👆👆👆
🍂 ۲۱% مهاجران ساده ورودی فرانسه ، یعنی همان کسانی که در بدو ورود نه تحصیلات بالای دیپلم داشته اند و نه پول و ثروت ، به درجات بالای علمی ، شغلی، تجاری ، صنعتی و حتی اداری در این کشور دست یافتهاند
🍁دوستان دانشگاهی آلمانیام قبلا این مطالعات را انجام داده بودند. عدد آنها هم برای #مهاجرانی که به درجات بالای علمی و اداری و یا صنعتی رسیدهاند، جالب بود ۲۷% مهاجران کمسواد و بیپول ، در آلمان به عالیترین درجات رسیدهاند .
🍂اکنون این سوال را از خودمان میکنم .از سه ملیون پناهندهی افغانستانی که ۳۰ سال است در کشور ما هستند چند درصد که نه ، چند در هزار توانستهاند به سطوح بالای جامعه ارتقا یابند؟
البته، من تعدادی را میشناسم. دکتر حسنعبدالهی ، جوانی که در منطقهی گلشهر مشهد ساکن بود ، از دانشگاه تربیت مدرس تهران دکترا گرفت و در افغانستان #وزیر مسکن و شهرسازی شد. درباره او بعدا مینویسم .
آقای دکترنجفی که او هم در افغانستان وزیر شد. ولی آیا با صدگل میتوان گفت سه ملیون بهار داریم ؟
🍁علی بِن صالح نجیب را چه کسی از بیابانهای جنوب مراکش به #اوپسالایسوئد کشاند؟ چه نیرویی این کودک یتیمِ بدون پدر و مادر و بُزچرانِ بیابانگرد را به پروفسوری شهیر در شهر سرد و برفی تبدیل کرد؟ عزم راسخی که در این جوان بُزچرانِ معدنکارِ سرگردان برای درسخواندن پیدا شد ، از کجا نشات گرفت؟ خداوند سرنوشت او را رقم زد . اما کار تلاش ، اراده ، پشتکار و همّت این چوپان بزهای صحرا ، او را به مرتبه استادی در دانشگاه سوئد رساند .
🍂 دانشگاهی که یکی از معتبرترین دانشگاه جهان است. زیرساختهای قانونی و فرهنگی سوئد و سعهصدر ساکنان آن به علی اجازهی ترقی و رشد داد . علی در محیط اجتماعیِ کشوری قرار گرفت که #حسادت نسبت به بیگانگان و تحقیر آنان ، دیده نمیشود.
🍁در محیطی قرار گرفت که #پروندهسازی در آن معنا ندارد . به کشوری رفت که پادشاهش با #دوچرخه سرکار میرود. دانشمند بزرگش برای جبران خطایش جایزه نوبل را بنیان میگذارد. در محیطی قرار گرفت که #آزادیبیان ، اساس و پایهی همه آزادی هاست. در محیطی قرار گرفت که خلاقیت و ابتکار ارزش و قیمت دارد.
🍂خدا علی بن صالح نجیب و تمام کسانی را که به او اجازهی رشد و بالندگی دادند ، حفط کند ! عمر علی هم دراز باد !
آیا #فرهنگ ، پدیدهی یکدستی است ؟ آیا فرهنگ ، مثل یک توپ پارچه ، یکرنگ است ؟ آیا وقتی میگوییم فرهنگ یک ملت ، یک استان و یک شهر ، به واقع چنین چیزی وجود دارد؟ یا هر ملت یا حتی هر فرد ، در آن واحد دارای فرهنگ های متفاوتی است ؟
🍁اگر با یکی از زبان های انگلیسی ، فرانسه ، سوئدی و یا عربی آشنا هستید ، میتوانید در شبکه های اجتماعی به علی بنصالحنجیب "خستهنباشید" بگویید.
او اکنون (درسال ۱۳۹۵) بیش از ۷۲ سال دارد. تجربیاتش میتواند راهگشای بسیاری از افراد به خصوص نسل جوان کنونی در تمام نقاط دنیا باشد .
