✅ در #عشق، رقیب منفور است؛ ودر #دوست_داشتن است که "هواداران کویش را، چو جان خویشتن دارند."
✅ حسد، شاخصه ی عشق است؛ چه عشق، معشوق را طعمه ی خویش می بیند، و همواره در #اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید؛ و اگر ربود، با هر دو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد. امّا #دوست داشتن، ایمان است و ایمان یک #روح_مطلق است، از جنس این عالم نیست.
✅ #عشق، ریسمان #طبیعت است و سرکشان را به بند خویش می آورد، تا آن چه را از طبیعت گرفته اند، به او باز پس دهند، و آن چه مرگ ستانده است، به حیله ی عشق، بر جای نهند؛ که عشق، تاوان ده مرگ است. امّا #دوست_داشتن، عشقی است که انسان #دور از چشم طبیعت، خود می آفریند، خود به آن می رسد، خود آن را #انتخاب می کند.
✅ #عشق اسارت در دام #غریزه است؛ و #دوست_داشتن، آزادی از جبر #مزاج. عشق، مامور تن است؛ و دوست داشتن #پیغمبرروح. عشق یک #اغفال بزرگ و نیرومند است، تا انسان به #زندگی مشغول گردد و به روزمرگی_که طبیعت سخت آن را دوست دارد_ سرگرم شود و دوست داشتن، زاده ی وحشت از غربت است، و خودآگاهی ترس آور آدمی در این بیگانه بازار زشت و بیهوده.
✅ #عشق، لذت جستن است؛ و #دوست_داشتن، پناه جستن. عشق غذا خوردن یک گرسنه است؛ و دوست داشتن، #هم_زبانی در سرزمین بیگانه یافتن است.
✅ #عشق، گاه جابه جا می شود و گاه سرد می شود و گاه می سوزاند. امّا #دوست داشتن، از جای خویش، از کنار دوست خویش، برنمی خیزد؛ سرد نمی شود، که داغ نیست؛ نمی سوزاند، که سوزاننده نیست.
✅#عشق، رو به جانب خود دارد؛ خودخواه است و "خودپا" و حسود؛ و معشوق را برای خود می پرستد و می ستاید. امّا #دوست_داشتن، رو به جانب دوست دارد؛ #دوست_خواه است و دوست را برای دوست می خواهد، و او را برای او دوست می دارد، خود در میانه نیست.
✅ #عشق، اگر پای عاشق در میان نباشد، نیست. امّا در #دوست_داشتن، جز دوست داشتن و دوست، سومی وجود ندارد. عشق، به سرعت به انتقام و کینه بدل می شود، و آن هنگامی است که عاشق، خود را در میانه نمی بیند. امّا از دوست داشتن، به آن سو راهی نیست. و هرگاه آن که #دوست_داشتن را خوب می داند و خوب احساس می کند، خود را در میانه نمی بیند، به سرعت و به سادگی، به فداکاری و #ایثاری شگفت و بی شایبه و بزرگ و پرشکوه و ابراهیم وار بدل می شود....
▫️و #دکترشریعتی چه زیبا گفت:
🌹 خدایا به هر که #دوست می داری، بیاموز که:
#عشق از زندگی کردن #بهتر است.
و به هر که #دوست_تر می داری، #بچشان که:
#دوست_داشتن از عشق #برتر است.🍃
📚 کویریات/ دکتر علی شریعتی
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
📌 برداشت از این مطلب زیبای دکتر علی شریعتی برای شما مخاطب عزیز و بزرگوار، #آزاد است. امّا امیدواریم که ارادت ما به عقاید، آرمانها، اندیشه ها و افکار وانسانها همه از جنس #دوست_داشتن باشد. چرا که دوست داشتن، آرام و استوار و پروقار و سرشار از #نجابت است و هرگز سرد نمی شود.
@zarrhbin
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
#جلسه_دادگاه ⚖
📌 داستان به اینجا رسید که دکتر ابوالحمد به مهری گفت به زودی جلسهی دادگاه آقارضا برگزار میشود، باهم بخوانیم ادامهی داستان را...
▪️مهری فکر کرد وقتی #عدالت نیست و یک فرد همهکارهی مملکت است، آدمها دچار توهم میشوند. #مالیخولیایی میشوند. حاکم مستبد و ظالم نه تنها خودش دچار توهم میشود، بلکه زمینهی توهم دیگران را هم فراهم میکند. #توهمی که گاه منجر به جنگ و خونریزی میشود.
