eitaa logo
ذکری
405 دنبال‌کننده
338 عکس
115 ویدیو
15 فایل
🔷 وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَىٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ 🔶 و پند ده؛زیرا پند به مؤمنان سود می دهد؛ 🌱 کانال یادداشت های تربیتی ذکری🌱 نویسنده: عبدالرضا طلبه سطح 4 تربیت اخلاقی 🆔 @Razmandh313 📙کانال «لمحات» - دفتر مشق طلبگی 🆔 @Lamahat
مشاهده در ایتا
دانلود
ذکری
#یا_من_طاعته_غنی #ره_آورد_خرد #تدبر 💪 مدت ها بود دنبال فرصتی می گشتم تا یادداشتی بنویسم ، بالاخر
نوشته یکی از برادران طلبه ام که خیلی ارادت دارم بهشون. انسان خدا رو شکر میکنه که در همان اوایل طلبگی این فکر خوب، با این قلم رسا همراه شده است. ان شاء الله که برای حضرت حجت ارواحنا له الفداء سالها نوکری کنی عزیز برادرم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم کلیپ را دیدی؟ ما چه صداهایی را می‌شنویم؟ چه دعوت هایی را می‌فهمیم ؟ چه دعوت هایی را استجابت میکنیم؟ ما از خیلی چیزها ساده می‌گذریم! صدای دعوت استکان جلوی پایت را شنیدی؟ صدای دعوت سطل آشغال پر شده را چطور؟ اگر این صدا هایی که اطرافمان است، گوشمان نشنید، توقع شنیدن صدای دختری مظلوم در سوریه را نداشته باشیم. آه... حاج قاسم... و چه زیبا دعوت حق را لبیک گفتی... 🌺میلاد حضرت رسول ص و امام صادق ع مبارک 🌺 ┈••✾••┈┈• 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 https://eitaa.com/zeekra
📝پاییز، فصل چه؟! 🔸برخلاف تصور کسانی که پاییز را مقدمه‌ی زمستانِ از دست رفتن‌ها می‌دانند، پاییز فصل ریزش‌هایی است برای پیوستن به سکوت زمستان، تا در پس آن بهاری باشد و رویشی جدید به ارمغان بیاورد. 🔸انسان نیز احتیاج دارد، برگ‌های اندیشه‌ی بی‌ریشه‌اش را در پاییزی بریزد و در زمستانی به سکوت و خلوتی روی بیاورد و در بهاری از نو متولد شود. 🔸ما انسان‌ها احتیاج به فصل پاییزی در خود داریم. پاییزی که از درخت اندیشه‌مان، برگ تعصب‌ها، عادت‌ها و تقلیدهایمان بریزد و در زمستان سکوت و خلوت‌ها به سؤالات اساسی زندگی‌مان از نو فکر کنیم. 🔸به طور طبیعی، پاییز عمر ما انسان‌ها در سال‌های بلوغ اتفاق می‌افتد. البته اگر شلوغی‌های این دنیا اجازه‌ی پاییز شدن را به انسان بدهند. 🔸میوه‌ی پاییزِ آزادی و زمستانِ خلوت و تفکر ، بهارِ رویش دوباره‌ی انسان است. 🔸رویشی که انسان را دوباره متولد می‌کند و او را به خودش می‌شناساند. 🔸پس برای اینکه تولدی دوباره داشته باشیم، بایستی پاییز و زمستانی را تجربه کنیم. بهارِ رویش ما سخت منتظر این تجربه است. ┈••✾••┈┈• 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 https://eitaa.com/zeekra
