پاهای خود را خارج از ملافه قرار دهید تا سریع تر بخواب روید! 😴
این کار باعث خنک شدن و تعادل حرارت بدن شما شده و موجب می شود سریع تر به خواب روید!
@zarrhbin
در یک روز آرام ، روشن ، شیرین و آفتابی یک فرشته مخفیانه از بهشت پایین آمد و به این دنیای قدیمی پا گذاشت. در دشت ، جنگل ، شهر و دهکده گشتی زد. هنگامی که خورشید در حال پایین آمدن بود او بالهایش را باز کرد و گفت:
حالا که دیدار من از زمین پایان یافته ، باید به دنیای روشنایی برگردم. اما قبل از رفتن باید چند یادگاری از اینجا ببرم.
فرشته به باغ زیبایی از گلها نگاه کرد و گفت:
چه گلهای دوست داشتنی و خوشبویی روی زمین وجود دارد!
بی نظیرترین گلهای رز را چید و یک دسته گل درست کرد و با خود گفت:
من چیزی زیباتر و خوشبوتر از این گلها در زمین ندیدم، این گلها را همراه خود به بهشت خواهم برد.
اما اندکی که بیشتر نگاه کرد کودکی را با چشم های روشن و گونه های گلگون در حال خندیدن به چهره مادرش دید. فرشته با خود گفت:
آه! خنده این کودک زیباتر از این دسته گل هست من آن را هم با خود خواهم برد.
سپس فرشته آن طرف گهواره کودک را نگاه کرد و آنجا محبت مادری وجود داشت که مانند یک رودخانه در حال فوران به سوی گهواره و به سوی کودک سراریز می شد. فرشته با خود گفت:
آه! محبت مادر زیباترین چیزی است که من تا به حال بر روی زمین دیده ام من آن را هم با خود به بهشت خواهم برد.
به همراه سه چیز ارزشمند و گرانبها؛ فرشته بالی زد و به سمت دروازهای مروارید مانند بهشت پرواز کرد. خارج از بهشت رو به روی دروازه ها فرود آمد و با خود گفت:
قبل از اینکه وارد بهشت شوم یادگاری ها را ببینم.
به گلها نگاه کرد. آنها پلاسیده شده بودند! به لبخند کودک نگاه کرد ، آن هم محو شده بود! فقط یکی مانده بود ... به محبت مادر نگاه کرد. محبت مادر هنوز آنجا بود با همه زیبایی همیشگی اش. فرشته گلها و لبخند محو شده کودک را به گوشه ای انداخت و به سمت دروازه های بهشت پرواز کرد. تمام بهشتیان را جمع کرد و و گفت:
من چیزی در زمین یافتم که زیبایی بی نظیرش را در تمام راه ، تا رسیدن به بهشت حفظ کرد و آن محبت یک مادر است.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
پیشاپیش روزتون مبارک مامانا❤️
@zarrhbin
🌹هر شب _یک حدیث 🌹
امام صادق (علیه السلام) :
✨ هر جوان مومنی که در جوانی قرآن تلاوت کند ، قرآن با گوشت و خونش می آمیزد و خداوند عزوجل او را با فرشتگان بزرگوار و نیک قرار می دهد و قرآن نگهبان او در قیامت خواهد بود.
📕 کافی ج۲ ص۶۰۳
@zarrhbin
❖
تمام شبهای
عالم را بگَردند
زیباتر از شبی که
وقت خواب لبخند
رضایت زندگی ميزنی نیست
الهی لبخند
محبتت را نشانمان
بده تا همیشه رستگار شویم
شبتون خوش🌙
لبخند خدا همراهتون🕯
@zarrhbin
حسین ارباب جان....💔
در سینه شوق تربت شش گوشه ام بود
کی می بری مرا تو به کرببلا حسین؟
این آرزوی هر شب و و روز غلام توست
در وقت جان سپردن و مرگم بیا حسین
ای نام اعظمت به زبانم علی الدوام
«ما جاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنتَهَی الکلام
❣جونم برات ارباب❣
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
@zarrhbin
حیفم آمدکه صبح را
با نفس خوب خدا"ها"نکنم
حیفم آمد که در این
روز دل انگیز خدا
به سرانگشت دعا وا نکنم
الهی امروز یکی از بهترین
روزای زندگیتون باشه
🌷به نام خداوند بخشنده مهربان🌷
#سلام_آدینه_تون_بخیر 🌹
@zarrhbin
🌹🍀 🍀🌹
🌹جمعه احوال عجيبي دارد
🍀هر كس از عشق نصيبي دارد
🌹در دلم حس غريبي جاري است
🍀و جهان منتظر بيداري است
🌹جمعه، با نام تو آغاز شود
🍀يابن ياسين همه جا ساز شود
🌹جمعه يعني غزل ناب حضور
🍀جمعه ميعاد گه سبز حضور
🌹جمعه هر ثانيه اش يكسال است
🍀جمعه از دلهره مالامال است...
🌹ابر چشمان همه باراني است
🍀عشق در مرحله پاياني است
🌹كاش اين مرحله هم سر مي شد
🍀چشم ناقابل ما تر مي شد...
💚🍃اللهمعجللولیکالفرج🍃💚
@zarrhbin
📌 #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف):برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنید که آن فرج و گشایش شماست
👇👇👇
#دعای_فرج
بسم الله الرحمن الرحیم
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
#التماسدعا
@zarrhbin
🔺اطلاعیه مهم توانیر در خصوص ضرورت صرفه جویی در مصرف برق و گاز
🔹شرکت توانیر اعلام کرد: "کاهش ۱۰ درصدی مصرف برق با خاموش کردن روشنایی های اضافی (حداقل یک لامپ اضافی) و کم کردن یک درجه ای دمای هوای منزل و پوشیدن لباس گرمتر در داخل خانه، می تواند مصرف برق و گاز به صورت فوری و بدون اعمال هزینه کاهش دهد."