▫️او فکر کرد، یا باید سعی کند امکانات خود را در حد ایدههایش افزایش دهد و یا ایدههایش را در حد امکانتش نگه دارد. #مهری صدتا لعنت به شاه فرستاد. دوباره فکر کرد آدم بیتوهم هم یک ماشین است. خیال روحِ انسان را به تعادل میرساند. اما اگر انسان دائماً #خیالپرداز و خیالپرور شود، تعادل روحیاش را از دست میدهد. برای خودش و مردم مزاحمت ایجاد میکند.
▪️مهری تکانی به خودش داد و پرسید: "من کجا هستم؟" دید در خانه است. باید آماده بشود و به #دادگاه برود. لباس پوشید. از شدت اضطراب نتوانست صبحانه بخورد. دلشورهی عجیبی داشت. بیشتر از روزی که آقارضا ناپدید شده بود. بیشتر از روزی که او را کتکخورده و بیحال در زندان دیده بود. اضطرابش بیش از روزی بود که قرار بود پدرش بیاید و طلاقش را بگیرد (روزی که آقارضا به او عرق خورانده بود و مادرش بر سر پدرش فریاد میزد که باید طلاق دختر مرا از این پاسبان بگیری!) حالا او اضطرابی ویژه داشت؛
▫️مثل اضطراب مادرانی که فرزندشان پای چوبهی دار است. این #اضطراب را چه کسی میتواند وصف کند؟ حتی آن مادران هم نمیتوانند احوال خود را توصیف کنند. خدا کند همه چوبههای دار در دنیا بسوزد! هر چند حالا اهرمهای جرثقیل جای چوبههای دار را گرفتهاند. کسانی که فکر میکنند با #اعدام، آن هم در ملأ عام کاری از پیش میرود، سخت در اشتباه هستند. در بین جمع ده هزار نفری تماشاگر، اگر فقط دو جوان از آن حالت اعدامی لذت ببرند، تبدیل به #جانیانی میشوند که خانواده و جامعهی خود را میسوزانند.
▪️در عصری که فیلمهای جنگی با کشتارهای وحشتناک، طرفداران بسیار دارد، فکر میکنید عدهای از دیدن صحنهی اعدام لذت نمیبرند؟ آیا با نشان دادن این صحنهها، #ژنخشونت را در آنها تقویت نمیکنیم؟ باید از تجربیات دنیا استفاده کنیم. من با اعدام در ملأ عام مخالفم. دلیلش را هر چه میخواهد، باشد. من از بچگی اعتماد به نفس دارم. حرفهایم را میزنم، نظریاتم را میگویم. #پس_با_اعدام_مخالفم.
▫️باید اضطراب مهری شبیه اضطرابِ #داستایوفسکی بوده باشد. وقتی چشمهای داستایوفسکی را برای اعدام (تیرباران) بسته بودند، وقتی افسر جوخهی تیرباران گفت "تفنگها آماده"، وقتی سربازان جوخهی اعدام گلنگدن را کشیدند. داستایوفسکی در آن حالت چه اضطرابی داشت! حتی نویسندهی توانایی چون او نتوانسته است آن حالت را طوری شرح دهد که آدم درک کند. داستایوفسکیِ توانا نتوانسته اضطرابِ خود را جلوِ جوخهی اعدام چنان تشریح کند که خواننده اضطراب او را درک کند.
▪️ از منِ معلم چگونه بر میآید که اضطراب و دلشورهی مهری را بیان کنم. طوری بیان کنم که شما به عمق مسأله پی ببرید. آدم حس میکند کاش بر سرِ تفنگِ همهی جوخههای اعدام دنیا گُل بزنند! کاش بر سر همهی تفنگها، توپها و موشکهای دنیا گُل بزنند! کاش تمام موشکها و تفنگهای دنیا خود به خود نابود شوند! کاش همهی موشکهای قارهپیما و #کروز تبدیل به موشکهای آتشبازی و نمایش نور و رنگ بشوند. اگر دولتها بگذارند، اصلاً #ملتها حوصلهی جنگ ندارند. این دولتها و سیاستمداران و سرمایهداران عظیم بینالمللی هستند که به خاطر قدرت و ثروت و شهوت، جنگ میآفرینند. #ملتها_باهم_خیلی_مهربانند
▫️ #مهری لباس پوشید. نمیدانست باید لباس روشن و قشنگ بپوشد یا لباس تیره و تار. دو سه بار لباسهایش را عوض کرد. موهایش را شانه زد. صورتش را آرایش کرد. میخواست برای دیدن رضا شاد باشد. میخواست دلِ رضا را #شاد کند. دوباره میگفت: "اگر آنها رضا را محکوم کنند، لباس شاد و صورت سرخاب و سفیداب کرده به چه درد میخورد؟" حداقل سه بار صورتش را آرایش و دوباره پاک کرد. سرانجام یک چیزی پوشید و رفت داخلِ خیابان....
👇👇👇👇