بسم الله 📝از بالا ببینیم 🔻اشیا از آنچه از نزدیک می‌بینید، ترند! 🔸گاهی وقت ها، در کارها غرق می‌شویم. چون شورها و هیجان های یک کاری خیلی ما را مشغول خودش می‌کند. 🔹این غرق شدن ها سبب میشود قدر و اندازه ها از دستمان خارج شود. 🔸و آن وقت که قدرها و اندازه ها گم شد، تو در محاسباتت دچار مشکل میشوی و ارزیابی درستی از صحنه ی انتخاب، نخواهی داشت. 🔹دیروز بین عده ای از رفقا سر این که نوبت بازی والیبال با چه گروهی هست، بحث و درگیری شکل گرفته بود. و دقايق زیادی بحث و گفت و گو و... بود. 🔸من که داشتم از بالا میدیدم، صحنه جور دیگری بود... 🔹عده ای خلیفه الله، مشغول چانه زدن برای بازی با چند گرم بادِ محبوس بودند و بس! 🔸خودمانیم.... خیلی کوچک بود از این بالا. 🔹کوچک تر از آن چه در تصویر می‌بینیم. ✳️ گاهی خودمان را هم بد نیست از بالا ببینم... در وسعت هستی. ┈••✾••┈┈• 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 https://eitaa.com/zeekra
بسم الله 📝 خارک (١) 📸صحنه 1 : 20 دقیقه تا شروع کلاس بیشتر نمانده بود و باید خودم را می‌رساندم. گام ها را با شتاب و عشقی وصف ناپذیر بر می‌داشتم و در مسیر حرکت میکردم. 📸صحنه 2: سوزشی عجیب از حرکت باز داشت مرا. گام که بر می‌داشتم و حرکت میکردم، درد تکرار میشد. هرچه کفش و جورابم را بررسی کردم، چیزی نیافتم. چاره ای نبود، باید می رفتم، اصلا من عاشق رفتن و رسیدن بودم. 📸صحنه 3 به مدرسه که رسیدم، جورابم را در آوردم، مشکل نه از او بود و نه از کفش. خاری بسیار ریز به انگشت پایم فرو رفته بود. آن را که در آوردم دردهای حرکت تمام شد و دیگر وجودم سراسر شوق بود از رسیدن. 📷صحنه 4 خار کوچک زبان باز کرد و به من میگفت.... منتظر حرف جناب خارک در یادداشت بعدی باشید.... ┈••✾••┈┈• 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 https://eitaa.com/zeekra
ذکری
بسم الله 📝 خارک (١) 📸صحنه 1 : 20 دقیقه تا شروع کلاس بیشتر نمانده بود و باید خودم را می‌رساندم. گا
سلام؛ 🌺 آره با خودتم، خود شما! 😊 دست به قلم شو. ✏️ ببین از این اتفاق چه برداشت هایی میکنی و از زبان آن خاری که در پای من فرو رفته بود بگو. 🌵 🌾نوشته های دوستان را در کانال ذکری منتشر میکنیم تا همه دوستان بهره مند شوند. آی دی بنده : @Razmandh313 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 https://eitaa.com/zeekra
ذکری
سلام؛ 🌺 آره با خودتم، خود شما! 😊 دست به قلم شو. ✏️ ببین از این اتفاق چه برداشت هایی میکنی و از زب
📮م. ا: #1 «خارک به من گفت به کجا چنین شتابان کمی صبر کمی تدبر و تفکر، آیا مسیری که میری درست است؟! سرعت مهم نیست،صحیح بودن مسیر مهم است. چون اگر راه را اشتباه انتخاب کنی،هرچه سرعت ات بیشتر،نابودی و هلاکت ات هم نزدیکتر. حال که مرا از پای خود درآوردی،تو را به خدایت می سپارم.🌺» 🆔 @zeekra
ذکری
سلام؛ 🌺 آره با خودتم، خود شما! 😊 دست به قلم شو. ✏️ ببین از این اتفاق چه برداشت هایی میکنی و از زب
📮سید مجتبی موسوی : #2 « این نشان میده عشق رسیدن به اون کلاس خیلی مهم نبوده و اون جسم شما به روی روح شما غلبه کرده و باعث شده صبر کنید که کفش و جوراب رو بررسی کنید که برای ادامه مشکلی نداشته باشید. اگر عشق به کلاس بود همون لحظه هم صبر نمیکردی و ادامه میدادی تا به کلاس برسی و درد هم احساس نمیکردی. من خاری بودم در راه کلاس! صدرصد درمسیر رسیدن بخدا چیزهای دیگه هم مانع تو میشن صبر نکن ادامه بده و اجازه نده جسم به تو فرمان بده» 🌺 🆔 @zeekra
ذکری
