eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.7هزار دنبال‌کننده
66.9هزار عکس
10.8هزار ویدیو
229 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ و این‌گونه بود... 💠 وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بی‌سابقه از او ( ) خواستند که حاکم شود، گفت: "مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید." اینطور نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد .... 💠 بعد از انتخاب‌شدن به مردم نگفت به خانه روید و مطیع باشید. گفت: "در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگاهم دارد”. بارها در سخنانش انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست... 💠 سعد ابن‌ابی‌وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، و علناً اعلام کرد من علی را برای حکومت قبول ندارم ... نه خانه را بر سرش خراب کرد، نه در خانه حبس‌اش کرد و نه حتی علیه او سخن گفت... 💠 طلحه و زبیر پیش او آمدند و پست و مقام خواستند. نپذیرفت. چند روز بعد مدینه را به‌ قصد مکه و تدارک‌نمودن جنگ جمل (علیه علی) ترک کردند. از آنها پرسید: کجا می‌روید؟ دروغ گفتند.... علی گفت: می‌دانم برای جنگ با من می‌روید. باوجوداین آنها را زندانی نکرد... زندانی سیاسی برای معنا نداشت... 💠 هنگامی که خلیفه شده و برای سرکشی به یکی از شهرها رفته بود، مردمانی را که به‌دنبال اسب او با پای پیاده راه افتاده بودند و او را مشایعت می‌کردند، با فریاد آن ها را از این کار بر حذر داشت، گفت: من هم انسانی مانند شما هستم. بروید به کار و زندگی خود برسید و فقط در برابر خدا تعظیم کنید. 💠 همیشه در کنار زیر دستانش می‌نشست به‌ طوری‌ که مشخص نمی‌شد خلیفه کدام هست. به نقل از 💚 🌹 @zarrhbin
🔘هیچ وقت دیر نیست... 💠ادامه‌ی داستان مسیر یک مهاجر _علی بِن صالح نجیب (Ali Ben Saleh Najib) 💢ورود به سوئد 🔹دوستان علی گفتند در سوئد کار هست. کار در روی زمین نه در زیرزمین . از تونل‌ها و راهروهای معدن خسته شده بود. دلال‌ها ترتیب مسافرت او را به سوئد دادند. 🔹بیست ساله بود که وارد سوئد شد؛ هرچند شناسنامه‌اش او را مسن‌تر نشان می‌داد . برای آمدن به سوئد دوباره مجبور شد سنش را به سنّ واقعی یعنی بیست سال نزدیک کند . او در سال ۱۹۶۳ وارد اوپسالای سوئد شد. 🔹 اولین‌روز ورودش را به سوئد به یاد دارد . او با دو چمدان به آدرسی که داده بودند ، رسید. مقصد یک رستوران بود‌ . دو نفر از آشنایان مراکشی در آنجا کار می‌کردند . آشنایانی که او هرگز ندیده بودشان . آشنایانی که فقط مراکشی بودند . در غربت ، هم کشوری و همشهری و هم‌دین و هم‌زبان بودن کار خودش را می‌کند. البته دلال ها که از او پول گرفته بودند ، آدرس و مشخصات کامل افراد را به او داده بودند. حدود ساعت شش بعدظهر یک روز تیرماه علی وارد اوپسالا شد. خورشید حدود ساعت یازده شب غروب می‌کرد.علی کم‌کم با این پدیده آشنا شده بود. روزها و شب هایی نامتعارف . او به رستوران و آدرس مورد نظرش رسید. به جایی که هم‌وطنانش را ببیند رسید. 🔹او آنها را یافت . دوستانش باید تا آخر شب در رستوران کار می‌کردند. فرصت آمدن به خانه را نداشتند . آنها نمی‌توانستند را تا خانه‌شان همراهی کنند . آدرس منزلشان را به علی دادند . این دوستان تازه به او کلید خانه‌شان را دادند . خانه تا رستوران فاصله چندانی نداشت . به او گفتند به خانه برود و استراحت کند تا آن ها بیایند. 