🔘 هیچ وقت دیر نیست...
💠 ادامهی داستان مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب
(Ali Ben Salah Najib)
💢 کار در عمیقترین #معدن
📌 داستان به درگیری علی و دوستانش برای گرفتن حق نماز برای کارگران مسلمان معدن با کارفرمایان رسید بخوانیم ادامهی ماجرا را...
▫️اواخر آبان بود. در تقسیم کار جدید، علی را به چاهی به عمق ۸۰۹ متر منتقل کردند. چاه ۸۰۹ متری، عمیقترین چاه معدن بود. علی را از دوستانش جدا کردند. او را به چاه عمیقی فرستادند که بیشباهت به #چاه_جهنم نبود. در آن عمق، هوا به شدت گرم بود. تخلیهی گازها و آلودگیها و هوارسانی، کار دشواری بود.
▪️سرکارگر، یک مسلمان آفریقایی بود. او به #علی گفت: " حالا این جا هر چه میخواهی نماز بخوان! ولی باید روزانه ۱/۵ تن زغال به من تحویل بدهی!" اولین شبی که علی از چاه ۸۰۶ متری بیرون آمد، نیمه مرده بود. او با حالت تهوع شدید و در حالی که استفراغ میکرد، به خانه رسید. در خانه، دوستانش به او رسیدگی کردند. ولی همه گفتند این #مبارزه بیهوده است. در آن سالها، جنگ الجزایر با فرانسه برای استقلال شدت داشت. مبارزان مسلمان اولویتهای دیگری داشتند.
▫️علی میگفت اولویتش #نماز است. ولی فقط چند نفر بیشتر طرفدار او نشدند. سنّ کم، بیسوادی و کم تجربگی سبب شد تا نتواند گروهی را سازماندهی کند. شرایط کار در معدن بسیار نامساعد بود. علی تمام عمرش را در صحرا گذرانده بود. او در بیابان بزرگ شده بود. بیابانی با افق بیپایان. علی تا در صحرا بود، هر شب در آسمان دنبال ستارهاش میگشت. حالا در اعماق زمین موش کور گیر افتاده بود.
▪️اواخر پاییز بود. شبها بلند بود و روزها کوتاه. هوای شمال فرانسه سرد و ابری بود. علی روزها درون چاه بود و شبها هیچ ستارهای را در آسمان نمیدید. دیگر نمیتوانست در آسمان دنبال ستارهی بخت خود باشد. احساس بدی داشت. وقتی به اعماق معدن میرفت، احساس میکرد دارد به اعماق جهنم میرود. راهروهای پیچ در پیچ و تاریک معدن، او را میترساند. بارها در اعماق به حالت استفراغ میافتاد. سر درد میشد. در آن اعماق، تنهایی مطلق را حس میکرد.
▫️در آن جهنم زغال، هیچکس به فکر نماز و استراحت نبود. همه میبایست در یک شیفت کاری مقدار معینی زغال تحویل دهند حس میکرد باید از این سوراخ عمیق خود را رها کند. هم اتاقیهایش برای خود تفریحاتی داشتند؛ تفریحاتی که او نمیپسندید. تفریحاتی که بیشتر با فرهنگ فرانسه جور بود. نه فرهنگِ #مسلمانی و صحرایی او. وقتی از معدن بیرون میآمد آنقدر خسته بود که درسها را نمیفهمید. دیگر به کلاس اکابر نمیرفت. #بیسوادی او را رنج میداد. احساس میکرد در سرزمینی است که برای ابتداییترین و مقدسترین حقوقش باید بجنگد. باید برای نماز خواندن بجنگد.
▪️او یار و یاوری نداشت. یکسالی در این معادن عمیق، زغال استخراج کرد. او نوزده ساله شد. ولی احساس میکرد عمرش دارد در این اعماق تمام میشود. احساس میکرد شصتساله است. معمولاً شیفت کاری معدنکاران هر هفته تغییر میکرد. هیچکس برای مدت طولانی در چاهای عمیق کار نمیکرد. چهارماه تمام #علی در چاه ۸۰۶ متری کار کرد. تنش تاول میزد؛ تاولهایی با سوزش زیاد. دکتر تشخیص داد که تاولها بر اثر گاز معدن است. به سبب بیماری، قرار شد او را از چاه ۸۰۶ متری منتقل کنند.
▫️بالاخره او را به چاهی با عمق ۳۳۵ متر منتقل کردند. علی سر وقت نمازش را بی سر و صدا میخواند، اما دلش میخواست از فرانسه برود. چند نفر از آشنایانش گفتند هلندیها به کارگران معدن بیشتر پول میدهند علی بخشی از پساندازش را برای مادربزرگش فرستاد. #قراردادش یکساله بود. او برای یکسال تعهد داشت برای معدن کار کند شرایط کار نامناسب بود. علی دچار بیماری پوستی شده بود. ولی علی خوب کار میکرد. جوان بود. گزارشهای سرکارگران معدن، او را به عنوان کارگر فعال و نمونه معرفی میکرد. #علی گواهی یکسالهی کار را در معدن پادوکاله گرفت.