سلام؛ 🌺 آره با خودتم، خود شما! 😊 دست به قلم شو. ✏️ ببین از این اتفاق چه برداشت هایی میکنی و از زب
📮امیر حسین رضایی: #3 بسم الله « هرچه سعی کردم جلویت را بگیرم نشد ، وقتی لحظه ای ایستادی خوشحال شدم که توانستم جلویش را بگیرم اما سریع مرا ول کردی وبه سمت چیزی که به ان عشق میورزیدی رفتی... اما در تمام این لحاظات شاد بودم که من ناچیز ذهن انسانی را بااین عظمت درگیر کردم و او هم مشغولم شده؛ اما بعد که متوجه من شدی و کامل من را شناختی اصلا منو حساب هم نکردی...» 🌺 🆔 @zeekra
ذکری
سلام؛ 🌺 آره با خودتم، خود شما! 😊 دست به قلم شو. ✏️ ببین از این اتفاق چه برداشت هایی میکنی و از زب
📮سجاد حمیدی: #4 « شوق رسیدن به مقصود که در او بود ، توان و استعداد دویدن هم که داشت ، مسیر درست رسیدن را هم که میشناخت، حرکت هم کرده بود ، ولی حرکتی بدون بررسی عوامل و مشکلات مگر او تا کجا و تا به کی می توانست درد آن خارِ ریزِ حقیر را در پایش تحمل کند؟ اگر قرار بود به جای مدرسه به مقصدی با مسافتی بیشتر برود، آیا در بین راه درد آن خار او را از حرکت باز نمی داشت؟ آیا توان و انرژی که از او می گرفت چند برابر نمی نشد؟ آیا آن خار کوچک در دراز مدت مشکلاتی بزرگ نمی آفرید؟ اگر او از ابتدای اینکه احساس دردی کرد، چند لحظه ای توقف می کرد و به دنبال تحلیل،ریشه یابی و بعد آن، حل مساله می رفت پای حرکتش برای طی هر مسیری با هر مقدار مسافت آماده نبود ...؟ گاهی اوقات خستگی ها و بی حوصلگی های زیاد از همین بی توجهی نسبت به مسائل کم و کوچک است .» 🌺 🆔 @zeekra
بسم الله 📝 نگاه، قلم، نامه 🔸آن مرد با دقت می‌بیند، 🔸خوب می‌شنود، 🔸آنگاه می‌نویسد! 🔹سلاح اون همیشه حاضر است؛ ❓اما چرا؟ 💢 بنظرم اصلی ترین علتش این است که مساله هایی مهم برای خود دارد، مسائلی که حل شدنش گره های بزرگی از زندگی خود و دیگران باز می‌کند و راه های به اندازه یک عمر را کوتاه میکند. 🔰تو وقتی سوالی داری، 🔰در ادامه تفکری داری، 🔰و فکرت تولیداتی 🔰و جام ذهنت باید از تولیداتش خالی شود، تا دوباره لبریزش کنند. 🔰و وقتی حاصل تفکراتت را مینویسی، رزق فکرت بیشتر می‌شود و تولیداتش افزون. ✳️وقتی سوال هایت همیشه باتو باشند و حاضر، ✅و این سنت الهی را نیز بدانی که در کلام دیگران رزق های فکر تو، یعنی مواد خام برای دستگاه تفکرت، تقسیم شده است، بی برنامه و بی دقت از کلام ها عبور نمیکنی. همیشه مترصد شکار و ثبت هستی. ♥️راستی آنهایی که اینطور هستند، مهربانی این خدا را بارها و بارها می‌بینند؛ درست آن زمانی که احتیاج داری به تو می رساند... 🗣 شاید در کلام یک بچه، شاید در کلام یک ره گذر و حتی شاید در افتادن برگی از درخت🍃... تقدیم به مربی عزیزم که چیزهای زیادی از ایشان آموختم. 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 https://eitaa.com/zeekra
ذکری
سلام؛ 🌺 آره با خودتم، خود شما! 😊 دست به قلم شو. ✏️ ببین از این اتفاق چه برداشت هایی میکنی و از زب