#پایان
هفته آینده با داستان #سفر_به_دنیای_ظلمات همراه ما باشید
📚 شازده حمام ، جلد چهار
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلی_یزدی
@zarrhbin
👆👆👆
🔗مرکز ماهواره مدعی بود ساعت ۲۰ و ۳۱ دقیقهی ۱۴ اکتبر ۲۰۱۴ هیچ شهاب یا ستاره دنبالهداری در عرض ۸۰ درجه شمالی وجود نداشته است .
از سازمانهای فضایی شرق و غرب با او تماس گرفتند و توضیحات دقیق خواستند . معلوم شد او از یک #سفینهیروسیِ در حال سقوط عکس گرفته است . سفینهای که در ۱۴ اکتبر ۲۰۱۴ بعد از ۳۴ سال در حال سقوط بود . عکسهای امید تنها عکس مستند سقوط این سفینه بود.
امید عکس را در اختیار #دانشمندان گذاشت.
شما میتوانید از روی اینترنت عکس را نگاه کنید . لزومی ندارد من آن را چاپ کنم . فقط امید ابوالحسنی ساکن #لانگیرباین را با امید ابوالحسنی فوتبالیست ، اشتباه نگیرید.
omid (Langyean) یا Svalbard abolhasani
🔗امید حالا نیرومند ، قوی و ورزشکار است . جوان کُرد ورزشکاری که حالا خود یک گُرد است . او در یکی از سختترین نقاط جهانگیر افتادهاست. آیا فریادرسی هست ؟ آیا امیدی هست که وزارت امورخارجهی ما برای این جوان #پاسپورت صادر کند؟ این جوان کُرد غیرتمند ، #نماد غیرت ایرانی است ؟ نماد غیرت همهی کُردها و ترکهای #سلحشور است. نماد مسئولیتپذیری و خانوادهداری است. او به هیچیک از آسیبهای اجتماعیِ غربآلوده نیست. او جوانی در آرزوی نجات مادرش ، خواهر جوانش و برادر معلول و بیمارش ایوب است . او آرزو دارد در مهاباد "آرزو"یش را ببیند. "آرزو" خواهر بزرگشرا میگویم. امید آرزو دارد برای خواهرش افسانه مراسم عروسی شایستهای را برگزار کند. افسانه که حالا ۲۵ سال دارد.
🔗چه مقدار از آرزوهای جوانان ما به خاطر مسائل فرهنگی و فرهنگ سنتی ما برباد میرود؟ چه مقدار عُرفهای کهن و خرافاتی ما جوانان ما از روستاها به شهرها پرتاب میکند؟ چه تعداد از جوانان ما از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ پرتاب میشوند و از شهرهای بزرگ به خارج از کشور #مهاجرت میکنند؟ چه تعداد از جوانان ما سر به بیابان میگذارند ، دل به دریا میزنند و خود را به یخهای قطبشمال و جنوب میسپارند؟ امید است یخ قلب های ما ذوب شود! فرهنگ غنی ما دارای نقاط کور و تاریکی است. نقاط کوری که خود دریای ظلمات است.
🔗 من برای درک و فهم تغییر اقلیم به اقیانوس قطب شمال رفتم. میخواستم از نزدیک تغییر اقلیم را درک کنم. میخواستم از نزدیک خطری را که ذوبشدن یخها به وجود میآورد، بفهمم . میخواستم خطری را که زندگی خرسهای قطبی را تهدید میکند ، درک کنم . در کنار این مسافرت که برای من جنبهی علمی داشت ، گوشهای از زندگی و فرهنگ خودمان را درک کردم . فرهنگ پرتضادمان را . فرهنگ دوستی و خشونت. فرهنگ دانایی و جهالت . آیا بزرگانی چون فردوسی، ابنسینا، ابوریحانبیرونی ، عطار ، مولوی ، سعدی ، حافظ واقعا معرف فرهنگ ما هستند یا فراتر از آن ، بزرگانی استثنایی در سطح جهان شناخته میشوند ؟ آیا باید گفت با یک گل و یا چند گل بهار نمیشود؟ عمق #فرهنگ ما کجاست ؟ در این فرهنگ خورشیدوش ، نقاط تاریک و تیره فراوانی نیز هست . آخر سطح خورشید هم یکدست نیست. تیتر این مطلب را " #سفر_به_دریای_ظلمات " گذاشتم؛ نه به خاطر سفر به اقیانوس قطبشمال و شبهای بیروز ، بلکه به خاطر سفر به نقاط کورِفرهنگ غنی و پرفروغمان آن را برگزیدم . نگویید که بدبینم و سیاهنمایی میکنم.
