#گشتی_در_گلستان...🍃
ملکزادهای گنج فراوان از پدر میراث یافت. دستِ کَرَم بر گشاد و دادِ سخاوت بداد و نعمتِ بیدریغ بر سپاه و رعیت بریخت.
نیاساید مشام از طبلهی عود
بر آتش نِه، که چون عنبر ببوید
بزرگی بایدت بخشندگی کن
که دانه تا نیفشانی نروید
یکی از جُلَسایِ بیتدبیر نصیحتش آغاز کرد که مُلوک پیشین مرین نعمت را بسعی اندوختهاند و برای مصلحتی نهاده، دست از این حرکت کوتاه کن که واقعهها در پیش است و دشمنان از پس. نباید که وقت حاجت فرومانی.
اگر گنجی کنی بر عامیان بخش
رسد هر کدخدائی را بِرِنجی
چرا نستانی از هر یک جُوی سیم
که گرد آید تو را هر وقت گنجی؟
ملک روی ازین سخن بهم آورد و مرو را زجر فرمود و گفت مرا خداوند تعالی، مالک این مملکت گردانیده است تا بخورم و #ببخشم نه پاسبان که نگاه دارم.
قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت
نوشین روان نَمُرد که نامِ نکو گذاشت
💠💠💠
📌داد=حق و انصاف و عدل
📌نعمتِ بیدریغ=نعمتی که شخص در بخشش آن مضایقتی روا ندارد و بخشنده از بخشش و دادن آن به دیگران شاد میشود.
📌مفهوم دوبیتی اول: بینی از صندوقچهی عود لذت نمییابد مگر آن گاه که پارهای از آن بر آتش نهند تا چون عنبر بوی خوش دهد، اگر تو را بزرگی بایسته و بکارست دستِ بخشش بگشا زیرا این نهال جز از تخم کَرَم نروید.
📌جُلَسای بیتدبیر=همنشینان سبک عقل
📌واقعه=پیشآمد سخت
📌کدخدا=رئیس خانواده
📌مفهوم دوبیتی دوم: اگر گنجی بر همگان تقسیم کنی به هر یک به قدر یک برنج نقدینه برسد چرا از هریک از عوام به اندازهی یک جو نقره نمیگیری؟ که اگر چنین کنی و از آنها بستانی هر لحظه گنجی را گردِ هم آری.
📌زجر فرمود=راندن و بازداشتن و آزار دادن.
📌مفهوم بیت پایانی: قارون پسرعموی حضرت موسی(ع) که چهل اطاق پر از زر و سیم داشت سرانجام به نفرین موسی، خود با اموالش به قعر زمین فرو رفت. اما انوشیروان عادل به واسطهی دَهش، بخشش و سخاوتی که داشت، نام نیکو از خود به یادگار گذاشت و یادش همیشه زنده است.
📚 گلستان سعدی
🌿باب اول، در سیرت پادشاهان، حکایت ۱۸
📖
@zarrhbin