eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.7هزار دنبال‌کننده
67هزار عکس
10.9هزار ویدیو
229 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 هیچ وقت دیر نیست... 💠 ادامه‌ی داستان مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب (Ali Ben Salah Najib) 💢 کار در عمیق‌ترین 📌 داستان به درگیری علی و دوستانش برای گرفتن حق نماز برای کارگران مسلمان معدن با کارفرمایان رسید بخوانیم ادامه‌ی ماجرا را... ▫️اواخر آبان بود. در تقسیم کار جدید، علی را به چاهی به عمق ۸۰۹ متر منتقل کردند. چاه ۸۰۹ متری، عمیق‌ترین چاه معدن بود. علی را از دوستانش جدا کردند. او را به چاه عمیقی فرستادند که بی‌شباهت به نبود. در آن عمق، هوا به شدت گرم بود. تخلیه‌ی گازها و آلودگی‌ها و هوارسانی، کار دشواری بود. ▪️سرکارگر، یک مسلمان آفریقایی بود. او به گفت: " حالا این جا هر چه می‌خواهی نماز بخوان! ولی باید روزانه ۱/۵ تن زغال به من تحویل بدهی!" اولین شبی که علی از چاه ۸۰۶ متری بیرون آمد، نیمه مرده بود. او با حالت تهوع شدید و در حالی که استفراغ می‌کرد، به خانه رسید. در خانه، دوستانش به او رسیدگی کردند. ولی همه گفتند این بیهوده است. در آن سال‌ها، جنگ الجزایر با فرانسه برای استقلال شدت داشت. مبارزان مسلمان اولویت‌های دیگری داشتند. ▫️علی می‌گفت اولویتش است. ولی فقط چند نفر بیشتر طرفدار او نشدند. سنّ کم، بی‌سوادی و کم تجربگی سبب شد تا نتواند گروهی را سازماندهی کند. شرایط کار در معدن بسیار نامساعد بود. علی تمام عمرش را در صحرا گذرانده بود. او در بیابان بزرگ شده بود. بیابانی با افق بی‌پایان. علی تا در صحرا بود، هر شب در آسمان دنبال ستاره‌اش می‌گشت. حالا در اعماق زمین موش کور گیر افتاده بود. ▪️اواخر پاییز بود. شب‌ها بلند بود و روزها کوتاه. هوای شمال فرانسه سرد و ابری بود. علی روزها درون چاه بود و شب‌ها هیچ ستاره‌ای را در آسمان نمی‌دید. دیگر نمی‌توانست در آسمان دنبال ستاره‌ی بخت خود باشد. احساس بدی داشت. وقتی به اعماق معدن می‌رفت، احساس می‌کرد دارد به اعماق جهنم می‌رود. راهروهای پیچ در پیچ و تاریک معدن، او را می‌ترساند. بارها در اعماق به حالت استفراغ می‌افتاد. سر درد می‌شد. در آن اعماق، تنهایی مطلق را حس می‌کرد. ▫️در آن جهنم زغال، هیچ‌کس به فکر نماز و استراحت نبود. همه می‌بایست در یک شیفت کاری مقدار معینی زغال تحویل دهند حس می‌کرد باید از این سوراخ عمیق خود را رها کند. هم اتاقی‌‌هایش برای خود تفریحاتی داشتند؛ تفریحاتی که او نمی‌پسندید. تفریحاتی که بیشتر با فرهنگ فرانسه جور بود. نه فرهنگِ و صحرایی او. وقتی از معدن بیرون می‌آمد آن‌قدر خسته بود که درس‌ها را نمی‌فهمید. دیگر به کلاس اکابر نمی‌رفت. او را رنج می‌داد. احساس می‌کرد در سرزمینی است که برای ابتدایی‌ترین و مقدس‌ترین حقوقش باید بجنگد. باید برای نماز خواندن بجنگد. ▪️او یار و یاوری نداشت. یکسالی در این معادن عمیق، زغال استخراج کرد. او نوزده ساله شد. ولی احساس می‌کرد عمرش دارد در این اعماق تمام می‌شود. احساس می‌کرد شصت‌ساله است. معمولاً شیفت کاری معدنکاران هر هفته تغییر می‌کرد. هیچ‌کس برای مدت طولانی در چاهای عمیق کار نمی‌کرد. چهارماه تمام در چاه ۸۰۶ متری کار کرد. تنش تاول می‌زد؛ تاول‌هایی با سوزش زیاد‌. دکتر تشخیص داد که تاول‌ها بر اثر گاز معدن است. به سبب بیماری، قرار شد او را از چاه ۸۰۶ متری منتقل کنند. ▫️بالاخره او را به چاهی با عمق ۳۳۵ متر منتقل کردند. علی سر وقت نمازش را بی‌ سر و صدا می‌خواند، اما دلش می‌خواست از فرانسه برود. چند نفر از آشنایانش گفتند هلندی‌ها به کارگران معدن بیشتر پول می‌دهند‌ علی بخشی از پس‌اندازش را برای مادربزرگش فرستاد. یکساله بود. او برای یکسال تعهد داشت برای معدن کار کند شرایط کار نامناسب بود. علی دچار بیماری پوستی شده بود. ولی علی خوب کار می‌کرد. جوان بود. گزارش‌های سرکارگران معدن، او را به عنوان کارگر فعال و نمونه معرفی می‌کرد. گواهی یکساله‌ی کار را در معدن پادوکاله گرفت. ✅ هفته‌ی آینده با همراه با علی به هلند خواهیم رفت... 