eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.4هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
مهلا....❣ 🍃 مهلا هفت، هشت ماه بیشتر نداشت که پدر و مادرش به سفر مشرف شدند و مجبور شدند نوزادشان را به ، که پسری هم سن و سال مهلا داشت، بسپارند و آن زمان به گونه ای بود که هنوز وارد بازار ایران نشده بود و اگر هم بود پدیده ای بود و کودک را باید به می سپردند تا به او بدهد، بنابراین مهلا را به عمه و عمو سپردند. 🍂 از عمو و زن عموی مهلا نیز از داشتن محروم بودند، بنابراین سالهای سال بود که در حسرت داشتن بچّه می سوختند و هنگامی که پدر و مادر مهلا به مکّه رفتند، مهلا از سینه ی عمّه شیر می نوشید و در خانه ی عمو به سر می برد، عمّه گرفتار بچه های قد ونیم قد خود بود و نمی توانست زیاد به برادر زاده اش برسد تا جایی که مِهر مهلا در دل عمو و زن عمو نشست. 🍃 و اینگونه زمان سپری شد و بالاخره زمان پدر و مادر مهلا فرا رسید و یک هفته همگی درگیر مهمانی گرفتن و مهمانی دادن شدند تا جایی که مهلا به علّت دوری یک ماهه از و عدم شیر دادن به او دیگر قادر نبود به فرزندش بدهد و باز او را به دامان عمّه سپردند تا همچنان عمّه علاوه بر فرزند خود مهلا را نیز سیر کند؛ 🍂 عمو و زن عمو نیز که در این مدّت با مهلا اُخت شده بودند، را طاقت نیاورده و تصمیم گرفتند نزد پدر و مادر مهلا رفته و اِتمام حجّت کنند و مهلا را به عنوان ، از عمو رضا بخواهند. که این ابتدا با مخالفتِ مادر مهلا روبرو شد، زمانی که مادرِ خانم کوچولو اشکهایی را دید که بر گونه های برادر شوهر و جاریش، جاری شده به این رضایت داده و تازه برای مهلا رقم خورد! 🍃 و او باید خانه پدری و والدین و خواهر و برادرهایش را ترک کرده و وارد ی عمو شود، عمویی که هیچ کم و کسری در زندگی نداشت و عدم داشتن فرزند تنها نداشته ی زندگیشان بود که حالا با مهلا این کمبود نیز جبران می شد و هر روز مهلا جلوی چشمان آنها قد می کشید و بزرگ می شد و عمو و زن عمو که حالا پدر و مادر او نیز بودند و از خوشحالی سر از پا نمی شناختند، نمی گذاشتند آب در دل مهلا تکان بخورد و از "شیر مرغ تا جان آدمیزاد!" را در اختیارش می گذاشتند و هرگاه دلش می گرفت که چرا تک فرزند است؟ پدر و مادر او را به خانه ی عمو رضا می بردند تا تنهاییش را با بازی با بچه های عمو که خواهر و برادرهای واقعی او بودند، پُر شود. 📌 ادامه داستان در پست بعدی @zarrhbin 👇👇👇👇