✅ هفتهی آینده با #ذرهبین همراه با علی به هلند خواهیم رفت...
📚 شازده حمام، جلد ۴
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلی_یزدی
@zarrhbin
🔘 هیچ وقت دیر نیست...
💠 ادامهی داستان مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب
(Ali Ben Salah Najib)
💢 کار در عمیقترین #معدن
📌 داستان به درگیری علی و دوستانش برای گرفتن حق نماز برای کارگران مسلمان معدن با کارفرمایان رسید بخوانیم ادامهی ماجرا را...
▫️اواخر آبان بود. در تقسیم کار جدید، علی را به چاهی به عمق ۸۰۹ متر منتقل کردند. چاه ۸۰۹ متری، عمیقترین چاه معدن بود. علی را از دوستانش جدا کردند. او را به چاه عمیقی فرستادند که بیشباهت به #چاه_جهنم نبود. در آن عمق، هوا به شدت گرم بود. تخلیهی گازها و آلودگیها و هوارسانی، کار دشواری بود.
▪️سرکارگر، یک مسلمان آفریقایی بود. او به #علی گفت: " حالا این جا هر چه میخواهی نماز بخوان! ولی باید روزانه ۱/۵ تن زغال به من تحویل بدهی!" اولین شبی که علی از چاه ۸۰۶ متری بیرون آمد، نیمه مرده بود. او با حالت تهوع شدید و در حالی که استفراغ میکرد، به خانه رسید. در خانه، دوستانش به او رسیدگی کردند. ولی همه گفتند این #مبارزه بیهوده است. در آن سالها، جنگ الجزایر با فرانسه برای استقلال شدت داشت. مبارزان مسلمان اولویتهای دیگری داشتند.
▫️علی میگفت اولویتش #نماز است. ولی فقط چند نفر بیشتر طرفدار او نشدند. سنّ کم، بیسوادی و کم تجربگی سبب شد تا نتواند گروهی را سازماندهی کند. شرایط کار در معدن بسیار نامساعد بود. علی تمام عمرش را در صحرا گذرانده بود. او در بیابان بزرگ شده بود. بیابانی با افق بیپایان. علی تا در صحرا بود، هر شب در آسمان دنبال ستارهاش میگشت. حالا در اعماق زمین موش کور گیر افتاده بود.
▪️اواخر پاییز بود. شبها بلند بود و روزها کوتاه. هوای شمال فرانسه سرد و ابری بود. علی روزها درون چاه بود و شبها هیچ ستارهای را در آسمان نمیدید. دیگر نمیتوانست در آسمان دنبال ستارهی بخت خود باشد. احساس بدی داشت. وقتی به اعماق معدن میرفت، احساس میکرد دارد به اعماق جهنم میرود. راهروهای پیچ در پیچ و تاریک معدن، او را میترساند. بارها در اعماق به حالت استفراغ میافتاد. سر درد میشد. در آن اعماق، تنهایی مطلق را حس میکرد.
▫️در آن جهنم زغال، هیچکس به فکر نماز و استراحت نبود. همه میبایست در یک شیفت کاری مقدار معینی زغال تحویل دهند حس میکرد باید از این سوراخ عمیق خود را رها کند. هم اتاقیهایش برای خود تفریحاتی داشتند؛ تفریحاتی که او نمیپسندید. تفریحاتی که بیشتر با فرهنگ فرانسه جور بود. نه فرهنگِ #مسلمانی و صحرایی او. وقتی از معدن بیرون میآمد آنقدر خسته بود که درسها را نمیفهمید. دیگر به کلاس اکابر نمیرفت. #بیسوادی او را رنج میداد. احساس میکرد در سرزمینی است که برای ابتداییترین و مقدسترین حقوقش باید بجنگد. باید برای نماز خواندن بجنگد.
▪️او یار و یاوری نداشت. یکسالی در این معادن عمیق، زغال استخراج کرد. او نوزده ساله شد. ولی احساس میکرد عمرش دارد در این اعماق تمام میشود. احساس میکرد شصتساله است. معمولاً شیفت کاری معدنکاران هر هفته تغییر میکرد. هیچکس برای مدت طولانی در چاهای عمیق کار نمیکرد. چهارماه تمام #علی در چاه ۸۰۶ متری کار کرد. تنش تاول میزد؛ تاولهایی با سوزش زیاد. دکتر تشخیص داد که تاولها بر اثر گاز معدن است. به سبب بیماری، قرار شد او را از چاه ۸۰۶ متری منتقل کنند.