📚 شازده حمام، جلد ۴ ✍ @zarrhbin
🔘 هیچ وقت دیر نیست... 💠 ادامه‌ی داستان مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب (Ali Ben Salah Najib) 💢 کار در عمیق‌ترین 📌 داستان به درگیری علی و دوستانش برای گرفتن حق نماز برای کارگران مسلمان معدن با کارفرمایان رسید بخوانیم ادامه‌ی ماجرا را... ▫️اواخر آبان بود. در تقسیم کار جدید، علی را به چاهی به عمق ۸۰۹ متر منتقل کردند. چاه ۸۰۹ متری، عمیق‌ترین چاه معدن بود. علی را از دوستانش جدا کردند. او را به چاه عمیقی فرستادند که بی‌شباهت به نبود. در آن عمق، هوا به شدت گرم بود. تخلیه‌ی گازها و آلودگی‌ها و هوارسانی، کار دشواری بود. ▪️سرکارگر، یک مسلمان آفریقایی بود. او به گفت: " حالا این جا هر چه می‌خواهی نماز بخوان! ولی باید روزانه ۱/۵ تن زغال به من تحویل بدهی!" اولین شبی که علی از چاه ۸۰۶ متری بیرون آمد، نیمه مرده بود. او با حالت تهوع شدید و در حالی که استفراغ می‌کرد، به خانه رسید. در خانه، دوستانش به او رسیدگی کردند. ولی همه گفتند این بیهوده است. در آن سال‌ها، جنگ الجزایر با فرانسه برای استقلال شدت داشت. مبارزان مسلمان اولویت‌های دیگری داشتند. ▫️علی می‌گفت اولویتش است. ولی فقط چند نفر بیشتر طرفدار او نشدند. سنّ کم، بی‌سوادی و کم تجربگی سبب شد تا نتواند گروهی را سازماندهی کند. شرایط کار در معدن بسیار نامساعد بود. علی تمام عمرش را در صحرا گذرانده بود. او در بیابان بزرگ شده بود. بیابانی با افق بی‌پایان. علی تا در صحرا بود، هر شب در آسمان دنبال ستاره‌اش می‌گشت. حالا در اعماق زمین موش کور گیر افتاده بود. ▪️اواخر پاییز بود. شب‌ها بلند بود و روزها کوتاه. هوای شمال فرانسه سرد و ابری بود. علی روزها درون چاه بود و شب‌ها هیچ ستاره‌ای را در آسمان نمی‌دید. دیگر نمی‌توانست در آسمان دنبال ستاره‌ی بخت خود باشد. احساس بدی داشت. وقتی به اعماق معدن می‌رفت، احساس می‌کرد دارد به اعماق جهنم می‌رود. راهروهای پیچ در پیچ و تاریک معدن، او را می‌ترساند. بارها در اعماق به حالت استفراغ می‌افتاد. سر درد می‌شد. در آن اعماق، تنهایی مطلق را حس می‌کرد. ▫️در آن جهنم زغال، هیچ‌کس به فکر نماز و استراحت نبود. همه می‌بایست در یک شیفت کاری مقدار معینی زغال تحویل دهند حس می‌کرد باید از این سوراخ عمیق خود را رها کند. هم اتاقی‌‌هایش برای خود تفریحاتی داشتند؛ تفریحاتی که او نمی‌پسندید. تفریحاتی که بیشتر با فرهنگ فرانسه جور بود. نه فرهنگِ و صحرایی او. وقتی از معدن بیرون می‌آمد آن‌قدر خسته بود که درس‌ها را نمی‌فهمید. دیگر به کلاس اکابر نمی‌رفت. او را رنج می‌داد. احساس می‌کرد در سرزمینی است که برای ابتدایی‌ترین و مقدس‌ترین حقوقش باید بجنگد. باید برای نماز خواندن بجنگد. ▪️او یار و یاوری نداشت. یکسالی در این معادن عمیق، زغال استخراج کرد. او نوزده ساله شد. ولی احساس می‌کرد عمرش دارد در این اعماق تمام می‌شود. احساس می‌کرد شصت‌ساله است. معمولاً شیفت کاری معدنکاران هر هفته تغییر می‌کرد. هیچ‌کس برای مدت طولانی در