📮شاهد: #5 «خار یعنی من همان که نتوانستی درنظرم نگیری, انقدر عظمت وجودت سنگین بود که مرا جذب خود کردی, هرچه بیشتر میگذشت بیشتر جذبت میشدم , نه من مشکلی داشتم ونه تو , چون این مقدار از نزدیکی ازیتی نداشت, اما از انجایی که تو بیشتر از منی ومختار در حرکتی به مسیر هایی میروی , گاهی عاشق میشوی وشتاب میگیری , ودراین موقع که گام های سریع تری برمیداری بیشتر نزدیک میشوم , من به اسقرار میرسم وثبات میرسم اما ثبات من از جایی به بعد رنش تورا در پی دارد , تو من رانادیده گرفتی وتمام علت های ممکن را بررسی کردی , اما من تو را وادار به توقف کردم , ان وقتی که عاشقانه میرفتی , گمان کردی عشق به تنهایی کافی است یاموانع رابرطرف میکند ?, بین خودمان باشد شاید توبرای لذت بیشتر از عشقت صبرکردی تا از من خلاص شوی , حرف اخر : قرار من برماندن نیست اما قرار تو بر پذیرش من است.» @zeekra
بسم الله 📝گل وجودت را دریاب🌺 🔸داشتم وضو میگرفتم که صدای مادرم در حالی که از در می آمد داخل به اعتراض بلند بود : 🔻این چه وضعشه 🔻تازه کاشته بودمشون 🔻چرا جلوی بچه اشون رو نمیگیرن 🔻چوب برداشته گل های داخل باغچه را خراب کرده.... 🔹با همین عصبانیت ها بود که دست به بیلچه دوباره برگشت به سمت کوچه. 🌺 باز گل ها را در خاک مرتب کرد و بعد به آنها کمی آب داد. ✳️با خودم گفتم خدای ما انسان ها از دست ما چه می‌کشد. 🔸 باغبان این هستی، امام زمانمان عج، شاهد از بین رفتن ماست. 🔸و امامی که برای جهانی به وسعت بشریت و تاریخش غصه دار است که چرا این وجود های سراسر استعداد در زمینه مناسب به رشد و نمو نرسیدند.... 🌿بیا و گل وجودت را دریاب ! 🌿 ┈••✾••┈┈• 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 https://eitaa.com/zeekra
این را با عقیده نوشته‌ام؛ باور دارم هر کاری که هیمنه پوشالی شیطان بزرگ را در نظر مردم و مستضعفان دنیا بشکند، جزو عبادت‌های بزرگی است که دل انبیا و اولیای خدا را شاد می‌کند. با شنیدن خبر اقتدار سپاه در برابر دزدی دریایی آمریکایی‌ها و با دیدن فیلم عملیات و تصاویری مانند این، روحیه ضد استکباری‌ام حال آمده است؛ انگار یک بار دیگر لانه جاسوسی‌شان را تسخیر کرده‌ایم. پ.ن: نخواهیم گذاشت سیزدهم آبان از خاطر نسل آینده این مملکت پاک شود. نشانی در ایتا و تلگرام: 🆔️ @rajaaei_ir ........... @zeekra
ذکری
سلام؛ 🌺 آره با خودتم، خود شما! 😊 دست به قلم شو. ✏️ ببین از این اتفاق چه برداشت هایی میکنی و از زب
📮علی یاوری: #6 «بسم الله یقین که نداریم شاید شیطان دوباره پیش خدا رفته؛ شاید گفته : این بنده تو چون راهش صاف و بی خطر است .... شنیده : این گونه نیست گفته : بیازمایش شنیده : چگونه؟ گفته : به خاری ... اگر قرار بود نرسی به جای خار بر سر راهت مار می گذاشتند پس خار به پایت نرفت تا نرسی؛ نه ؛ به پایت رفت تا با چشمان خیس برسی ؛ با خستگی و درد برسی اصلا رسیدن بی درد شیرینی ندارد گاهی اسمش خار است ولی استاد اخلاق است ؛ چه متکبران و سرکشانی که با ضرب شست خار خوار شدند یاد بهجت العرفاء بخیر می گفت گاهی دیوار استاد اخلاق انسان می شود شد برادر ؟! حتما حکمتی دارد که خار پای شما شد نقل محفل رفقا التماس دعا» @zeekra
