eitaa logo
ضرب المثل
32.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
898 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
وجه تسمیه ضرب المثل در عمرت این سه کار را نکن : رازدلت به زن مگو - با نوکیسه معامله نکن - با ادم کم عقل رفیق نشو. پدری به پسرش وصیت کرد که در عمرت این سه کار را نکن : راز دل به زن مگو، با نوکیسه معامله نکن و با آدم کم عقل رفیق نشو. بعد از این که پدر از دنیا رفت پسر خواست بداند که چرا پدرش به او چنین وصیتی کرده؟ پیش خودش گفت: امتحان کنم ببینم پدرم درست گفته یا نه. هم زن گرفت، هم از آدم نوکیسه قرض کرفت و هم با آدم کم عقل دوست شد. روزی زن جوان از خانه بیرون رفت. مرد فوری رفت گوسفندی آورد و در خانه کشت و خون گوسفند را دور خانه ریخت و لاشه اش را زیرزمین پنهان کرد. زن وارد خانه شد و به شوهرش گفت: چه شده؟ خون ها مال چیست؟ مرد گفت: آهسته حرف بزن. من یک نفر را کشته ام. او دشمن من بود. اگر حرفی زدی تو را هم می کشم. چون غیر از من و تو کسی از این راز خبر ندارد. اگر کسی بفهمد معلوم می شود تو گفته ای. زن، تا اسم کشته شدن را شنید، فوری به پشت بام رفت و صدا زد: مردم به فریادم برسید. شوهرم یک نفر را کشته، حالا می خواهد مرا هم بکشد. مردم ده به خانه آنها آمدند. کدخدای ده که کم عقل بود و دوست صمیمی آن مرد بود فوری مرد را گرفت تا به محکمه قاضی ببرد. در راه که می رفتند به آدم نوکیسه برخوردند. مرد نوکیسه که از ماجرا خبر شده بود دوید و گریبان مرد را گرفت و گفت: پولی را که به تو قرض داده ام پس بده. چون ممکن است تو کشته بشوی و پول من از بین برود. به این ترتیب، مرد، حکمت این ضرب المثل را دانست. سپس لاشه گوسفند را نشان داد و اصل ماجرا را به قاضی گفت و آزاد شد. @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شکر که خدا هست او جبراڹ تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخم هاست هر وقت دلت خواست مهمانش کڹ در بهتریڹ جایی که او می پسندد در قلبت شب بخیر @zarboolmasall
10.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ ♥️در ایـن صبح زیبـای 🧡زمستونی آرزو میکنم ♥️ زندگیتون پُر باشه 🧡 از اتفاق‌های قشنگ ♥️ دلتـون آروم باشـه 🧡 و لبتـون خـنـدون ♥️ آرزو می کنـم....... 🧡 لحظه‌هاتون سراسر ♥️ نـور باشـه و آرامش @zarboolmasall
ضرب المثل ترکی•|•یاد بگیریم💚🌿 ایشین دوشدی آروادا اولن گونون سال یادا کارت به زن افتاد روز مرگت را یادت بینداز ایکی قیرغی ساواشار،سئرچه یه ده ن دوشه ر دو قرقی با هم دعوا میکنند،برای گنجشک دانه می افتد ایو ساتان بیر ایل دولتی اولار ایو آلان بیر ایل کاسب هر کی خونه بفروشه یک سال وضعش توپ میشه و اونی که خونه می خره یک سال بی پولی میکشه. @zarboolmasall
🔴عکسی از یکی از شهدا کرمان 😞کلیدی که درب خانه را باز نکرده کلید بهشت شد... شهادت جمعی از هموطنانمان را در حمله تروریستی روز گذشته در گلزار شهدای کرمان را تسلیت عرض می کنیم🥀🖤
یکی را به ده راه نمی دادند سراغ کدخدا را می گرفت یعنی چه؟ ۱- یعنی کسی که دیگران اصل وجود او را قبول ندارند، هرچه تقاضا کند بی فایده است. اینجاست که بگویند یکی را به ده راه نمی دادند سراغ کدخدا را می گرفت. ۲- این ضرب المثل، کنایه از اصرار و تقاضای بی‌جا است؛ در جایی که شخص هیچ گونه اعتباری ندارد و می خواهد به خواسته خود برسد. ۳- مثلا یکی از هم محله ای هایتان جشن عروسی گرفته و همسایه بداخلاق شما را که دل خوشی از دستش نداشته دعوت نکرده است. از قضا همسایه شب عروسی پیش شما می آید و با پررویی شکمش را صابون زده و از شما درباره شام عروسی می پرسد! اینجاست که می توان این ضرب المثل را برای این شخص به کار برد! چون اصلا کسی راضی به رفتن او به عروسی نیست چه برسد که درباره شام با او صحبت کنند! ۴- یعنی وقتی تو را قبول ندارند، خواهش و تمنا نکن. @zarboolmasall
📢 تحمل نخواهند کرد! ✏️ امام خامنه‌ای: جنایتکاران سنگدل نتوانستند عشق و شوق مردم به زیارت مرقد سردار بزرگشان شهید قاسم سلیمانی را تحمل کنند؛ بدانند که سربازانِ راه روشن سلیمانی هم رذالت و جنایت آنان را تحمل نخواهند کرد. 📝 پیام تسلیت رهبر انقلاب درپی شهادت زائران مزار شهید سلیمانی در حادثه تروریستی در مسیر گلزار شهدای کرمان؛ ۱۴۰۲/۱۰/۱۳ ┄┅══════┅┄ @zarboolmasall