چاهای عمیق کار نمی‌کرد. چهارماه تمام در چاه ۸۰۶ متری کار کرد. تنش تاول می‌زد؛ تاول‌هایی با سوزش زیاد‌. دکتر تشخیص داد که تاول‌ها بر اثر گاز معدن است. به سبب بیماری، قرار شد او را از چاه ۸۰۶ متری منتقل کنند. ▫️بالاخره او را به چاهی با عمق ۳۳۵ متر منتقل کردند. علی سر وقت نمازش را بی‌ سر و صدا می‌خواند، اما دلش می‌خواست از فرانسه برود. چند نفر از آشنایانش گفتند هلندی‌ها به کارگران معدن بیشتر پول می‌دهند‌ علی بخشی از پس‌اندازش را برای مادربزرگش فرستاد. یکساله بود. او برای یکسال تعهد داشت برای معدن کار کند شرایط کار نامناسب بود. علی دچار بیماری پوستی شده بود. ولی علی خوب کار می‌کرد. جوان بود. گزارش‌های سرکارگران معدن، او را به عنوان کارگر فعال و نمونه معرفی می‌کرد. گواهی یکساله‌ی کار را در معدن پادوکاله گرفت. ✅ هفته‌ی آینده با همراه با علی به هلند خواهیم رفت... 📚 شازده حمام، جلد ۴ ✍ @zarrhbin
💢 جوانِ امروز حق دارد پهلوی باشد؟ در دوره ای که تمام دنیا، از قبایل عقب مانده آفریقایی تا اعراب به سمت حرکت میکنند، عده ای در فضای رسانه ای و مجازی داخل و خارج ایران با سر و صدای زیاد بدنبال و بازگشت حکومت سلطنتی پهلوی هستند و میگویند پسر فلانی باید حاکم ایران باشد چون از یک شاه بدنیا آمده پس لایق ترین فرد است. حالا جوان امروزی، متولدین دهه و که دوران حکومت پنجاه و سه ساله پهلوی را ندیده اند حق دارند از حمایت کنند؟ ✅جوان امروزی نیست و ندیده اند که زمان پهلوی، مانند یک کالای لوکس بود، معمولا خانواده های پولدار داشتند، یادشان نیست مردم هفته به هفته فقط در حمام عمومی به آب گرم دسترسی داشت. نیست و ندیده اند که در هر محله یک خانواده داشت و همسایه ها باهم از آن استفاده میکردند، یادشان نیست، داشتن تلویزیون آرزویمان بود، آن هم سیاه و سفید، نیست برای خرید هم باید در صف می ایستادیم، یادشان نیست زمستان ها برای یک ساعتها باید در صف می ماندیم، گاز که هنوز مال از ما بهترها بود. جوان امروزی ندیده اند که مادرها در روستاها بخاطر دوری تنها بیمارستان شهر می مردند. ✅ جوان امروزی نیست را در کاباره ها میکردند تا برای برقصد! نیست و ندیده اند فساد و و پهلوی را، نسل امروز هویدا و ایادی را نمیشناسد، از فساد جهانبانیان و خانواده انصاری و رشیدیان خبر ندارد، نسل امروز زورگویی های بنیاد پهلوی و خرج های آن را ندیده است. ✅ جوان امروزی یادشان نیست و ندیده اند وقتی را که ایران پر بود از پزشکان و ، یادشان نیست که برای کوچکترین درمانها باید به خارج میرفتی آن هم در توان پولدارها بود. یادشان نیست و ندیده اند روستاها آب و برق نداشتند، جاده نداشتند، خانه بهداشت نداشتند، مدرسه ها کم بود، نرخ بالا بود. ✅ جوان امروزی نیست ساواک چه غول ترسناکی بود، ندیده اند منوچهری چگونه میکرد، نصیری و ثابتی را نمیشناسند. نیست اگر یک با ماشینش شهروند ایرانی را زیر میگرفت، دادگاه ایران حق نداشت او را کند. نیست که دوران پهلوی استان نفت خیز بدون از ایران جدا شد و ارتش ایران حتی نتوانست یک دقیقه بجنگد تا ایران از ایران جدا نشود. ✅جوان امروزی، پهلوی را از مستندهای شبکه و صدای آمریکا میشناسد. حق دارد چون منحوس ترین دوره تاریخی ایران را مانند یک ترسیم کرده اند. راستی زمان پهلوی کل ایران چقدر داشت؟ کمتر از نصف الان؟ چقدر کشور درآمد داشت؟ جوان امروزی حق دارد سوال کند که برای ما چکار کرده است، اما قبل از هرچیز باید تحقیق کند، مطالعه کند، تاریخ بخواند آن هم مستقل نه از دریچه شبکه ای که وظیفه اش تبلیغ (منوتو) است. @zarrhbin🕊