هفتهنامه زن روز
#یار_مهربان
معرفی کتاب «چادر کردیم رفتیم تماشا» گردآوری شده توسط زهره ترابی و رسول جعفریان
مریم جهانگیری زرگانی
«چادر کردیم رفتیم تماشا» سفرنامه ای خواندنی به قلم عالیه خانم شیرازی ست. این کتاب در زمان ناصرالدین شاه قاجار به رشته ی تحریر درآمده و شرح سفر عالیه خانم به کرمان و بمبئی و خانه ی خداست. عالیه خانم از آشنایان دور خانواده ی شاه بود و از آنجایی که در کرمان زندگی می کرد، ارتباط و مراوده ی چندانی با آن ها نداشت. مردی به نام ولی خان نیز در این سفرها عالیه خانم را همراهی می کرده و ابتدا قرار بوده تا او این سفرنامه را به رشته ی تحریر درآورد. این اتفاق نیز رخ می دهد؛ چرا که در نسخه ی خطی مشاهده می کنیم سفرنامه با دست خط او آغاز می شود. اما بی حوصلگی گریبان گیر ولی خان می شود و دیگر حوصله نمی کند به باقی سفرنامه بپردازد. همین می شود که عالیه خانم شیرازی خود به نوشتن ادامه می دهد. او در بخشی از سفرنامه اش در این باره چنین می گوید: «مجبور شدم لابد به این خط نحس نجس خودم شرح حالی بنویسم که یادگار بماند.» مطالعه ی کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا می تواند برای علاقه مندان به مباحث فمینیستی قابل توجه باشد. چرا که در این اثر با زنی روبرو هستیم که عازم سفری سخت و طولانی شده و در این مسیر نه همسرش با اوست و نه فرزندی همراهی اش می کند. گفتنی ست رسول جعفریان به همراه زهره ترابی به جمع آوری و انتشار این کتاب پرداخته است.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#یار_مهربان
در بخشی از کتاب می خوانیم: «امروز که روز یکشنبه است از بافت صبح سوار شدیم، با حالت تب و ضعف سرکار خانم. خداوند ان شاءالله شفایی کرامت فرماید. یک ساعت به غروب مانده وارد کشکوئیه شدیم ولی احوال سرکار خانم خیلی منقلب است. والله من که حالتی برایم باقی نمانده. الهی خداوند شفای عاجلی کرامت فرماید. امروز که روز دوشنبه است سه ساعت به غروب سوار شدیم از کشکوئیه و شش ساعت از شب رفته وارد ده سرد یکی از بلوکات دشتاب شدیم. ولی با چه حالت، الهی خداوند نصیب کافر نکند. الهی خداوند را به حرمت انبیاء و اولیا قسم می دهم که به زودی شفای عاجلی کرامت فرماید. صبح که از خواب بیدار شدیم، احوال سرکار خانم خیلی بد شد. امروز که سه شنبه است به این واسطه در ده سرد لنگ کردیم. اهل این ده به واسطه ی ظلم و تعدی ابوالفتح خان پارسال فرار کردند، ده را لم یزرع گذارده اند. باغ های ایشان بی صاحب مانده. پارسال ملخ خورده بود، امسال هم ملخ زیادی در باغستان آن ها ریخته. خداوند محافظت فرماید. نه نان پیدا می شود، نه کاه و نه جو. چاره ای هم نداریم به جز ماندن. فردا هم با حالت مأیوس خیال مراجعت به کرمان داریم. خداوند ان شاءالله هیچ بنده ای را از درگاه خودش مأیوس نکند که بد دردی است. الهی به زودی زود شفای عاجلی کرامت فرماید. اول ظهر امروز الحمدلله رب العالمین خانم بنای عرق را گذاردند تا صبح.»
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#زیرگذرتاریخ
امنیت عالی قاپو
از ویژگی های خاص کاخ عالی قاپو این است که در هر سو نمایی متفاوت دارد!
از جلوی بنا ۲ طبقه، از طرفین ۳ طبقه و از پشت ساختمان ۵ طبقه دیده می شود، ولی در واقع این بنا ۶ طبقه است. علت این نوع معماری در عالی قاپو حفظ امنیت بوده است. چون معلوم نیست شخصیت های حاضر در این بنا در کدام قسمت هستند. راه پله ها نیز در مقایسه با ابعاد وسیع بنا، بسیار باریک در نظر گرفته شده تا امکان یورش چندین نفره وجود نداشته باشد.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#ینگه_دنیا
ایکس به خواسته های برزیل تن داد
مطالبه اثر دارد. پس از آنکه دادگاه عالی برزیل خواستار معرفی نماینده ی قانونی در این کشور شده بودند شبکه ی اجتماعی ایکس بالأخره اعلام کرد خواسته های این کشور را برآورده خواهد کرد.
حدود ۲۰ روز پیش نیز خبر فیلترشدن ایکس در برزیل در پی معرفی نشدن نماینده ی این شبکه ی اجتماعی در برزیل منتشر شده بود.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#داستان_هفته
جنگ ستارگان
کیمیا یحیاییفر
مریم ابراهیمی شهرآباد
خورشید خانه است و مادر مرکز آن و فرزندان ستارگانی که حول محور مادر میچرخند و بندِ منظومه شمسی مادرند. خورشید همیشه به فکر ستارگانش هست و با آنها دشمنی ندارد، گیر دادن هایش، امر و نهیهایش، مخالفت کردنها و کنترلهایش و حتی دمپاییهایی که به سرعت نور به طرفت پرت میکند، همه و همه در مدار مهربانی و محبتهای مادرانه اوست، مادر چون خورشید است و با همه اخم و سختگیری و نقد و انتقادهایش، نور خانه و تمثال خدا روی زمین است... .