▫️بالاخره او را به چاهی با عمق ۳۳۵ متر منتقل کردند. علی سر وقت نمازش را بی سر و صدا میخواند، اما دلش میخواست از فرانسه برود. چند نفر از آشنایانش گفتند هلندیها به کارگران معدن بیشتر پول میدهند علی بخشی از پساندازش را برای مادربزرگش فرستاد. #قراردادش یکساله بود. او برای یکسال تعهد داشت برای معدن کار کند شرایط کار نامناسب بود. علی دچار بیماری پوستی شده بود. ولی علی خوب کار میکرد. جوان بود. گزارشهای سرکارگران معدن، او را به عنوان کارگر فعال و نمونه معرفی میکرد. #علی گواهی یکسالهی کار را در معدن پادوکاله گرفت.
✅ هفتهی آینده با #ذرهبین همراه با علی به هلند خواهیم رفت...
📚 شازده حمام، جلد ۴
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلی_یزدی
@zarrhbin
#پهلوی
💢 جوانِ امروز حق دارد #طرفدار پهلوی باشد؟
در دوره ای که تمام دنیا، از قبایل عقب مانده آفریقایی تا #حکومتهای_عشیره_ای اعراب به سمت #دمکراسی حرکت میکنند، عده ای در فضای رسانه ای و مجازی داخل و خارج ایران با سر و صدای زیاد بدنبال #تبلیغ و بازگشت حکومت سلطنتی پهلوی هستند و میگویند پسر فلانی باید حاکم ایران باشد چون از #کمر یک شاه بدنیا آمده پس لایق ترین فرد است.
حالا جوان امروزی، متولدین دهه #هفتاد و #هشتاد که دوران حکومت پنجاه و سه ساله پهلوی را ندیده اند حق دارند از #پهلوی حمایت کنند؟
✅جوان امروزی #یادشان نیست و ندیده اند که زمان پهلوی، #حمام مانند یک کالای لوکس بود، معمولا خانواده های پولدار #حمام داشتند، یادشان نیست مردم هفته به هفته فقط در حمام عمومی به آب گرم دسترسی داشت.
#یادشان نیست و ندیده اند که در هر محله یک خانواده #خط_تلفن داشت و همسایه ها باهم از آن استفاده میکردند، یادشان نیست، داشتن تلویزیون آرزویمان بود، آن هم سیاه و سفید، #یادشان نیست برای خرید #صابون هم باید در صف می ایستادیم، یادشان نیست زمستان ها برای یک #پیت_نفت ساعتها باید در صف می ماندیم، گاز که هنوز مال از ما بهترها بود.
جوان امروزی ندیده اند که مادرها در روستاها #سر_زایمان بخاطر دوری تنها بیمارستان شهر می مردند.
✅ جوان امروزی #یادشان نیست #دخترمان را در کاباره ها #لخت میکردند تا برای #پول برقصد!
#یادشان نیست و ندیده اند فساد #اشرف و #شمس و #علیرضای پهلوی را، نسل امروز هویدا و ایادی را نمیشناسد، از فساد جهانبانیان و خانواده انصاری و رشیدیان خبر ندارد، نسل امروز زورگویی های بنیاد پهلوی و خرج های آن را ندیده است.
✅ جوان امروزی یادشان نیست و ندیده اند وقتی را که ایران پر بود از پزشکان #هندی و #پاکستانی، یادشان نیست که برای کوچکترین درمانها باید به خارج میرفتی آن هم در توان پولدارها بود.
یادشان نیست و ندیده اند روستاها آب و برق نداشتند، جاده نداشتند، خانه بهداشت نداشتند، مدرسه ها کم بود، نرخ #بیسوادی بالا بود.
✅ جوان امروزی #یادشان نیست ساواک چه غول ترسناکی بود، ندیده اند منوچهری چگونه #شکنجه میکرد، نصیری و ثابتی را نمیشناسند.
#یادشان نیست اگر یک #آمریکایی با ماشینش شهروند ایرانی را زیر میگرفت، دادگاه ایران حق نداشت او را #محاکمه کند.
#یادشان نیست که دوران پهلوی استان نفت خیز #بحرین بدون #مقاومت از ایران جدا شد و ارتش ایران حتی نتوانست یک دقیقه بجنگد تا #خاک ایران از ایران جدا نشود.
✅جوان امروزی، پهلوی را از مستندهای شبکه #منوتو و صدای آمریکا میشناسد. حق دارد چون منحوس ترین دوره تاریخی ایران را مانند یک #حسرت_طلایی ترسیم کرده اند.
راستی زمان پهلوی کل ایران چقدر #جمعیت داشت؟ کمتر از نصف الان؟ چقدر کشور درآمد داشت؟
جوان امروزی حق دارد سوال کند که #انقلاب برای ما چکار کرده است، اما قبل از هرچیز باید تحقیق کند، مطالعه کند، تاریخ بخواند آن هم مستقل نه از دریچه شبکه ای که وظیفه اش تبلیغ #سلطنت (منوتو) است.
@zarrhbin🕊