🔴عکسی از یکی از شهدا کرمان 😞کلیدی که درب خانه را باز نکرده کلید بهشت شد... شهادت جمعی از هموطنانمان را در حمله تروریستی روز گذشته در گلزار شهدای کرمان را تسلیت عرض می کنیم🥀🖤 @zarboolmasall
14.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ شهید حاج قاسم سلیمانی و روایت امدادهای غیبی حضرت زهرا (س) به رزمندگان دفاع مقدس ☑️ شهید سلیمانی: 🕯 « هر وقت در سختی‌های جنگ فشار‌ها بر ما حادث می‌شد و وقتی که به صورت بسیار مضطرّی هیچکاری از ما برنمی‌آمد، پناهگاهی جز زهرا (س) نداشتیم؛ 🌅 در کربلای پنج هم وقتی در آن غروبی که اضطرار داشتیم، مضطر بودیم نگاهی به آب‌های بوبیان کردیم سرمان را بر دژ گذاشتیم و عاجزانه او را (حضرت زهرا (س)) صدا کردیم. من قدرت زهرا (س)، محبت مادری او را در هور دیدم. در قلب کانال ماهی دیدم. در وسط میدان مین دیدم. 🩸 وقتی شما مادر‌ها نبودید و بچه‌هایتان در خون دست و پا می‌زدند، او را (حضرت زهرا (س)) دیدم.» 🏷 @zarboolmasall
خیاطی بود خیلی آرام.یکی پرسید خیلی آرامی.این همه آرامش از کجاست؟ گفت از باور. این آرام بودن من و خیلی چیزهای دیگه از باوره. من باور کردم. گفت چی رو؟ گفت من باور کردم که رزق من مال منه و دیگری نمیبره ، دیگری نمیخوره. به همین خاطر آرام شدم.باور کردم که خدا منو میبینه پس حیا کردم. باور کردم که دیگری کار منو انجام نمیده تلاش کردم. باور کردم پایان کار من مرگه پس مهیا شدم. باور کردم خوبی ، خوبی کردن گم‌که نمیشه هیچ به خودم برمیگرده و بدی و بدی کردن گم‌نمیشه که هیچ به خودم برمیگرده پس خوب شدم و خوبی کردم . بد نشدم و بدی نکردم. حالا قرآن همینو میخواد بگه . اگه همه مثل همین خیاط این باورها را داشتن مزد و پاداشی نصیب میبردن که کمترینش برتری داشته باشه به همه خیرات و خوبی ها و پاداش های عالم و آدم «وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ ۖ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ» اگر همانا آنان باور داشتند و این باور رو نگه میداشتن ( چون باور مثل عطره اگر حواست نباشه میپره) قطعا یک پاداش کوچکی که از نزد خداوند به آن ها میرسید بهترین بود‌ . نمیگه نسبت به چی. وقتی نمیگه نسبت به چی یعنی نسبت به همه چی.نسبت به همه ی پاداش ها بهترینه. @zarboolmasall
❤️ داستان کوتاه روزي روزگاري سنگ شکن فقیري بود که زیرآفتاب و باران، روزگار را به خرد کردن سنگ هاي کنار جاده می گذرانید. روزي با خود گفت:"آه!اگر می توانستم ثروتمند شوم،آن وقت می توانستم استراحت کنم." فرشته اي در آسمان پرسه می زد. صدایش را شنید و به او گفت:" آرزویت اجابت باد"همین طور هم شد. سنگ شکن فقیر ناگهان خود را در قصري زیبا یافت که تعداد زیادي خدمتکار به اوخدمت می کردند. حالا می توانست هرچقدر که می خواست استراحت کند. اما روزي آمد که سنگ شکن به این فکر افتاد که تا نگاهی به آسمان بیندازد. آن وقت چیزي را دید که هرگزبه عمرش ندیده بود:خورشید را! آهی کشید و گفت:"آه! اگر می توانستم خورشید شوم، دیگر این همه خدمتکار موي دماغم نبودند!" این بار هم فرشته ي مهربان خواست او را خوشحال کند. به او گفت:"خواسته ات اجابت باد!"اما وقتی آن مرد خورشید شد، ابري از برابر او گذشت و درخشش او را تیره و تار کرد. با خود فکر کرد:" اي کاش ابر بودم! ابر از خورشید هم نیرومندتر است!"اما این خواسته اش هم که اجابت شد، باد وزید و ابر را در آسمان پراکند."دلم می خواهد باد باشم که هر چیزي را با خود می برد. " فرشته با کمال میل خواسته اش را اجابت کرد. اما به باد بی پروا و خشمگین که تبدیل شد، به کوه برخورد که در مقابل باد هم تکان نخورد. کوه که شد، متوجه شد که کسی با کلنگ پایه اش را خرد می کند. گفت:" کاش می توانستم آن کسی باشم که کوه ها را خرد می کند." فرشته براي آخرین بار خواسته اش را اجابت کرد. چنین شد که سنگ شکن دوباره خود را کنار جاده و در همان قالب پیشین کارگر ساده اي که بود ، یافت و دیگر پس از آن زبان به شکوه نگشود. @zarboolmasall