🔹تا آن‌روز ، هرگز یک آپارتمان چند طبقه نرفته بود . خانه های کارگری معادن ، آلونک‌های یک طبقه بودند؛ اتاق هایی که در یک ردیف و در یک طبقه ساخته شده بود. بار اول بود که وارد یک آپارتمان چند طبقه می‌شد. در آن سال اروپا خیلی امن بود . از فعالیت های تروریستی خبری نبود. علی به همان جایی که دوستانش گفته بودند رفت ؛ طبقه دوم‌آپارتمان . خواست تا با کلید ، قفل در آپارتمان را باز کند ، دید در باز است . نه تنها درِ آپارتمان قفل نبود ، باز هم بود . وارد خانه شد. خانه بزرگ و تمیزی بود . چمدان هایش را در راهرو ورودی خانه گذاشت . خیلی خسته بود . با کشتی از هلند به سوئد آمده بود . از استکهلم تا اوپسالا را با اتوبوس آمده بود‌ . او خیلی خوشحال شد که خانه دوستانش بسیار تمیز و بزرگ است. اصلا با اتاق دوستان کارگرش در فرانسه و هلند ، قابل مقایسه نبود . آپارتمانی دارای چهار اتاق و آفتاب رو بود و از هر طرف به حیاط با فضای سبز عالی باز می‌شد. کفش هایش را در آورد . یک لیوان برداشت. آن را از شیرِ آب آشپزخانه پر کرد و با ولع نوشید . وارد یکی از اتاق ها شد‌ . تختخوابی عالی در آنجا بود. علی در عمرش هرگز چنین تختخوابی راحت در خواب هم ندیده بود . روی تختخواب افتاد ، نگاهش به سقف بود . گویی می‌خواست ستاره بخت و اقبال خودش را در سقف اتاق زیبا جستجو کند. 👇👇👇
👆👆👆 🔹هنوز ده‌ دقیقه بیشتر از ورودش به آپارتمان نگذشته بود که جیغ‌های ممتدّ زنی ، او را از جا پراند. هاج و واج در سالن پذیرایی آپارتمان ایستاده بود . یک زن سی‌ساله با موهای بلوند ، مقابل چشمان او جیغ می‌زد. دست هایش را روی سرش گذاشت و مظلومانه روی زمین نشست. چند لحظه بعد چند زن و مرد دیگر وارد آپارتمان شدند. علی به زبان فرانسه و عربی حرف می‌زد. خودش هم نمی‌دانست چه می‌گوید. فقط ظرف چند دقیقه دو پلیس از راه رسیدند . 🔹 پلیس ها به دستبند زدند و او را به کلانتری بردند. زن سوئدی با شوهرش و چند همسایه‌ی آن‌ها به کلانتری آمدند. پلیس از حرف های علی هیچ سر در نمی‌آورد. چرا او وارد آپارتمان مردم شده است ؟ مترجمی آوردند. 🔹 داستان خودش را گفت . پلیس دوستان علی را احضار کرد. بالاخره دوستان علی از راه رسیدند . آن‌ها توضیح دادند که علی فقط نیم ساعت است که وارد شهر اوپسالا شده است . او فقط آپارتمان را اشتباه گرفته و به جای طبقه دوم ، به طبقه اول رفته است. او طبقه همکف را حساب نکرده بود.نمی‌دانست که همکف ، طبقه اول نیست.پس از مدتی بازجویی ، پلیس مطمئن شد علی سوء‌نیتی نداشته است. آن خانواده سوئدی هم متوجه اشتباه علی شدند. آن‌ها دوستان علی را می‌شناختند. می‌دانستند که آن‌ها در طبقه دوم در اتاق‌های زیر شیروانی زندگی می‌کنند. مرد سوئدی علی را بوسید.دوستان علی باید به محل کارشان می‌رفتند. هردو ، آشپز یک رستوران بودند. آن خانواده سوئدی به علی کمک‌ کردند تا چمدان هایش را به طبقه بالا ببرد. زن معلم بود و همسرش مهندس برق.علی در اتاق دوستانش مستقر شد. همین اشتباه سرنوشت علی را تغییر داد.سال ۱۹۶۳ بود ؛سال های طلایی اقتصاد اروپا. 🔹سوئد در مسیر پیشرفت های گسترده قرار گرفته بود و به کارگر نیاز داشت. علی در رستوران شروع به کار کرد. چند روز بعد زن همسایه یک کتاب آموزش زبان سوئدی به علی داد . او به علی گفت که حاضر است روزی یک ساعت به او درس بدهد. ادامه دارد... 📚شازده حمام جلد۴ ✍ @zarrhbin
