ذکری
سلام؛ 🌺 آره با خودتم، خود شما! 😊 دست به قلم شو. ✏️ ببین از این اتفاق چه برداشت هایی میکنی و از زب
ذکری
سلام؛ 🌺 آره با خودتم، خود شما! 😊 دست به قلم شو. ✏️ ببین از این اتفاق چه برداشت هایی میکنی و از زب
📮سید مجتبی موسوی :
#خارک
#2
« این نشان میده عشق رسیدن به اون کلاس خیلی مهم نبوده و اون جسم شما به روی روح شما غلبه کرده و باعث شده صبر کنید که کفش و جوراب رو بررسی کنید که برای ادامه مشکلی نداشته باشید.
اگر عشق به کلاس بود همون لحظه هم صبر نمیکردی و ادامه میدادی تا به کلاس برسی و درد هم احساس نمیکردی.
من خاری بودم در راه کلاس!
صدرصد درمسیر رسیدن بخدا چیزهای دیگه هم مانع تو میشن صبر نکن ادامه بده و اجازه نده جسم به تو فرمان بده» 🌺
🆔 @zeekra
ذکری
سلام؛ 🌺 آره با خودتم، خود شما! 😊 دست به قلم شو. ✏️ ببین از این اتفاق چه برداشت هایی میکنی و از زب
📮امیر حسین رضایی:
#خارک
#3
بسم الله
« هرچه سعی کردم جلویت را بگیرم نشد ، وقتی لحظه ای ایستادی خوشحال شدم که توانستم جلویش را بگیرم اما سریع مرا ول کردی وبه سمت چیزی که به ان عشق میورزیدی رفتی...
اما در تمام این لحاظات شاد بودم که من ناچیز ذهن انسانی را بااین عظمت درگیر کردم و او هم مشغولم شده؛
اما بعد که متوجه من شدی و کامل من را شناختی اصلا منو حساب هم نکردی...» 🌺
🆔 @zeekra
ذکری
سلام؛ 🌺 آره با خودتم، خود شما! 😊 دست به قلم شو. ✏️ ببین از این اتفاق چه برداشت هایی میکنی و از زب
📮سجاد حمیدی:
#خارک
#4
« شوق رسیدن به مقصود که در او بود ، توان و استعداد دویدن هم که داشت ،
مسیر درست رسیدن را هم که میشناخت،
حرکت هم کرده بود ،
ولی حرکتی بدون بررسی عوامل و مشکلات
مگر او تا کجا و تا به کی می توانست درد آن خارِ ریزِ حقیر را در پایش تحمل کند؟
اگر قرار بود به جای مدرسه به مقصدی با مسافتی بیشتر برود،
آیا در بین راه درد آن خار او را از حرکت باز نمی داشت؟
آیا توان و انرژی که از او می گرفت چند برابر نمی نشد؟
آیا آن خار کوچک در دراز مدت مشکلاتی بزرگ نمی آفرید؟
اگر او از ابتدای اینکه احساس دردی کرد، چند لحظه ای توقف می کرد و به دنبال تحلیل،ریشه یابی و بعد آن، حل مساله می رفت
پای حرکتش برای طی هر مسیری با هر مقدار مسافت آماده نبود ...؟
گاهی اوقات خستگی ها و بی حوصلگی های زیاد از همین بی توجهی نسبت به مسائل کم و کوچک است .»
🌺
🆔 @zeekra
ذکری
سلام؛ 🌺 آره با خودتم، خود شما! 😊 دست به قلم شو. ✏️ ببین از این اتفاق چه برداشت هایی میکنی و از زب
📮شاهد:
#خارک
#5
«خار یعنی من همان که نتوانستی درنظرم نگیری,
انقدر عظمت وجودت سنگین بود که مرا جذب خود کردی,
هرچه بیشتر میگذشت بیشتر جذبت میشدم ,
نه من مشکلی داشتم ونه تو ,
چون این مقدار از نزدیکی ازیتی نداشت,
اما از انجایی که تو بیشتر از منی ومختار در حرکتی به مسیر هایی میروی ,
گاهی عاشق میشوی وشتاب میگیری ,
ودراین موقع که گام های سریع تری برمیداری
بیشتر نزدیک میشوم ,
من به اسقرار میرسم وثبات میرسم
اما ثبات من از جایی به بعد رنش تورا در پی دارد ,
تو من رانادیده گرفتی وتمام علت های ممکن را بررسی کردی ,
اما من تو را وادار به توقف کردم ,
ان وقتی که عاشقانه میرفتی ,
گمان کردی عشق به تنهایی کافی است یاموانع رابرطرف میکند ?,
بین خودمان باشد شاید توبرای لذت بیشتر از عشقت صبرکردی تا از من خلاص شوی ,
حرف اخر :
قرار من برماندن نیست
اما قرار تو بر پذیرش من است.»
@zeekra
ذکری
سلام؛ 🌺 آره با خودتم، خود شما! 😊 دست به قلم شو. ✏️ ببین از این اتفاق چه برداشت هایی میکنی و از زب
📮علی یاوری:
#خارک
#6
«بسم الله
یقین که نداریم
شاید شیطان دوباره پیش خدا رفته؛ شاید
گفته : این بنده تو چون راهش صاف و بی خطر است ....
شنیده : این گونه نیست
گفته : بیازمایش
شنیده : چگونه؟
گفته : به خاری
...
اگر قرار بود نرسی به جای خار بر سر راهت مار می گذاشتند
پس خار به پایت نرفت تا نرسی؛ نه ؛ به پایت رفت تا با چشمان خیس برسی ؛ با خستگی و درد برسی
اصلا رسیدن بی درد شیرینی ندارد
گاهی اسمش خار است ولی استاد اخلاق است ؛
چه متکبران و سرکشانی که با ضرب شست خار خوار شدند
یاد بهجت العرفاء بخیر
می گفت گاهی دیوار استاد اخلاق انسان می شود
شد برادر ؟!
حتما حکمتی دارد که خار پای شما شد نقل محفل رفقا
التماس دعا»
@zeekra