Another day, another dollar
روز از نو
، روزی از نو
What is past, is past.
گذشتهها گذشته
When in doubt, do nothing
روزهی شکدار نگیر.
Dreams go by contraries.
خواب ظن چپه.
Birds of a feather, flock together.
کبوتر با کبوتر باز با باز
#انگلیسی
@zarboolmasall
چند کلمه حرف حساب💠🦋
زیاد سخت گرفتهایم!
زندگی چیزی به جز گرفتنِ یک استکان چای لب سوز از دستان مهربان مادر بود؟ که بنوشی و نفس آرامی بکشی و غرق شوی میان گلهای سرخِ پیرهنش؟
یا کنار پنجرهی چوبی بنشینی و انتظار بکشی برای آمدنِ بابا؟ برای شنیدنِ صدایِ امنِ پاهایش؟ که به دستان مردانهاش خیره شوی و دنبال دلخوشیهای کوچکی برای ذوق کردن و بالا و پایین پریدن بگردی؟
زندگی مگر چیزی به جز تماشای گلدانهای سفالیِ کنارِ باغچه بود؟! یا که استشمام عطر کاهگل و یاسی که دیوارهای آجریِ حیاط را بغل کرده بود؟!
زندگی جز شنیدن صدای آواز جغدها و جیرجیرکها و لالایی شبانهی قورباغههای کنار رودخانه بود ؟!
جز اینکه در دل گرگ و میش صبح، با صدای آوازِ خروس همسایه بیدار شوی و اولین منظرهی مقابل چشمانت بخار کتریِ روی چراغ باشد؟!
که ببینی و گوش کنی و ایمان داشته باشی که زندگی در کمال سادگی اما پر شورتر از همیشه، ادامه دارد...؟
ما از زندگی چه میخواستیم که از دل این سادگیهای اصیل و بی بازگشت به این پیچ و خمهای ملال آور رسیدهایم ؟!
✍️🏻 نرگس صرافیان طوفان
@zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سلام صبحتون بخیر الهی
🌹در این روز زیبا و دل انگیز
🌹هر چی حس خوبه
🌹خدای مهربون براتون مقدر کنه
🌹دلتون شاد ، لحظه هاتون آرام
🌹وجودتون سلامت و زندگیتون پراز
🌹محبت ، شادی و آرامش و آسایش باشه.
@zarboolmasall
دست و پای کسی را در پوست گردو گذاشتن
عبارت مثلی بالا دربارۀ کسی بکار
میرود که: او را در تنگنای کاری یا مشکلی قرار دهند که خلاصی از آن مستلزم زحمت باشد.
آدمیدر زندگی روزمره بعضی مواقع دچار محظوراتی میشود و بر اثر آن دست به کاری میزند که هرگز گمان و تصور چنان پیشامد غیرمترقب را نکرده بود.
فی المثل شخص زودباوری را به انجام کاری تشویق کنند و او بدون مطالعه و دوراندیشی اقدام ولی چنان در بن بست گیر کند که به اصطلاح معروف: نه راه پس داشته باشد و نه راه پیش.
در چنین موارد و نظایر آن است که از باب تمثیل میگویند: بالاخره دست و پایش را در پوست گردو گذاشتند. یعنی کاری دستش داده اند که نمیداند چه بکند.
اکنون ببینیم دست و پای انسان چگونه در پوست گردوجای میگیرد که وضیع و شریف به آن تمثیل میجویند
گربه ها موجودات زیرکی هستند، که در هنگام راه رفتن از پای آنها هیچ صدایی بلند نمی شود، که این ویژگی آنها را به شکارچیان قابلی تبدیل کرده است.
در زمان گذشته گربه ها بیشتر وحشی بودند و کمتر دست آموز، درنتیجه یکی از راههای تامین غذای آنها، دزدی موادغذای از خانه ها بود.
اگر گربه ای بیش از اندازه برای اهل خانه ای دردسر ایجاد می کرد، بعضی از صاحب خانه ها ، با کمک یک طعمه همانند گوشتی لخم، گربه ی مزاحم را به دام می انداخت و دست و پای حیوان را در پوست گردویی که در آن قیر داغ ریخته بودند، قرار می دادند، گویی با این شیوه بی رحمانه حیوان بیچاره را می خواستند مجازات کنند و همچنین درس عبرتی برای سایر گربه ها باشد. گربه ای که این بلا به سرش آمده بود دیگر نمی توانست راه برود و خیلی زود از گرسنگی میمرد.
#دست
#گردو
@zarboolmasall
#ضربالمثل
تاریخچه ضرب المثل از دل برود هر آن که از دیده برفت..
ملا دلباخته دختر کدخدا شده بود. او از هر فرصتی برای ابراز عشقش استفاده میکرد. روزی از جانب عموی ملا نامهای رسید که وضع او را ناگوار توصیف میکرد. درنتیجه پدر ملا وی را برای پرستاری و مراقبت از برادرش به محل زندگی او در شهری دور فرستاد.