📝راه درمان غرور چیست؟ ✳️اگر انسان با خودش اندیشه کند و این سه نکته را در نظر بگیرد، نه تنها از غرور می رهد بلکه شرمنده کم کاری خود نیز می‌شود. 1. مقایسه ی بین عمل و توانایی خود 2.مقایسه بین عمل خود و آنهایی که برای دنیا می‌کوشند و شبانه روز ندارند. 3. مقایسه بین عمل من وقتی برای خودم هست و وقتی برای خداست. 🔸این کم کاری ها دیگر غرور می آورد؟ ┈••✾••┈┈• 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 https://eitaa.com/zeekra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛓چه زیبا بند تعلقات شان را بریدند... 🔻نه از حرام... 🔻نه از مباح.... 🔸از لذت های حلال دنیا... 🔹برای رسیدن به بزرگ تر از دنیا... 🔬اما اسارت های من کدام است؟ 🔬تعلقات من چیست؟ 🔫چرا بزرگ نمی‌شوم تا از اسباب بازی های کودکی ام راحت دل بکنم! 💈از فرفره ها! 🎡از عروسک ها! 🎠از توپ ها و تیله ها! از... از زمین... از دنیا... ✳️از همه... غیر از او. ┈••✾••┈┈• 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 https://eitaa.com/zeekra
🔸علم و عمل 🔸چه دوگانه ی عجیبی است... 🔰از آن عجیب تر من! 🔸منی که به اندازه یک عمر میدانم و حتی یک قدم پیش نگذاشته ام... 🔸آه که دانسته هایم بار من شد، جای اینکه پای من شود... 🙏خدایا... کمک... پایی برای حرکت میخواهم... ┈••✾••┈┈• 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 https://eitaa.com/zeekra
📝فیلم 36تایی 🔹یادش بخیر! 🔸قدیم ترها که بچه بودیم، دوربین های عکاسی از این فیلم ها می‌خورد. 🔸موقع سفر که می‌شد، یکی از لوازم ضروری سفر چند فیلم خام بود. 🔸این فیلم ها قرار بود خاطرات سفر را برایمان به تصویر بکشند. 🔸و البته بخاطر محدودیت در تعداد عکس، سعی میشد بهترین عکس ها و در مناسب ترین زمان ها و شرایط گرفته شود. 🔹اما امروزه که دیگر خبری از این فیلم ها نیست و حافظه های دیجیتال جایگزین آن شده است، دیگر ارزش کی و کجا و در چه شرایطی عکس گرفتن برای انسان ها معنای دیگری پیدا کرده است. ✳️محدودیت سرمایه ها، سبب بهتر خرج کردن سرمایه هایمان است. 🔰حال تصور کن تو فقط یک فیلم داری و یک عکس! ❓آن را خرج چه میکنی و چه تصویری در آن ثبت میکنی!؟ 🔺هیچ دقت کرده ای؟ ✅آن دوربین عکاسی که فقط یک عکس دارد، خود تو هستی! 🔰تو و فقط یک عمر! 🔰تو و فقط یک فرصت! ┈••✾••┈┈• 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 https://eitaa.com/zeekra
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم اکنون که پس‌از مدت‌ها دوباره دست به قلم شده‌ام و این قهر سخت را به آشتی بدل کردم، می‌خواهم از شبی بنویسم که در آن،قلب یک عاشق رنج دیده دوباره به وصال معشوق خویش گره خورد شبی که نمی‌دانم چه شد آخر من بنا نبود که از حجره و درس و بحث فارغ شوم، قرار نبود که پدرم خانه باشد، قرار نبود که استادم بتواند حضور داشته باشد و شاید ده‌ها قرار نبود دیگر، که به هزار دلیل عاقلی نباید آن شب بارانی رقم می‌خورد ولی به یک دلیل عاشقی شد و من ... و من ساعت‌های هفت شب از استادم برای خروج اذن گرفتم موافقت شد . با یک اسنپ فوراً خودم را