دختر، تک ستاره ی درخشان قلب مادر، خوب میداند که نور خود را مدیون خورشید خانه است… اما گاها جنگ ستارگان، جرقه های جدل را به هوا می خیزاند و منظومه ی همیشگی مادر دختری را می لرزاند!
طنز دنبالهدار امسال مجلهی ما ماجرای همین جنگ ستارگان است که یکبار از زبان دختر و یکبار از زبان مادر روایت میشود...
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#اطلاعیه
بسم الله الرحمن الرحیم...
✨🪴دو هزار و هشتصد و هفتاد و هشتمین شماره هفته نامه فرهنگی اجتماعی «زن روز» منتشر شد🪴✨
آنچه در این شماره میخوانیم:
🌼افسردگی پس از اسبابکشی
🌺من مادر کی هستم؟
🌸تزریق واکسن آنفلوانزا مفید است یا نه؟
🧵ضمیمه کاردستی
🌻و بخشهای متنوع آموزشی، علمی، داستان و...
🍃شما میتوانید مجله «زن روز» را به قیمت پنجاه هزار تومان از روزنامهفروشیها و یا نسخه الکترونیک آن را از طریق اپلیکیشن طاقچه به قیمت بیست و پنج هزار تومان تهیه نمایید🍃
✨همچنین برای داشتن اشتراک مجله با شماره تلفن
02135202278 تماس حاصل فرمایید.✨
#زن_روز | عضو شوید 👇
https://eitaa.com/zane_ruz
به نام خداوند بخشندهی مهربان...
❣اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم❣
همراهان گرامی کانال زن روز، سلام! صبح شنبهی پاییزیتون بهخیر. امیدواریم هفتهی خوبی در پیش داشته باشید. با دعا برای پیروزی رزمندگان جبههی مقاومت روز خود را شروع میکنیم.💐
«وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ ۖ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكًا لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا يُنْظَرُونَ. وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ. (از بهانههای آنها این بود که) گفتند: «چرا فرشتهای بر او نازل نشده (تا او را در دعوت مردم به سوی خدا همراهی کند؟!)» ولی اگر فرشتهای بفرستیم، (و موضوع، جنبه حسی و شهود پیدا کند،) کار تمام میشود؛ (یعنی اگر مخالفت کنند،) دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد (و همه هلاک میشوند). و اگر او را فرشتهای قرارمیدادیم، حتماً وی را بصورت انسانی درمیآوردیم؛ (باز به پندار آنان،) کار را بر آنها مشتبه میساختیم؛ همانطور که آنها کار را بر دیگران مشتبه میسازند!» (سوره مبارکه انعام، آیات ۸ و ۹)
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#نگاه_نو
نفیس عمیق
نیلوفر حاج قاضی
سال هاست فراموش کرده ایم ریشه هایمان کجاست، از کجا سربرآورده، شکوفا شده ایم. یادمان رفته کدام خاک ریشه های نهال زندگی ما را در بر گرفته، یادمان رفته چگونه و زیر سایه و آفتاب کدام رحمت الهی شاخه هایمان را رو به آسمان گسترده ایم. شرایط زندگی تغییر کرده، حتی تجمعات مان دیگر رنگ و بویی از جهاد ندارد و بیشتر شبیه جشنواره هاست. یادم هست در مورد برخی تجمعات مذهبی هم مثل راهپیمایی اربعین برخی گله داشتند که چرا در حال شبیه شدن به رویدادها یا همان ایونت های مرسوم شده. این ها مرا پرتاب می کند به روزگار شیرین دوران دفاع مقدس، روزهای آخر شهریور و آغاز مهرماه سال ۱۳۵۹؛ هنوز بدن زخمی و خسته ی انقلاب مان از سرکوب مرارت ها، شکنجه های ساواک و کشتارهای بی رحمانه ی پهلوی التیام نگرفته بود که دشمن بعثی با پشتیبانی ده ها کشور قدرتمند، جنگ را رقم زد.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#نگاه_نو
پشتیبانی جانانه در سنگر مساجد
نیلوفر حاج قاضی
آن روزها مساجد و پایگاه های بسیج که تازه از خستگی سنگربندی روزهای انقلاب درامده بودند به پایگاهی برای حکمرانی تبدیل شدند. مساجد خانه ی دوم مردم شده بود و روح حاکم بر آن، جنگ را در پشت جبهه ها مدیریت می کرد. صدای قرقر چرخ های خیاطی ردیف شده در شبستانش گوش دشمن را کر می کرد. حضور معنوی آحاد مختلف مردم در کمک رسانی به جبهه ها شگفت آور بود. پیرمردی انگشتر یادگاری پدرش را به عنوان با ارزش ترین یادگار خود تقدیم رزمندگان می کرد، پیرزنی با اهدای چند تخم مرغ محلی، خود را در دفاع مقدس سهیم می دانست، کودکی خردسال قلک خود را به همراه نامه ای برای رزمندگان به مسجد می آورد و نوعروسان جهیزیه ی خود را در شب اول عروسی به ستاد کمک های مردمی تحویل می دادند. مسجد پایگاه مقدسی برای حماسه ها بود؛ جعبه های دارو، اسباب، وسایل و رختخواب های اهدایی مردم، وسایل درمان و پانسمان و زنانی که از صبح تا شب برای ساماندهی این امور در مسجد پای کار بودند، همه و همه نشان از پشتیبانی تمام عیار مردم از جبهه ی حق داشت. اتفاقی که آن را مدیون عاقبت اندیشی امام راحل بودیم.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97