ملای عاشق پیشه، برای اثبات دلدادگی خود و اینکه دخترک را هرگز فراموش نخواهد کرد به وی قول داد هر روز برایش نامه بنویسد. از آن به بعد هر روز نامهرسان درِخانه ی کدخدا را دقالباب میکرد.
دختر کدخدا نیز برای دریافت نامه ،خود را شتابان به درب منزل میرساند.
به نظر شما این داستان چه فرجامی داشت؟ آیا ملا به وصال یار رسید؟!
بله… بالاخره نامهنگاری روزانه اثر خود را گذاشت و دختر کدخدا ازدواج کرد. اما نه با ملا… بلکه با نامهرسانی که هر روز او را به واسطه ی نامههای ملّا میدید.
آنچه بینی دلت همان خواهد
( هاتف اصفهانی )
@zarboolmasall
وجه تسمیه ضرب المثل ''دعا را بلدی ولی سوراخ دعا را گم کردی''
گاه پیش می آید که کسی نا به هنگام و در جای نادرست چیزی بگوید که گرچه ممکن است درست باشد، ولی کم ترین ارتباطی با موضوع مورد گفت و گو نداشته باشد در چنین موردی در پاسخ به او می گویند: دعا را بلدی ولی سوراخ دعا را گم کرده ای
مولانا مولوی بلخی در جلد چهارم کتاب "مثنوی معنوی" حکایت شیرین و آموزنده ای را به نظم آورده است که در آن شخصی به وقت "استنجاء" (شستن محل دفع ادرار و مدفوع) به جای خواندن دعای ویژه ی این کار یعنی " اللهم اجعلنی من التوابین و اجعلنی من المطهرین" به اشتباه دعای " اللهم ارحنی رائحه الجنه" را که ویژه ی "استنشاق" (شستن سوراخ بینی) است می خواند. پس از انجام این کار شخصی که متوجه این موضوع شده بود به او گفت: «ورد را خوب بلد هستی، ولی سوراح دعا را گم کرده ای».
آن یکی در وقت استنجا بگفت / که مرا با بوی جنت دار جفت
گفت شخصی خوب ورد آورده ای / لیک سوراخ دعا گم کرده ای
این عبارت از آن تاریخ به صورت ضرب المثل درآمده است.
@zarboolmasall
17.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋 •• ⎚ #ڪـلیـپ
🔹️اولین قدم به سوی خدا
🔻توضیحِ معنیِ ضرب المثل از تو حرکت از #خدا برکت....
#خداوند با چه انسان هایی ، فوق العاده مهربانه و نوازشگرانه برخورد میکنه؟؟!
@zarboolmasall
معرفی کتاب ضرب المثلهای شیرین فارسی
کتاب ضرب المثلهای شیرین فارسی به کوشش بهنام ریگی لادز، مجموعهای از 200 ضرب المثل معروف و رایج بین عموم مردم است که هر کدام تاریخچه و داستانی پندآموز دارند.
در مورد پیدایش اصطلاحات و ضربالمثلها هیچ اطلاعاتی در دست نیست. جملاتی که در گفتگوهای روزانه بین مردم رواج دارند، در ابتدا گفتار لحظهای و تراوش سریع یک اندیشه بوده و از لحاظ مؤثر، دقیق و دلنشین بودن آنها، در ذهن شنونده حک شده و نسل به نسل انتقال یافتهاند.
ضربالمثلها نشانهی دردها، شکستها، اندیشه، فرهنگ و خلق و خوی یک ملت هستند. این اصطلاحات عامیانه هنگام درک بهتر یک موضوع بیان میشوند و هر کشور نیز ضربالمثلهای مختص به خود را دارد. اگر برایتان جالب است که بدانید هر کدام از ضربالمثلهای معروف چگونه شکل گرفتهاند، پیشنهاد میشود این کتاب را بخوانید.
@zarboolmasall
✳️ فرق متل با مثل در چیست؟
❇️ زبان شکلی از حیات است و با ما زندگی می کند و همگام با ما تکامل می یابد. جمع بزرگی از انسان ها با زبان تکامل می یابند و جمع بزرگ دیگری خود تکامل دهندگان زبان هستند. در سده های ششم و هفتم هجری مولوی توانست زبان شعر فارسی و پس از آن زبان گفت و گویی را از بسیاری از پیچیدگی ها آزاد سازد.
ضرب المثل چيست ؟
ضرب المثل ، سخن كوتاه و مشهوري است كه به قصه اي عبرت آميز يا گفتاري نكته آموز اشاره مي كند و جاي توضيح بيشتر را مي گيرد .كلمه” مثل ” عربي است و كلمه فارسي آن “ متل ” است . وقتي مثل گفتن صورت بي ادبانه پيدا كند آن را متلك مي گويند .
در همه زبانهاي دنيا ضرب المثل فراوان است . بعضي از مثل ها در همه زبانها به هم شباهت دارند .هر قدر تاريخ تمدن ملتي درازتر باشد بيشتر حادثه در آن پيدا شده و مثل هاي بيشتري در آن وجود دارد . و در زبان فارسي نيز ده ها هزار ضرب المثل وجود دارد .
