هفتهنامه زن روز
#مجازیست
من نماینده یک رسانه بودم اما...
مسئولین با محافظین شان به مشهد می آیند افتتاح می کنند، در جلساتی که از پیش تعیین شده چه کسی چه بگوید شرکت می کنند و سوار بر خودروهایی با شیشه های دودی در حالی که چندین خودرو از پشت و جلو آن ها را اسکورت می کند می روند؛ انگار می آیند که فقط آمده باشند و برای خودشان فرصتی فراهم کنند که یک سری جواب های دندان شکن پر از طعن و کنایه به مخالفین و منتقدین داده باشند؛ همه چیز تحت کنترل های شدید امنیتی؛ من نمی دانم پس امنیتی که دائم از آن دم می زنید کجاست که حتی خودتان احساس ناامنی دارید و این طوری رفت و آمد می کنید! از چه کسی می ترسید؟ ما همان ملتی هستیم که به شما رأی می دهیم، ما وحشی و آدمکش نیستیم(...)
آقای جهانگیری دیروز از شما سؤال داشتم راستش را بگویم اصلا سؤال نبود به بهانه سؤال می خواستم آگاهت کنم اختلاف بر سر مرز سیاسی مشهد و طرقبه چه بر سر زمین های کشاورزی و منابع طبیعی این منطقه آورده؛ خواستم به شما بگویم دو وزارتخانه کشور و راه و شهرسازی را دور یک میز بنشان و حلش کن این اختلاف چهارده ساله را، این گره در مشهد باز نمی شود اما روابط عمومی و همراهانت به مدیرکل روابط عمومی استانداری گفتند نه نمی شود امکان مصاحبه نیست!
می دانستم از در پشتی استانداری بیرون می روی. آمدم آنجا اما در صد قدمی قفل شدم، آن همه خودرو با شیشه های دودی و هیبت همراهانت مرا ترساند؛ پاهایم یارای حرکت نداشت؛ یادم آمد صبح همراهانت یک نفر را در همین استانداری کتک زدند؛ اگر من جسورانه جلو می آمدم و با من هم برخورد بدی می شد، چکار می کردم؟ هیچ عکاسی آنجا نبود هیچ شاهدی نداشتم پاهایم قفل شد.
به سمت در خروجی راه افتادم مات و مبهوت بودم خودروهای شیشه سیاه با چه ابهتی از کنارم رد شدند. نمی دانم داخل کدامشان بودی دلم برایت سوخت؛ با خودم گفتم فدای سرت که دوازده ساعت امروز معطل شدی تو چیزی از دست ندادی دختر، شاید او لایق شنیدن حقیقت نبود، بگذار با ذهنی پر از بلوف و گزارشکار و گل و بلبل مسئولین برگردد تهران، تو نماینده افکار عمومی بودی خواستی یک دغدغه را بدون روتوش و چاپلوسی و مجیزگویی به گوشش برسانی اما نشد!
کاروان خودرویی شما که دور شد آن طرف خیابان تاکسی گرفتم داخل تاکسی حرف هایت را مرور کردم: «یک شبه نمی شود ره صد ساله رفت برای تحقق دموکراسی باید صبور بود...»
رسانه رکن چهارم دموکراسی است و من نماینده یک رسانه بودم، اما تو رفتی با کاروانی از خودروهای شیشه دودی...
#خبرنگار
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97