eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.2هزار عکس
35.9هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 شهدا در محاسباتـشان خدا را پررنگ کردند و ما در محاسباتمان خلق خدا را پررنگ می‌کنیم. https://eitaa.com/zandahlm1357
برهان توحید چه اگر فرضاً، دو مؤثر و دو معبود در عالم باشند [۱]: یا آن دو موافق در رأی اند ؛ [۲]: یا مخالف در رأی. در صورتی که موافق در رأی باشند ؛ [الف]: یا متحد در ذات باشند، [ب]: یا مختلف در ذات اند و مشترک در اسم الوهیت ؛ آن وقت لابدّ هر ما به الاشتراکی لازم دارد ما به الامتیاز را، که از آن دو مشترک را از هم ممتاز نماید تا دوئیّت بین آنها محقّق شود، چون زید و عمرو که در حقیقت نوع انسان متّحد و شریکند و ممتازند از یکدیگر به عوارضات مشخصّه، چون شکل و هئیت و زمان و مکان و اضافات لاحقه به فلان پدر و فلان مادر ؛ و مرکّبِ از ما به الاشتراک و ما به الامتیاز در ثبوت و تحقّق محتاج به اجزا است، و هر محتاج به شی ء ممکن است، و ممکن واجب بالذات نشود. و اگر با هم مختلف بالذات باشند در تمام حقیقت، چون انسان و حجر آنها متّحد در فعل و اثر نخواهند بود لابدّ یکی که نور است دیگری باید ظلمت باشد، و اثر ظلمت غیر از اثر نور است، چون عقیده باطله زنادقه مجوس که قائل به یزدان و اهرمن شده، یزدان را فاعل خیرات و نور می‌دانند، و اهرمن را فاعل شرور و منشأ ظلمت. و اگر دو اله و دو معبود مخالف در رأی و اثر باشند، به این که مثلاً یکی از آن دو به حسب اقتضای ذات اراده نماید که عالم مُضی ء باشد و دیگری که ذی ظلمت باشد، لابد: [۱]: یا امر هر دو واقع می‌شود، لازم آید اجتماع ضدّین در موضوع عالم واحد. [۲]: و یا امر أحدهما واقع می‌شود دون امر دیگری، لازم آید غالبیت أحدهما و عجز و مقهوریت ثانی. [۳]: و یا امر هیچ یک واقع نمی شود، لازم آید اوّلاً ارتفاع نقیضین در موضع واحد، و آن واحد و ثانی عجز و مقهوریت هر دو تعالی عن ذلک علوّاً کبیراً. پس عقول سلیمه به ادلّه واضحه شهادت می‌دهد که اله و معبود و مؤثّر در عالم واحده است. [قسط و عدل و رأفت الهی] قوله علیه السلام: قَائِمٌ بِالْقِسْطِ. القسط: من الاضداد لأ نّها یقال قسطه فی حکمه أی جار و ظلم و انحرف. و قسط: أی عدل و استقام، ولی در ما نحن فیه معنی ثانی مراد است، کما قال تعالی: « وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ [۱] » أی بالعدل. لذا قال علیه السلام: وَ عَدْلٌ فِی الْحُکْمِه. العدل: مصدر و حمل المصدر علی ذات اللّه لأنّ حقیقة ذاته عین العدل، لا ذات ثبت له العدل. چه صفات مطلقاً در حق عین ذات است نه ترکیب از ذات و صفات، چون در یا علیم و یا حکیم و قدیر و غیره، أی نفس العلم و نفس الحکمة و القدرة. پس از اصول خمسه عقاید انسان که در آنها چون در فروع عقاید تقلید جایز نیست، بلکه تحقیق و یقین می‌خواهد یکی این است که حقّ تعالی را در کلیه احکامی که صادر و وارد بر عباد خود فرموده از خیر و شرّ، عزّت و ذلّت، فقر و غنا عادل دانسته، و تمام را به مقتضای عدل و رعایت مصالح حال عباد و بر حسب استدعای فطری و استحقاق