مثل ها چند نوعند ؟
*.عبارت مثل گاهي كوتاه است و در دو يا سه كلمه خلاصه مي شود مانند : فيل و فنجان ؛ كه مي فهماند دو چيز از جهت كوچكي و بزرگي با هم تناسب ندارند . اين مثل در اصل داراي 5 كلمه بوده : آب دادن فيل با فنجان ؛ ولي معمولا با همان دو كلمه به اصل مثل اشاره مي كنند .
*.عبارت مثل گاهي دراز است مانند : آفتابه و لولهنگ هر دو يك كار را مي كنند ولي ارزش آنها وقت گرو گذاشتن معلوم مي شود ؛ چون لولهنگ از سفال ساخته شده ارزشش از آفتابه كه از مس است كمتر است .
*.مثل گاه يك عبارت ساده است و گاه يك خط شعر : شتر در خواب بيند پنبه دانه
گهي لپ اپ خورد گه دانه دانه
مثل ها از كجا مي آيند ؟
*.بعضي از مثلها حاصل پندهاي دانايان يا پيشوايان مذهبي يا تجربه هاي زندگي مردم است .
اينگونه مثل ها را حكمت مي نامند .
*.بعضي گفتار اشخاص نامدار تاريخي يا عادي بوده كه در موقع خاصي خيلي بجا و مناسب بوده و از بس به ذوق ديگران خوش آمده مشهور شده است .
*.بسياري از مثل ها نتيجه داستاني است ، خواه حقيقي يا افسانه اي باشد . در حالي كه مردم از داستان اصلي آن ممكنست بي خبر باشند و يا ممكنست در هر شهري به صورتي نقل شود .
*.بعضي از مثلها از يك قطعه شعر معروف گرفته شده است مانند،: از ماست كه بر ماست ؛ كه از شعر معروف ناصر خسرو گرفته شده است.
مثل هاي منظوم گاه ساخته و پرداخته شاعر است و گاهي از مثل هاي ساده گرفته شده و در شعر زيبا و مناسبي جا افتاده و جانشين مثل قديمتر شده است .
مثل چه فايده دارد ؟
*.دانشمندان تاريخ و جامعه شناس در بررسي روحيات و اخلاق گذشتگان از مثل هاي جاري هر محلي استفاده مي كنند .
*.دانستن مثل ها گفتن و نوشتن را آسان مي كند . چون اين جمله ها كوتاه و زيباست و بر دل مينشيند و گفتگوي دراز را كوتاه مي كند و اگر در جاي خود استفاده شود اثر حرف بيشتر مي شود.
توجه :
درست به كار بردن مثل هم خودش يك هنر است . اگر در جاي نامناسب گفته شود و يا با موضوعي كه در ميان است مطابق نباشد ممكن است صورت متلك به خود گيرد
❇️ ارسالی از کانال : قند پارسی
@zarboolmasall
🟩دوستي خاله خرسه
🔹️يكي بود يكي نبود غير از خدا هيچكس نبود . پيرمردي در دهي دور در باغ بزرگي زندگي مي كرد . اين پيرمرد از مال دنيا همه چيز داشت ولي خيلي تنها بود ، چون در كودكي پدر و مادرش از دنيا رفته بود و خواهر و برادري نداشت . او به يك شهر دور سفر كرد تا در آنجا كار كند . اوايل چون فقير بود كسي با او دوست نشد و هنگاميكه او وضع خوبي پيدا كرد حاضر نشد با آنها دوست شود ، چون مي دانست كه دوستي آنها براي پولش است
يك روز كه دل پيرمرد از تنهائي گرفته بود به كوه رفت . در ميان راه يك خرس را ديد كه ناراحت است . از او علت ناراحتيش را پرسيد . خرس جواب داد : ” ديگر پير شده ام ، بچه هايم بزرگ شده اند و مرا ترك كرده اند و حالا خيلي تنها هستم .
وقتي پيرمرد داستان زندگيش را براي خرس گفت ، آنها تصميم گرفتند كه با هم دوست شوند .
مدتها گذشت و بخاطر محبتهاي پيرمرد ، خرس او را خيلي دوست داشت . وقتي پيرمرد مي خوابيد خرس با يك دستمال مگسهاي او را مي پراند . يك روز كه پيرمرد خوابيده بود ، چند مگس سمج از روي صورت پيرمرد دور نمي شدند و موجب آزار پيرمرد شدند .
عاقبت خرس با وفا خشمگين شد وبا خود گفت : ” الان بلائي سرتان بياورم كه ديگر دوست عزيز مرا اذيت نكنيد . “
و بعد يك سنگ بزرگ را برداشت و مگسها را كه روي صورت پيرمرد نشسته بودند بشانه گرفت و سنگ را محكم پرت كرد .
و بدين ترتيب پيرمرد جان خود را در راه دوستي با خرس از دست داد .
و از اون موقع در مورد دوستي با فرد ناداني كه از روي محبت موجب آزار دوست خود مي شود اين مثل معروف شده كه مي گويند ”دوستي فلاني مثل دوستي خاله خرسه است . “
@zarboolmasall