🔗من تاکنون با صدها جوانِامیدوار به بازگشت به وطن در سراسر جهان مواجه شدهام که هرکدام خود یک "امید" هستند . وقتی با شوهر خواهر امید تلفنی تماس گرفتم ، پرسید :" امید هیچ مشکلی ندارد؟" بله ، امید در جزیرهی خرسها گیر افتادهاست. کار میکند و برای مادر و خواهر و ایوب برادرش پول میفرستد. بله ... از نظر آقای نادر مجیدی ، امید هیچ مشکلی ندارد. امید جوان کُردی است که خود گُرد زمانه است . امید ابوالحسنی صدبار از حسین کُرد شبستری پهلوانتر است. این فرهنگ ماست که دارای مشکلاتی است.
"سبیل گرو گذاشتن " همیشه هم خوب نیست !
#پایان
📚شازده حمام ، جلد چهارم
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلییزدی
@zarrhbin
👆👆👆
⚜شب از نیمه گذشته بود و ما هم روز پرماجرایی داشتیم. هنوز صدای ترنم گیتار و آوازهای عاشقانه و گاه عربدههایمستانه شنیده میشد. ماشینها کم شده بودند، ولی هنوز بودند. سوزانا گفت:《 بعضیها، بهخصوص قماربازها ، تا صبح میمانند.》 سوزانا گفت:《 پروفسور، میخواهم یک خواهش از شما و دوستانتان بکنم! فردا هم اینجا بمانید. فردا با چندنفر به طرف جنگل خواهیم رفت . قول میدهم به شما خوش بگذرد! من هم بعد از سالها با عدهای به #گردش میروم که از من انتظاری ندارند.》 استاد گفت :《 فردا صبح دربارهی آن حرف خواهیم زد.》
⚜صبح وقتی من و 《اوجدا》 از کلبه بیرون آمدیم ، دکتر را دیدیم که در کنار ساحل پشتمیز که به مصاحبه و تکمیل پرسشنامه منجر شد. مرد سیاهپوست گویانی برای ما کاغذ آورد. دکتر آن را خطکشی و سوالها را آغاز کرد.
حدود ساعت ۹ صبح سوزانا ما را به صبحانه دعوت کرد. میز را شاهانه چیده بودند.
《اوجدا》روز را با شعری آغاز کرد که سوزانا را سخت تحت تاثیر قرار داد. سوزانا به اوجدا گفت اگر از این شعرها بخوانی ، همین امروز همینجا را ترک میکنم ! هرچه بادا باد!
پروفسور گفت:《 اگر چنین است ، اوجدا بازهم از این اشعار بخوان!》 و او شعرهای بیشتری از شاعران پرتغالی و اسپانیایی زبان خواند.
⚜گابریلا هنوز خواب بود. حدود ظهر آمد که برویم. سوزانا پیشنهاد جنگل را داد. دکتر از گابریلا پرسید :《 شما چه میگویی؟ ما به اینجا برای دیدن و سیاحت آمدهایم ، ولی شما کار داری و باید به شهر خودت برگردی.》
سوزانا گفت :《 اگر گابریلا میخواهد برود، من اتومبیل در اختیار شما میگذارم که تا بلم شما را ببرد.》 گابریلا گفت:《من رفیق نیمه راه نیستم!》
⚜ما آن روز بعدظهر با تجهیزات کامل همراه به سه اتومبیل و تعدادی از دوستان سوزانا عازم حواشی جنگل شدیم. سوزانا در هفتاد کیلومتری ساحل در جنگل ، ساختمان شیکی روی تپه داشت. شب را در آنجا ماندیم و به قصهها و خاطرات دوستان و به اشعاری که اوجدا میخواند و صدای آرام گیتار که هیچگاه قطع نشد، گوش سپردیم.
