🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#یک_بام_و_دو_هوا
ضرب المثلی است معروف وبسیار قدیمی هرگاه شخص یا گروهی مطلبی یا شیئی را از کسی بخواهند وبه خواسته آنان توجه نشود ولی دیگران از آن بهره مند گردند ، از این ضرب المثل استفاده می شود .
یک بام و دو هوا!
زنی بود که با عروس ودامادش در خانه ای زندگی می کردند، تابستان بود وهوا گرم ، همه روی پشت بام میخوابیدند . یک طرف بام ، داماد ودخترش می خوابیدند وطرف دیگر بام عروس وپسرش .
شبی زن ، روی پشت بام آمد ومشاهده کرد که دختر ودامادش جدا از هم خوابیده اند .
گفت : هوا به این سردی ، خوب نیست از هم جدا بخوابید بروید کنار هم !
آنطرف بام دید که عروسش درست تنگ بغل پسرش خوابیده ،
گفت : هوای به این گرمی ، خوب نیست بهم چسبیده بخوابید ، از هم جدا بخوابید !
عروس که این طور دید بلند شد وگفت :
قربون برم خدا را یک بام و دو هوا را
یک بر بام سرما را یک بر بام گرما را
و از همان زمان بود که این ضرب المثل تولید شد وبین مردم رایج گردید .
در بعضی جاها این شعر عامیانه چنین خوانده می شود :
قربون برم خدا را یک بام و دو هوا را
یک بر بوم زمستون یک بر بوم تابستون
🔰#داستانهای_آموزنده
@zarboolmasall
📚دیوانه چو دیوانه ببیند،خوشش آید
✍این ضرب المثل غالبا در مورد افرادی به کار می رود که در هر شرایطی همدل و همدم خود را پیدا می کنند.
«محمد بن زکریای رازی» بعد از سال ها درس خواندن و شاگردی در محضر اساتید بزرگ تبدیل به حکیم کار بلدی شد که روز به روز به جهت طبابت صحیح اش مشهورتر می شد.
طوری که نام یکی از معروفترین پزشکان یونانی به نام «جالینوس» را به او نسبت داده بودند.
🔸یک روز رازی از محل کارش خارج شد، تا به خانه اش برود.
ولی عدّه ای از شاگردانش در طول مسیر در مورد روش تشخیص بیماری ها و داروی مناسب برای بیماران مختلف از او سؤال می پرسیدند.
همینطور که آنها در مسیر حرکت می کردند، دیوانه ای از راه رسید و مستقیم به سراغ رازی رفت.
🔸دیوانه جلوتر که آمد دستش را دراز کرد تا با زکریای رازی دست بدهد. استاد با او دست داد و بعد مرد دیوانه سعی کرد با جملات بی سرو تهی حرفی را به استاد بزند.
دیوانه تند و تند برای استاد حرف هایی را زد، بعد چند قدمی با هم راه رفتند. سپس دیوانه روی استاد را بوسید با او دست داد خداحافظی کرد و از آنجا رفت.
🔸شاگردان رازی دوباره سراغ استاد آمدند. ولی رازی دیگر حواسش آنجا نبود و جوابی به آنها نمی داد. با رسیدن استاد به خانه اش شاگردان خواستند بروند که رازی گفت :
من حالم بد است باید دارویی برای درد من بسازید.
شاگردان برای کمک به استاد به خانه اش رفتند.
🔸رازی نام چندین رقم دارو را برد و از آنها خواست این داروها را با هم ترکیب کنند.
یکی از شاگردان گفت:
استاد این دارویی که شما از ما خواستید مگر دارویی نیست که برای درمان دیوانگان تجویز می کنید⁉️
رازی گفت:
آفرین، درست فهمیدی؛
شاگرد گفت:
🔸ولی استاد، شما که دچار دیوانگی نشده اید. این دارو را برای کسی می خواهید؟
رازی گفت:
آن دیوانه که در کوچه دیدیم، اصلاً به شما توجهی نکرد. انگار فقط با من کار داشت.
او فقط از دیدن من خوشحال شد و خندید.
🔸حتماً او من را از همه شما به خودش شبیه تر دیده و فکر کرده فقط منم که حرفهای بی سروته او را درک می کنم که یک راست به سراغ من آمد.
می خواهم از جنون کاملم جلوگیری کنم و قبل از اینکه کاملاً دیوانه بشوم شروع به مصرف دارو نمایم...
#داستانهای_آموزنده
@zarboolmasall
ریشه انسانها ، فهم آنهاست !💙🦋
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود ،
که نیرویی پشت آن باشد.
با تمام شدنِ نیرو ،
سقوط و افتادن سنگ طبیعی است!
ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن ؛
که چطور از زیر خاک ها
و سنگ ها سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را
می شکند و سربلند می شود .
هر فردی به اندازه این گیاه کوچک ،
ریشه داشته باشد ،
از زیر خاک و سنگ ،
از زیر عادت و غریزه !
و از زیر حرف ها و هوس ها ،
سر بیرون می آورد و با قلبی از عشق افتخار می آفرینید .
ریشه ما ، همان " فهم " ما است.
#داستانهای_آموزنده
@zarboolmasall
♥️🍃
همیشه که نباید همه چیز
خوب باشد !
در دل مشکلات است که آدم،
ساخته می شود
گاهی همین سختی ها و مشکلات ؛
پله ای می شوند به سمت بزرگترین
موفقیت ها
در مواقع سختی،نا امید نباش
برای آرزوهایت بجنگ
و محکم تر از قبل،ادامه بده ...
چه بسیارند؛جاده های همواری که
به مرداب ختم می شوند
و چه بسیارتر؛جاده های ناهموار
و صعب العبوری ؛
که به زیباترین باغ ها می رسند
تسلیم نشو ... !
شاید پله ی بعد ؛
ایستگاه خوشبختی ات باشد...
#داستانهای_آموزنده
•
@zarboolmasall
تازه فهمیدم که
بازی های کودکی حکمت داشت
🔺زوووو:
تمرین روزهای نفس گیر زندگی
🔺آلاکلنگ:
دیدن بالا و پایین دنیا
🔺سرسره:
تمرین سخت بالا رفتن و راحت پایین آمدن
🔺هفت سنگ:
تمرین نشانه گرفتن به هدف
🔺وسطی:
تمرین همیشه در وسط میدان بودن
🔺گل یا پوچ:دقت در انتخاب
🔺خاله بازی: آیین مهمانداری
🔺آسیا بچرخ :
حمایت از همدیگر و متحد شدن
🔺یه قول دو قل :
مشکلات اگر مانند سنگ سخت باشد
یکی یکی از پس آن برمی آییم.....
🔺یادش بخیر، اون روزا.....
یاد گرفتن زندگی چه ساده بود...
#داستانهای_آموزنده
@zarboolmasall