به خانه رساندم سوار ماشین شدم و رفتم . قبل‌از این‌که وارد بزم شوم خوشحال بودم و هنگام خروج خوشحال‌تر اما جنس این خوشحالی متفاوت از قبلی بود سروری از جنس المؤمن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه حزن و غم، غمی که محب در حسرت دیدار محبوب می‌کشد غم جوان دلباخته‌ای که ساحل چشمانش با شنیدن اوصاف این محبوب شیرین طوفانی می‌شود . شوق و عطش وجودش را فراگرفته‌است،شوقی به امید وصل و حزنی به‌خاطر هجر . دوری از این مردان خدا و بندگان خوب پروردگار و محیطی که این نور چشمان و قهرمانان حقیقی در آن تنفس کردند که امام فرمود "جبهه دانشگاه انسان‌سازی است" حقاً و انصافاً که چقدر این کلام صحیح و متین است آخر چطور می‌شود که انسان‌هایی با این روحیه‌های بزرگ و استعدادهای عظیم تربیت شوند ...؟! کار دست هنرمندی جز سرزمین خاک‌های آغشته به خون جبهه‌های طلائیه و فکه و کانال کمیل است؟ اثر نَفَس ملکوتی استادی پیر و عاشقی دل‌سوخته جز خمینی کبیر است ؟ و چیزی جز نور لقمه لقمه‌های حلال پدر و شیر پاک مادران است؟ آری همین است که می‌تواند ابوحامدی را تربیت کند که در مرحله اول عروج خویش، سال ها قبل، از نفس و تعلقاتش رها شود و به دفاع از مرزهای کشوری برود که خاک آن برای او غریبه است و پس‌از گذشت ده‌ها سال از آن دوران استثنایی پس‌از شنیدن خبر هجوم حرامیان به حرم غیرت علوی و عرق شیعی اش به او اجازه قعود نمی دهد . تصمیمی استوار می‌گیرد و به پشت مرزهای غریب‌تر و به دلیلِ عشق و هدفی برتر هجرت می‌کند تا حریم حرم حرمتش شکسته نشود. در این مرحله از زندگی، عروج عرفانی خود را با ریختن خونش در برابر حضرت عشق به اوج آسمان ها رساند . به‌راستی مثل این اسطوره‌ها را در کدامین مکتب دنیا می‌یابید و در کدامین کتاب‌های افسانه‌ای جستجو می‌کنید ...! این‌ها ستارگانی هستند که تلألؤ ضیاء وجودشان عالمی تیره و تاریک را روشن می‌کند و برای کسانی که در پی مسیر سعادت خویش می دوند نور پاشی می‌کند که امامم فرمود : "با این ستاره‌ها می‌توان راه را پیدا کرد" ابوحامد شکی ندارم که تو برای تک‌تک ما دعوت‌نامه خصوصی فرستاده بودی و خود شخصا از ما پذیرایی کردی و در این مهمانی خصوصی شهدا دل‌های آلوده به گناه ما را لکه گیری کردی و مطهر و معطر با عطر فطری خدایی مان ساختی . من مطئنم خودت بودی چرا که عادت نداشتی کارهایت را به دیگران واگذاری . ابوحامد تو از بین ما نرفته‌ای که رفتن تو عین ماندن و غیابت عین حضورت است این ماییم که نیستیم و رفته ایم و خود را به امواج پرزرق‌وبرق دنیا که تمامی هم ندارد سپرده‌ایم، پرسه‌زدن های بی فایده در فضای تاریک مجازی کار هر روزمان شده، دغدغه‌ها و اهداف بچه‌گانه و نگاه های سطحی در درونمان نفوذ کرده و جولان می‌دهد. ما توهمِ زنده بودن داریم نفس می‌کشیم درحالی‌که مرده‌ایم،حرکت داریم درحالی‌که سکون مطلق ایم خدا را می‌خوانیم درحالی‌که چیزی جز هدی در دل نداریم . زنده حقیقی شمایید. آری شما هستید که حتی مرگتان هم زندگی‌بخش است و بذر حیات را در جان‌های تشنه‌ای که عطش هدایت کلافه شان کرده می کارد که قرآن فرمود : "و لا تحسبن الذین قتلوا فی‌سبیل‌الله اموات بل احیاء عند ربهم یرزقون." نامه ای از عبد خدا به فرمانده بزرگ فاطمیون شهید علیرضا توسلی پس از دیدار با خانواده معظم ایشان ۲۴ .۸. ۱۴۰۰ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 🆔@zeekra 🔸پ. ن: نوشته از آقا سجاد حمیدی از رفقای خوب طلبه ام.🌺