⚜در پسِ شغل خشن این زن ، #روحیلطیف و انساندوستانه خوابیده بود.
پروفسور پاپلی کوشش داشت این روح او را بیدار کند. با هر قصهای که میگفت و با هر تفسیری که از شعرهای 《اوجدا》 ارائه میکرد، سوزانا از دنیایی که برای خود ساخته بود دور میشد و به دنیایی دیگر میرفت.
⚜صبح روز بعد او تصمیم گرفته بود دست از کازینوداری بردارد و با تعدادی از دختران مستعد، در بلم _جایی که میگفت خانهای بزرگ دارد_به تجارت بپردازد. او قصد داشت مرکز فعالیتهایش را میامی آمریکا قرار دهد.
اوجدا که شمّ #تجارت داشت و خودش یک شرکت آبمعدنی را در شیلی اداره میکرد، راهنماییاش کرد.
⚜ما شب بعد را هم در کنار ساحل ماندیم ؛ البته با شرایطی بهتر. فردا صبح خیلی زود با خداحافظی از سوزانا به طرف بلم رفتیم. سوزانا ما را متقاعد کرد که در بلم به منزل او برویم.
منزل او در بلم به مثابهی یک کاخ بود. گابریلا حالا با ما دوست صمیمی شده بود، گفت:《 من شما را رها نمیکنم!》 و با ما به بلم آمد. از آنجا با قایق تا چهارصد کیلومتری داخل رودخانهی آمازون ما را همراهی کرد. او در همین مدت تجارت و خرید و فروش را انجام میداد.
⚜مسافرت ما ۳۳ روز طول کشید. در بلم مهمان سوزانا بودیم. دو روز آخر که از آمازون برگشته بودیم ، او هم به بلم آمده بود. پروفسور پاپلی و رودرس از بلم به 《 لیما》 پایتخت پرو رفتند و اوجدا با من به ریو برگشت.
⚜من با اوجدا گهگاه تلفنی صحبت میکردم. تقریبا یک سال و نیم بعد از مسافرت به بلم ، اوجدا به من تلفن کرد و گفت یک ماه بعد در سانتیاگو مراسم دامادی اوست. او گفت :《 پروفسورپاپلی و ده دوازده نفر از بچههای گروه هم از آمریکای لاتین میآیند . تو هم حتما بیا. 》 دکترپاپلی هم از پاریس به من تلفن کرد که حتما به عروسی بیا. به دکتر گفتم:《 شما سرِ راه به ریودوژانیرو بیایید. از ریو باهم به سانتیاگو میرویم.》
سه نفر ازبچههای دیگر برزیلی هم به عروسی میآمدند . اوجدا مخارج همه را تقبل کرده بود. بنابراین دلیلی نداشت که به شیلی نرویم. اوجدا حالا ۴۵ سال داشت و هنوز ازدواج نکرده بود.
⚜وقتی در فرودگاه سانتیاگو از هواپیما پیاده شدیم، دکتر پاپلی گفت :《 آماده سورپرایز باشید!》 وقتی از گمرک گذشتم دیدم سوزانا زیباتر از همیشه بعنوان #عروس دست در دست اوجدا برای استقبال ما آمدهاست.
هرگز #گریهی پروفسور پاپلی را در آن لحظهی شادیبخش فراموش نمیکنم. فرداشب در مراسم ازدواج سوزانا و اوجدا شرکت کردیم.
《 مراسمی فراموش نشدنی در حومهی سانتیاگو》
#پایان
📚شازده حمام ، جلد چهارم
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلییزدی
@zarrhbin
#حدیث_بزرگان
✍ #پیامبر_صلی_الله_علیه_و_آله
✨خداوند در ماه رمضان موقع #افطار، هزار هزار نفر را از آتش نجات میبخشد.
در شب و روز #جمعههای (رمضان) خداوند در هر ساعتی هزار هزار نفر را از آتش نجات میبخشد که مستحق عذاباند.
و در #پایان ماه رمضان به اندازه آنچه در #کل ماه بخشیده است، میبخشد.
📚الأمالی شیخ مفید ص229.
📚بحارالانوار ج93 ص338.
@zarrhbin🕊