❤️هرشب_یک حدیث ❤️ امام صادق (عليه السلام) : 💐 هركس در هر شب جمعه ، سوره را بخواند ؛ 1️⃣ خداوند ، او را دوست مى دارد و محبوب همه مردمانش مى گرداند، 2️⃣ و هرگز در دنيا گرفتار درويشى، فقر، درماندگى 3️⃣ و هيچ آفتى از آفات دنيا نخواهد شد 4️⃣ و از همراهان امير مؤمنان (علیه السلام) خواهد بود. 👌 اين سوره ، ويژه اميرمؤمنان (علیه السلام) است و كسى در آن ، شريكش نيست. 📚 ثواب الأعمال ص۱۴۴ @zarrhbin
❁﷽❁ ❣️مژده بر اهل خرد باز بہ تن جان آمد ✨ رحمٺ رحمان آمد ❣️خلف پاڪ نبے زاده‌ے زهراےبتول ✨ از گلستان نوگل خندان آمد (ع)💛 ✨💗 @zarrhbin
"بخشی از حدیث قدسی لولاک" أَحْمَدُ! لَوْلاكَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُكَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما[١] ای ! اگر تو نبودی را خلق نمی‌کردم و اگر نبود تو را نمی‌کردم و اگر نبود شما دو نفر را خلق نمی‌کردم. ١. میرجهانی، جنة العاصمة، ۱۳۸۴ش، ص۲۸۳-۲۸۳؛ بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۴۳؛ انصاری زنجانی، الموسوعة الکبرى عن فاطمة الزهراء، ۱۴۲۸ق، ج ۲۰، ص ۵۱۶. @zarrhbin
❁﷽❁ رسیده اهل روضـہ بسم اللہ دخیـل نام ڪرب و بلا 🌷 💚 @zarrhbin
❁﷽❁ رسیده اهل روضـہ بسم اللہ دخیـل نام ڪرب و بلا ♥️ 🤲 @zarrhbin🕊
3.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️مردم شریف توجه توجه⚠️ حدود ۱۴۰۰ سال پیش علیه السلام درب خیبر(قلعه ای که یهودی ها در آن مخفی شده بودند) را از جا کند و توطئه ی آنها را خنثی کرد و امروز در دهه ۱۴۰۰ بار دیگر شاهد کنده شدن اسرائیل از صفحه ی روزگار توسط مردی از تبار خواهیم بود...... شمارش معکوس آغاز شده......⏳⏳⏳ ✅جمعه وعده ما راهپیمایی روز قدس تا ماهم به نحوی در این پیروزی پیش رو سهیم باشیم. 🇵🇸🇵🇸 @zarrhbin🕊
نمایش 💓قرار عاشقانه 💓 . . بر اساس داستان عشق دو جوانی که در فضای مجازی شکل می گیرید . . 🔸نویسنده و کارگردان:      فتوحی اردکانی      رسول شجاعی تفتی . . 🔶بازیگران:  # سعید کمالی فولادی فلاح فتوحی حسین بهره مند طبایی # یسنا زنجیریان . . 🔸آهنگساز و تنظیم کننده: شاکر پرکاشن: دهستانی و ابوالفضل ابراهیمی های گیتار: # محمد شاکر، سالاری کربلایی گلاب . . 🔸منشی صحنه:      نسترن برزگر . 🔸اجرای دکور : فلاح کلانتری . 🔸نور و صوت مرتضی کلانتری . 🔸عکس:   زارع . 🔸طراح گرافیک و پوستر   حسین طالبیان . . ✍️ خلاصه نمایش: داستان در رابطه با معضلات فضای مجازی و عشقهای پوشالی که در بستری از احساست زود گذر و بدور از واقعیت شکل می گیرد و کانون گرم خانوادها را به چالش می‌کشد . [  ] انتظامات : حسن خادم الحسینی . . 📆 از دوم اسفند ماه ۱۴۰۳ لغایت... . 📍تالار فرهنگ شهرستان اردکان . 👈 هرشب ساعت: ۲۰:۰۰ . 👈 خرید بلیط از گیشه .
نمایش 💓قرار عاشقانه 💓 . . بر اساس داستان عشق دو جوانی که در فضای مجازی شکل می گیرید . . 🔸نویسنده و کارگردان:      فتوحی اردکانی      رسول شجاعی تفتی . . 🔶بازیگران:  # سعید کمالی فولادی فلاح فتوحی حسین بهره مند طبایی # یسنا زنجیریان . . 🔸آهنگساز و تنظیم کننده: شاکر پرکاشن: دهستانی و ابوالفضل ابراهیمی های گیتار: # محمد شاکر، سالاری کربلایی گلاب . . 🔸منشی صحنه:      نسترن برزگر . 🔸اجرای دکور : فلاح کلانتری . 🔸نور و صوت مرتضی کلانتری . 🔸عکس:   زارع . 🔸طراح گرافیک و پوستر   حسین طالبیان . . ✍️ خلاصه نمایش: داستان در رابطه با معضلات فضای مجازی و عشقهای پوشالی که در بستری از احساست زود گذر و بدور از واقعیت شکل می گیرد و کانون گرم خانوادها را به چالش می‌کشد . [  ] انتظامات : حسن خادم الحسینی . . 📆 از دوم اسفند ماه ۱۴۰۳ لغایت... . 📍تالار فرهنگ شهرستان اردکان . 👈 هرشب ساعت: ۲۰:۰۰ . 👈 خرید بلیط از گیشه .