📝قطره قطره.. 🔹بین دو نماز بود.داشت امام جماعت احکام میگفت. 🔹طلبه ای که چند سالی بود مشغول تحصیل بود، از من پرسید : 🔹ما کی قرار است این احکام را بخوانیم؟ 🔸گفتم پایه 1 خواندیم! 🔸گفت چیزی یادم نیست! ✳️گفتم شبی 3 تا مساله شرعی از روی رساله بخوان. 🔰یک هفته اش می‌شود 21 مساله. 🔰سالش می‌شود 1095 مساله. 🌿از امشب خودم هم شروع کردم. ┈••✾••┈┈• 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 https://eitaa.com/zeekra
بسم الله 📝دویدن تا بیداری 🔻در حال قدم زدن بودم که یکمرتبه متوجه او شدم. 🔻 با سرعت زیادی میدوید به سمت خوابگاه. 🔸گفتم چه شده است؟ 🔹گفت: می‌روم دوستم را بیدار کنم! 🔰با خودم گفتم، واقعا هم باید برای بیدار کردن انسان ها دوید. 🔰هر کس که بیدار شد، او هم باید برای بیداری دیگران بدود. ✳️سلام بر آن امامی که برای بیداری انسان ها خون قلبش را فدا کرد. ✳️بَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وحَيرَةِ الضَّلالَةِ 🔰بیدار شو، بدو، بیدار کن🔰 ┈••✾••┈┈• 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 https://eitaa.com/zeekra
بسم الله 📝نعمت درد 🔹چند باری شده بود، بدون اینکه آبی در آن باشد، روشن مانده بود. 🔹با اینکه عصر پنجشنبه بود و افراد زیادی در مجموعه نمانده بودند، روشن بودنش توجه من را به خود جلب کرد. 🔹با خودم گفتم نکند دوباره.... 🔹میخاستم ببینم آب دارد یا نه، شاید 2 ثانیه نشد که بخارش دستم را سوزاند و در را رها کردم. 🔹دستم سوخت. آن هم با بخار آب‌جوش سماوری بزرگ. 🔹اما چون زود رها کردم، آسیب جدی ندیدم. 🔰راستی اگر این دردها نبود، معلوم نبود بخار آب جوش ها چه بر سر ما می آورد. 🔰و البته گاهی داغمان می‌کنند تا رها کنیم! ❤️قربان مهربانیت، خدای من❤️ ┈••✾••┈┈• 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 https://eitaa.com/zeekra
بسم الله 💠4 نکته ناب💠 ✳️امشب توفیق دیدار با آیت الله علوی گرگانی را داشتیم. 🔹چه راحت وقت دادند و چه صمیمانه پذیرفتند. 🔹بعد از معرفی و درخواست نصیحت، ایشان چهار نکته را بیان فرمودند: 1⃣ تمام وقت تان را صرف طلبگی کنید و کارهای بی فایده مثل فوتبال دیدن را رها کنید. 2⃣ عمری که گذشت قابل تدارک نیست، امروز که رفت دیگه رفت. 3⃣ قرآن که کتاب ناطق هست را دریابید. 4⃣ توصیه ای که بسیار تاکید کردند، برای اینکه به مقامات عالی برسید : شبی حتما 2 رکعت نماز شب بخوانید، اگه شب های خاصی بود 11 رکعت. 🔰خدا حفظ کند بزرگان ما را، واقعا شنیدن این تذکرات از زبان این بزرگان چقدر می‌تواند مفید باشد. 🔰در آخر هم با چایی از ما پذیرایی شد. ┈••✾••┈┈• 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 https://eitaa.com/zeekra