eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.7هزار دنبال‌کننده
48.9هزار عکس
35.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میراث بزرگ حاج قاسم برای جبهه متحده مقاومت احمد دستمال‌چیان - سفیر اسبق ایران در لبنان و اردن: 🔸از زمانی که فتنه تکفیری‌ها شروع شد، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، کاری ماندگار انجام داد و آن هم اتصال زنجیره‌های مقاومت از نظر ایدئولوژیکی و ساختاری و نظامی از جنوب لبنان تا باب المندب به یکدیگر بود. 🔹نتیجه این اقدام حاج قاسم در جریان جنگ غزه به خوبی آشکار شد که همه زنجیره‌های مقاومت، عملیات خود را بی محابا علیه اسرائیل و آمریکا انجام می‌دهند. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
ولایت‌مداری شهید رئیسی به روایت سید حسن نصرالله ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
48.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 سرباز وطن 🔶 بانوای ♦️حاج صادق آهنگران ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🍂 🔻 ۱۵۴ خاطرات سردار گرجی‌زاده بقلم، دکتر مهدی بهداروند می‌دانستم تا انتقام نگیرد آرام نمی شود. هر کار خلافی که در زندان صورت می گرفت، اول سراغ من می آمدند و می گفتند: «چرا این طور شده؟» با خود گفتم الان است که استوار احمد راهش را به طرف سلول من کج کند. هر چه سعی کردم بخوابم، ترس مانع می‌شد. صدای قدم های استوار احمد را شنیدم؛ نزدیک و نزدیک تر می شد. ضربان قلبم را می‌شنیدم. تند و تند آية الكرسی می خواندم و به خودم فوت می کردم. صدای باز شدن قفل در سلولمان بلند شد. استوار احمد فریاد زد علی، خوابی یا خودت را به خواب زده ای؟» مثل آدم وحشت زده از خواب پریدم و گفتم: «چه شده... چه شده؟» آنقدر خوب فیلم بازی کردم که استوار احمد مطمئن شد که واقعا خواب بودم. قبل از اینکه حرف بزند، چندین بار کلید را در قفل سلول ما وارد و خارج کرد و قفل را باز و بسته کرد. وقتی فهمید سالم است، گفت: خواب بودی؟» - بله مگر چیزی شده؟ چرا این قدر عصبانی هستی؟ - یعنی این همه سروصدا بیدارت نکرد؟ خوابت این قدر سنگین است! - من سر درد داشتم و از سر شب خوابیدم. چیزی شده؟ - بیا ببین دوستانت، که ضمانت آنها را می کنی، چه دسته گلی به آب داده اند؟ من با آنها چه کار کنم؟ - باز چه شده؟ - قفل در سلول‌هایشان را دستکاری کرده اند و تا الان در سالن مشغول حمام و بازی بوده اند. - مگر می شود قفل ها را خراب کرد؟ تو مطمئنی؟ - بله، بیا و ببین. احمد وقتی دید قفل در سلول ها سالم است . (البته خراب بود و ما شیوه باز کردن آن را خودمان می دانستیم) اعتماد کرد که ما بیرون نبوده ایم. عجیب بود؛ اکبر و عباس را صدا نکرد و از آنها سؤالی نپرسید. همه حرف هایش را به من می‌گفت. - خوب علی، حالا تکلیف من با این متمردها چیست؟ - والا چه بگویم؟ من که سرپرست آنها نیستم. کار بدی کرده اند. چه معنی دارد قفل سلول ها را خراب کنند و بیرون بیایند!. - بالاخره من باید چه کار کنم؟ - مگر من رئیس زندانم که حرفی بزنم؟ هر کس هر خلافی کرده خودش مسئول است. تو که دیدی؛ قفل سلول ما سالم است و من هم خواب بودم. چه بگویم. هر کاری دوست داری بکن، تا دفعه دیگر از این خطاها نکنند! وقتی با قاطعیت حرف زدم و گفتم هر که خلاف کرده باید تنبیه شود، احمد قدری آرام شد و گفت: «حالا تو هم ناراحت نشو. به هر حال، من به تو اعتماد دارم. مجبورم از تو سؤال کنم. من می‌دانم تو با آنها فرق داری.» - ناراحت نمی‌شوم. تو فرماندهی زندان را به عهده داری و می توانی هر بلایی سرشان بیاوری تا دیگران درس عبرت بگیرند. آخر زندان قانون دارد! طوری قیافه حق به جانب گرفته بودم که بیچاره باور کرد کاملا بی تقصیرم و بی گناه! استوار احمد گفت: «خب علی، به نظرت چه کسی قفل این سلول‌ها را خراب کرده؟» گفتم: «باز که از من می پرسی؟! قفل سلول من که سالم است. از کجا بدانم کار چه کسی بوده؟! استوار احمد در سالن قدم می‌زد و غرغر می کرد. گاهی یکدفعه بر می‌گشت به طرف من. انگار می خواست مچ مرا بگیرد. او سه مرتبه پرسید: «پس چه کسی قفل ها را خراب کرده؟ زود بگو ببینم!» - اگر تا صبح هم سؤال کنی، جواب من همان است که گفتم من خبر ندارم. - باشد، حالا که این طور شد، تا دو روز این چهار سلول از آب، غذا، توالت، و هواخوری محروم اند. - چه بهتر، شاید آدم بشوند! - قفل ها را هم عوض می‌کنم. پدرشان را هم در می آورم. - کار خوبی می‌کنی. من هم موافقم. حتما این کار را بکن! همراه باشید ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
Part27_طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن.mp3
21.27M
قسمت 7⃣2⃣ جلسه بیست و هفتم : در پیرامون ولایت ۲ 🌿صفحات ۷۶۴ تا ۷۸۹ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
اشک شوق بادیه نشینی گوید: آتش شوق، اشک چشم را جاری می‌کند. شنیده ای آب از آتش جاری می‌شود. ماء المدامع نار الشوق تحدرها فهل سمعتم بماء فاض من نار جامی جامی در باره ی یوسف و زلیخا به همین مطلب اشاره کرده است. چو از مژگان فشانی قطره ای آب چو آتش افکند در جان من تاب ز معجزهای حسن تست دانم که از آب افکنی آتش بجانم ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🌴 🌹 و قال عليه‌السلام وَ قَدْ عَزّى الْأَشْعَثَ‌ بْنَ‌ قَيْسٍ‌ عَنِ‌ ابْنٍ‌ لَهُ‌: يَا أَشْعَثُ‌، إِنْ‌ تَحْزَنْ‌ عَلَى ابْنِكَ‌ فَقَدِ اسْتَحَقَّتْ‌ مِنْكَ‌ ذلِكَ‌ الرَّحِمُ‌، وَ إِنْ‌ تَصْبِرْ فَفِي اللّهِ‌ مِنْ‌ كُلِّ‌ مُصِيبَةٍ‌ خَلَفٌ‌. يَا أَشْعَثُ‌، إِنْ‌ صَبَرْتَ‌ جَرَى عَلَيْكَ‌ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ‌ مَأْجُورٌ، وَ إِنْ‌ جَزِعْتَ‌ جَرَى عَلَيْكَ‌ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ‌ مَأْزُورٌ؛ يَا أَشْعَثُ‌، ابْنُكَ‌ سَرَّكَ‌ وَ هُوَ بَلاَءٌ وَ فِتْنَةٌ‌، وَ حَزَنَكَ‌ وَ هُوَ ثَوَابٌ‌ وَ رَحْمَةٌ‌. امام عليه السلام در حالى كه مى‌خواست به اشعث بن قيس براى از دست دادن فرزندش تسليت بگويد چنين فرمود: اى اشعث! اگر به سبب از دست دادن پسرت محزون شوى (جاى سرزنش نيست، زيرا) اين به‌واسطۀ پيوند نَسَب (و مقام پدرى) است و اگر شكيبايى پيشه كنى، خداوند به جاى هر مصيبتى عوضى قرار مى‌دهد. اى اشعث! اگر صبر كنى، مقدرات الهى بر تو جارى مى‌شود و پاداش خواهى داشت و اگر بى‌تابى كنى باز هم مقدرات، مسير خود را طى مى‌كند؛ ولى تو گناهكار خواهى بود. اى اشعث! فرزندت تو را مسرور ساخت در حالى كه سبب آزمايش و فتنه بر تو بود؛ ولى تو را محزون ساخت در حالى كه براى تو ثواب و رحمت است (بنابراين نبايد نگران باشى).