@zarrhbin
🔺معاون روحانی: نباید در هر انتخابات عدهای را از قطار انقلاب پیاده نکنیم
حسینعلی امیری ، معاون پارلمانی رئیس جمهور:
🔹نباید به بهانههای سیاسی در هر انتخابات تعدادی را از قطار انقلاب پیدا کنیم.
🔹قاعدتا باید هرسال نسبت به سالهای دیگر در جهت تحقق آرمانهایی که در قانون اساسی تبلور پیدا کرده است گامهای بلندتری برداریم و شتاب بیشتری برای رسیدن به آنها بگیریم.
🔹حضور مردم با سلایق و علایق مختلف سیاسی و اقوام گوناگون از جمله مواردی است که به تقویت نظام و جمهوریت کمک میکند.
🔹ما ملت واحدی هستیم تقسیم کردن مردم به گروهها و خط گذاشتن بین آنها به هیچ وجه به صلاح امنیت ملی و مصلحت کشور نیست.
🔹نباید به بهانههای سیاسی در هر انتخابات تعدادی را از قطار انقلاب پیدا کنیم باید مشارکت حداکثری و جاذبه در حد اعلا داشته باشیم.
@zarrhbin
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
#آقارضا_در_تهران💡
📌 با هم بخوانیم و ببینیم سرنوشت آقارضا بعد از آزادی از زندان چه شد...
▫️#آقاررضا بیکار بود. چند روزی استراحت کرد. قرار شد به مغازهی برادرش برود و کمکدست او باشد. باید سبزی و میوه میفروخت. این شغل با روحیهاش سازگار نبود. ساعت کارش طولانی بود. هر روز صبح زود تا آخر شب باید کار میکرد. جسمش خسته میشد روحش خستهتر. با خودش میگفت: "میدانم در این مشکل حکمتی است و در این حکمت نعمتی. ولی کدام حکمت و کدام نعمت؟" آخر شب به خانه میآمد. مهری سعی میکرد او را شاد نگهدارد.
▫️روزی #آقارضا در مغازه بود. متوجه شد آقای داوودی از آن طرف خیابان دارد میرود. آقارضا خودش را به او رساند. #حیات_داوودی قاضی درستکاری که به شهربابک منتقل شده بود. آقای داوودی از آقارضا پرسید که چه میکند. آقارضا مغازهی برادرش را نشان داد و گفت: "شاگرد طواف هستم." آقای داوودی متاسف شد و به آقارضا گفت که به تهران منتقل شده است.
▪️آن قاضی باشرف گفت در کنکور فوقلیسانس رشتهی حقوق در دانشگاه تهران قبول شده است. به همین خاطر، دادگستری کل کشور به او اجازه داده که به تهران منتقل شود. تنها راه انتقال از شهر بابک، ادامهی تحصیل بود. او که در جریان اخراج و زندانی شدنِ #آقارضا بود؛ گفت: "شاگرد طوافی با روحیهی تو سازگار نیست. باید درس بخوانی. تو یک گروهبان سه بودی. سیکل داری. با این درجه و مدرک هر کاری خواستند بر سرت آوردند. اگر افسر بودی به سادگی نمیتوانستند برایت #پرونده بسازند. تازه اگر درس خوانده بودی، مسائل زندان را به روشی دیگر پیش میگرفتی. مستقیم به دادستان گزارش نمیدادی."
▫️آقای حیات داوودی به آقارضا گفت چون سرمایه ندارد باید درس بخواند و حیف است که در مغازهی سبزی فروشی شاگردی کند. #آقارضا گفت: "من ۳۲ سال دارم، چطور درس بخوانم؟" آن #قاضیمحترم گفت: "من هم ۳۶ دارم. همسر و سه فرزند دارم. میروم در تهران تا درس بخوانم. تو آدم درستکاری هستی. اگر درس بخوانی کار مناسبی پیدا میکنی." آقارضا در سال ۱۳۳۱ درس خواندن را رها کرده و در سال ۱۳۳۳ با مدرک سیکل پاسبان شده بود.
▪️اواسط دیماه بود. #آقارضا شب با شادمانی به خانه آمد. #مهری که متوجه تغییر روحیه او شده بود، گفت: "امشب خوشحالی!" شوهرش ماجرای قاضی داوودی را کامل برای مهری تعریف کرد و افزود: "خدا بیامرزد ننه شهربانو را! همیشه میگفت تو باید درس بخوانی تا ارتقای درجه بیابی." آقارضا به مهری گفت تصمیم گرفته است درس بخواند و از او خواست کمکش کند. مهری هم در پاسخ گفت خوشحال میشود که به او کمک کند تا درسش را ادامه دهد.
▫️#مهری خودش در دبیرستان رشتهی تجربی خوانده بود. سال آخر مدرسه را رها کرده بود و دیپلم ناقص داشت. مهری به آقارضا گفت: "تو بهتر است رشته ادبی بخوانی!" عصر آن روز مهری و آقارضا به کتابفروشی آقای جوادیان واقع در ابتدای خیابان امامخمینی (پهلوی سابق) رفتند. آقای جوادیان وقتی فهمید آقا رضا میخواهد درس بخواند، یکسری کتاب دورهی ادبی را رایگان به او داد. از آن روز آقارضا شروع کرد به خواندن کتاب و نوشتن مطلب. مهری هم به او کمک میکرد.
👇👇👇👇