ذاتی آنها فرض نمائی، نه آن که از روی جور و ظلم و انحراف و اتفاق ملاحظه نمائی، کما قال فی القدسی: « و إنّ من عبادی من لایصلحه إلاّ الغنی [و] لو صرفته إلی غیر ذلک لهلک ؛ و إنّ من عبادی [المؤمنین] من لایصلحه إلاّ الفقر، لو صرفته إلی غیر ذلک لهلک » [۲] . و قال فی القرآن: « یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَآءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا [۳] » ؛ زیرا که حق تعالی لا اغنی المرء لکرامته و لا أفقره لمهانته، لکن یوسع علی من یشآء و یضیق علی من یشآء حسب ما یوجبه الحکمة و یقتضیه الصلاح، کما قیل: آن کس که تو را غنی [۴] نمی گرداند او مصلحت تو از تو به [۵] می‌داند [۶] قوله علیه السلام: رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ. یعنی: او است شدید الرحمه به عباد خود ؛ العطوف علیهم بألطافه. ---------- [۱]: ۱ - سوره مبارکه حدید، آیه ۲۵. [۲]: ۱ - الکافی، ج ۲، ص ۳۵۲. [۳]: ۲ - سوره مبارکه اسراء، آیه ۳۰. [۴]: ۳ - مصدر: توانگرت. [۵]: ۴ - مصدر: تو بهتر داند. [۶]: ۵ - گلستان، سعدی شیرازی، حکایت ۱۵: « موسی علیه السلام درویشی را دید ». .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
اشاره مبرد در حضور عده ای غلامش را احضار کرد و به او گفت: برو اگر دیدی چیزی نگو و اگر ندیدی به او بگو، غلام رفت و بازگشت و گفت: او را ندیدم او را گفتم پس آمد و نیامد. حضار از پیام و جواب پرسیدند، غلام گفت: مبرد از من خواست نزد غلامی بروم اگر مولایش را دیدم حرف نزنم و اگر مولایش را ندیدم به او بگویم مبرد تو را می‌خواهد. من نزد آن غلام رفتم، مولایش نبود، لذا او را خواستم تا نزد مبرد برود، ولی از قضا مولایش آمد و خودش نیامد. شب قدر ابن حزم در ذیل بحث اجماع می‌نویسد: دانشمندان در حقانیت شب قدر تردیدی ندارند. و معتقدند شب قدر در سال منحصر در یک شب است. ولی در زمان آن اختلاف کرده اند. برخی گفته اند شبهای فرد دهه آخر است. ابن عباس بیست و هفتم را گفته، چرا که لیلة القدر از نه حرف ترکیب یافته و سه بار در سوره قدر تکرار شده است و حاصل این دو عدد بیست و هفت می‌شود. ابن مسعود می‌گوید: شب قدر در تمام سال است و منحصر به ماه رمضان نیست. کسی که یک سال تمام را به قیام بگذراند ادراک شب قدر نموده است. برخی گفته اند شب قدر به خاطر نزول قرآن است و پس از ارتحال پیامبر از میان رفته است. کسانی که معتقدند شب قدر در ماه رمضان است، در تعیین زمان آن هشت قول دارند. ۱- ابن زرین: شب اول ماه ۲- حسن بصری: هفدهم ماه ۳- انس: نوزدهم ماه ۴- محمد بن اسحق: بیست و یکم ماه ۵- ابن عباس: بیست و هفتم ماه ۶- آبی: بیست و سوم ۷- ابن مسعود: بیست و چهارم ۸- ابوذر: بیست و پنجم کسی که لیلةالقدر را در مجموع سال بداند، فتوای او موجب می‌شود اگر کسی به زنش بگوید: انت طالق لیله القدر در صورتی زنش مطلقه می‌شود که یکسال کامل بگذرد، چرا که نکاح امر یقینی است و فقط با یک امر یقینی از بین می‌رود، و اینکه گفته شود لیلةالقدر در ماه رمضان است، یک امر احتمالی است و نکاحِ یقینی با امر احتمالی نقض نمی شود. البته در صحت این فتوی قدری تأمل لازم است؛ چون احادیث صحیحه به خبر واحد موجب عمل می‌شود در حالی که علم آور نیست. در اینکه چرا شب قدر را قدر نامیده اند؟ وجوهی گفته شده است: عطا و ابن عباس گفته اند: امور واحکام افراد در آن شب مقدر می‌شود، برخی گفته اند: قدر به معنای تنگی است. آن شب را قدر گفته اند، چون زمین برای پذیرایی تنگ می‌شود. برخی گفته اند: قدر به معنای مرتبه است، آنکه شب قدر را عبادت کند، مرتبه ای ویژه نزد خدا می‌یابد. و البته همه اعتقاد دارند در آن شب کتاب ارزشمندی نازل شده است. صفدی در شرح لامیه المعجم گوید: مقدرات در شب قدر تعیین نمی شود چرا که مقدرات پیش از آفزینش آسمان و زمین معین شده اند. مراد از شب قدر آن است که مقدرات در آن شب اظهار می‌شوند. انوری بسا منکر که آمد تیغ در مشت مرا زد تیغ و شمع خویش را کشت بسا دانا که از من گشت خاموش درازیش از زبان آمد سوی گوش من از دامن چو دریا ریخته در گریبانم ز سنگ طفلها پر .......: شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357
18.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 مجموعه کلیپهای 3 ( رهبری در این 32 سال چه کرده ❓) ✅ کلیپ هایی جهت آشنایی نسل جوان با نحوه مدیریت رهبری و نجات کشور از بحران ها 🎬 جلسه 3️⃣ ، پدیده روزنامه های زنجیره ای... 👈 با رأی اکثریت مردم، آقای خاتمی در سال 76 ، رئیس جمهور ایران شدند، بعد از آن، روزنامه های زنجیره ای بیشترین تلاش را کردند تا قشر جوان کشور را از دین و حکومت ، جدا کنند، ناگهان مقام معظم رهبری تدبیری جدید و جالب در پیش گرفتند که... 🎤 با توضیحات از اساتید مهدویت و پژوهشگر تاریخ 👈 در نشر این فایلها جهت دفاع از رهبری همکاری بفرمائید
نتيجۀ كار شورا بنا بر نقل برخى از مورّخان، به هنگام تشكيل شورا طلحه در سفر بود. سعد بن ابى وقاص تضمين كرد كه طلحه با نظر ما مخالفت نمى كند، عمر نيز پذيرفت. اما بعضى مورّخان بر اين اعتقادند كه طلحه نيز حاضر بود و در شورا نقش خود را به نفع عثمان ايراد كرد. عمر، پسر خود عبدالله را نيز براى مشورت، ولى بدون حق رأى در شورا وارد كرد. به هر صورت شورا پس از مرگ عمر، تشكيل جلسه داد. [۱] ابتدا طلحه به نفع عثمان كنار رفت و حق خود را به او بخشيد. زبير نيز به نفع على (عليه السّلام) كناره گيرى كرد. سعدوقاص نيز حق خود را به عموزاده اش عبدالرحمن بن عوف داد. در نتيجه سه نفر باقى ماندند كه هر كدام يك رأى داشتند. عبدالرحمن، على (عليه السّلام) و عثمان را مخاطب ساخت و گفت: كدام يك از شما حاضر است به نفع ديگرى كنار رود؟ هيچ كدام پاسخ ندادند. سپس عبدالرحمن كناره گيرى خود را از خلافت اعلام كرد. نامزدها منحصر به على (عليه السّلام) و عثمان شد كه زبير به على (عليه السّلام) و طلحه به عثمان رأى داده بود. عبدالرحمن كه خود در واقع داراى دو رأى بود و سعد وقاص نيز به او رأى داده بود، نقش اصلى و تعيين كننده پيدا كرد. عبدالرحمن ابتدا به على (عليه السّلام) گفت: من با تو به شرط عمل به كتاب خدا و سنت پيغمبر (صلّى الله عليه وآله) و روش شيخين (ابوبكر و