#گشتی_در_گلستان...🍃
#کاروانی در زمینِ یونان بِزَدَند و نعمت بیقیاس بِبُردند. بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شفیع آوردند و فایده نبود.
چو پیروز شد دزدِ تیره روان
چه غم دارد از گریهی کاروان؟
#لقمانحکیم اندر آن کاروان بود. یکی گفتش از کاروانیان: مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظهای گوئی تا طَرَفی از مالِ ما دست بدارند که دریغ باشد چندین نعمت که ضایع شود. گفت: دریغ کلمهی حکمت با ایشان گفتن.
آهنی را که موریانه بخورد
نتوان بُرد از او بِصیقل زنگ
با سیهدل چه سود گفتنِ وعظ؟
نرود میخ آهنی در سنگ
همانا که جُرم از طرف ماست.
به روزگارِ سلامت شکستگان دریاب
که جبرِ خاطرِ مسکین بلا بگرداند
چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی
بده وگرنه ستمگر به زور بستاند
💠💠💠
📌بِزَدند=تاراج و غارت کردند
📌نعمتِ بیقیاس=مالِ بیاندازه و کالای بسیار
📌طَرَفی=پارهی هر چیز
📌کلمهی حکمت=سخن حکیمانه
📌سیه دل=تیره درون
📌جبرِ خاطر=دل جوئی
📌سائل=حاجتمند
📚 گلستان سعدی
🌿باب دوم، در اخلاق درویشان، حکایت ۱۹
📖
@zarrhbin