌳🌳🌳 با ما همراه باشید👇👇👇 @zandahlm1357
آنتوریوم گیاهی با برگهای قلبی شکل 💐🌺گل های براق و جذابی میده که برای دسته گل عروس هم استفاده میشه. 🐲❌میگن آنتوریوم شیطان رو دور می‌کنه و خوش شانسی میاره . ⬅️😍🥰حالا چیکارش کنیم تا وقتی میخریمش تو خونه هم گل بده و برگهاش نسوزه.🍂 1⃣اول از همه اینکه این گیاه سمیه و باید حواستون باشه خورده نشه. 2⃣دوم نور مستقیم آفتاب نخوره چون برگاشو میسوزونه،بهترین مکان براش نور غیر مستقیم از پشت پنجره رو به قبلس🌤🌤 3⃣سوم به محیطی گرم و مرطوب نیاز داره بهترین رشد رو در دمای بیست درجه داره 🌡🌡 4⃣چهارم آبیاریشو باید دقت کنید اگه خشکی بکشه نوک برگهاش میسوزه ،اگه زیاد آبش بدید برگهاش زرد میشه ،بهار و تابستون نباید بزارید نم خاکش بره و تشنگی نباید بکشه ،زمستون هر وقت خاکش خشک شد آبش بدید.💧💧 5⃣خاک مناسب براش خیلی مهمه ،خاک برگ و خاکی سبک میخواد تا بتونه گل بده .🟫 6⃣هر ماه با کود ۱۲.۱۲.۳۶ و هر دو ماه با کود آهن کوددهی انجام شده تا مرتب گل بده .🧪 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
نگهداری پاندانوس نور: پاندانوس نیاز به نور فراوان برای رشد احتیاج دارد ولی توجه داشته باشید که در برابر نور مستقیم خورشید قرار نگیرد. برگهای گل پاندانوس در اثر نور کم حالت ابلق خود را از دست می دهد و سبز یک دست می‌شوند و در برابر نور زیاد نیز برگها رنگ پریده و چروک‌دار خواهند شد ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
تکثیر گیاه سینگونیوم گیاه سینگونیوم به‌راحتی و با روش قلمه زدن ساقه‌ها تکثیر می‌شود. می‌توانید از اول بهار تا آخر تابستان برای تکثیر این گیاه اقدام کنید. اگر بعضی از ساقه‌های گیاه ریشه‌های هوایی دارند، این ساقه‌ها را برای قلمه زدن انتخاب کنید و قسمتی از ساقه را که به ریشه‌ی هوایی متصل است جدا کنید. قلمه زدن ساقه‌ای که ریشه‌ی هوایی به آن متصل است، شانس شما را برای انجام یک تکثیر موفق افزایش می‌دهد. برای تکثیر گیاه سینگونیوم، کافی است قلمه‌ را درون یک لیوان آب قرار دهید. بعد از چند هفته، رشد ریشه‌های جدید را مشاهده خواهید کرد. بعد از شروع رشد ریشه‌ها، حداقل یک ماه صبر کنید تا ریشه‌ها به اندازه‌ی کافی رشد کنند. در این مدت باید به طور منظم لیوان را با آب پر کنید. بعد از یک ماه می‌توانید برای کاشتن قلمه در گلدان اقدام کنید. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357