عمر) بيعت مى كنم. على (عليه السّلام) فرمود: من به شرط عمل به كتاب خدا و سنت پيغمبر (صلّى الله عليه وآله) و نظر خودم بيعت را مى پذيرم. سپس عبدالرحمن رو به عثمان كرد و همان موارد را به او گفت. عثمان بدون چون و چرا پذيرفت. عبدالرحمن دو بار ديگر به اميرالمؤمنين (عليه السّلام) و عثمان همان شرايط خودش را براى بيعت تكرار كرد. على (عليه السّلام) هر بار همان سخن نخست خود را مى فرمود و عثمان نيز شرايط عبدالرحمن را مى پذيرفت. پس از بار سوم عبدالرحمن در حالى كه دست خود را به دست عثمان مى زد به او گفت: السلام عليك يا اميرالمؤمنين! بدين ترتيب عثمان از سوى شورا به خلافت رسيد. [۲] د. ---------- [۱]: . تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۲۹ و الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۲۸ و ۳۰. ابن قتيبه اضافه كرده است كه عمر بن خطاب، امام حسن (عليه السّلام) و عبدالله بن عباس را نيز همچون فرزند خود عبدالله بدون داشتن حق رأى وارد شورا كرد. هر چند بيش تر منابع شيعى پيرامون حضور امام حسن (عليه السّلام) در اين شورا نكته اى نقل نكرده اند، ولى به نظر مى آيد نقل ابن قتيبه صحيح باشد. زيرا افكار عمومى نمى پذيرفت كه فرزند خليفۀ دوم شايستگى حضور در اين شورا (هرچند بدون حق رأى) را داشته باشد، ولى فرزند پيغمبر (صلّى الله عليه وآله) از حضور در آن محروم باشد. [۲]: . تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۳۱ و الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۳۰. ابن قتيبه روايت كرده است كه عبدالرحمن بن عوف علاوه بر شرط عمل به كتاب خدا و سنت پيغمبر و دو خليفۀ پيشين، شرطى را كه عمر بن خطاب در مورد على (عليه السّلام) و عثمان قيد كرده بود، به آن دو گفت و آن چنين بود كه على (عليه السّلام) تعهد كند اگر به خلافت رسيد هيچ يك از بنى هاشم را بر امور مسلمانان مسلّط نگرداند؛ و عثمان نيز تعهد سپارد كه در صورت رسيدن به خلافت، هيچ كدام از بنى اميه را بر گردن مردم سوار نكند. ابن قتيبه ادامه مى دهد كه علت روى گردانى عبدالرحمن بن عوف از على (عليه السّلام) اين بود كه آن حضرت شرط آخر را نپذيرفت و خطاب به او فرمود: «اين چه شرطى با من است موقعى كه خلافت را بر عهدۀ من گذاشتى؟ زيرا بر اساس جد و جهد براى امت پيغمبر (صلّى الله عليه وآله)، وقتى قدرت و امانت را شناختم آن را به كار مى برم؛ خواه در بنى هاشم باشد خواه در غير آنان». براساس اين روايت، على (عليه السّلام) شرطهاى سابق را پذيرفته بود و تنها به سبب نپذيرفتن اين شرط آخر از خلافت محروم شد. حال آن كه بيش تر مورخان، عدم تعهد اميرالمؤمنين (عليه السّلام) به عمل به روش خليفۀ اول و دوم را علت كنار گذاشتن او از خلافت ذكر كرده اند. نگاه كنيد به: شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۱۸۸ و نيز معالم المدرستين، ج ۱، ص ۲۱۹ تا ۲۳۳ عمدتاً به نقل از انساب الاشراف بلاذرى و عقد الفريد ابن عبد ربه اندلسى كه اختلافاتى نسبت به نقل منابع پيش گفته دارد. تشیع ✍️استاد محمد حسین رجبی https://eitaa.com/zandahlm1357