eitaa logo
زینبی ها
4.5هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  حضرت مادر
🖐🏻 کنیم😢 دارن‌اگر زودترمیتونیم‌مبلغی‌ازبدهی‌تسویه‌کنیم به (س)واریز بزنید واریزبزنید مستند کمک های قبلی داخل کانال هست 🙏 اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه
5892107046105584
کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255
محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c 🙏 @Karbala15
هدایت شده از  حضرت مادر
🖐🏻 کنیم😢 دارن‌اگر زودترمیتونیم‌مبلغی‌ازبدهی‌تسویه‌کنیم به (س)واریز بزنید واریزبزنید مستند کمک های قبلی داخل کانال هست 🙏 اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه
5892107046105584
کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255
محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c 🙏 @Karbala15
زینبی ها
#دوستان‌این‌خانواده‌منتظرکمک‌دستای‌مهربونشماهستن🖐🏻 #رفقاکمک‌کنیدبتونیم‌یه‌مبلغی‌ازبدهی‌روجمع کنیم😢 #
عزیزان تابتونیم‌مبلغی‌ازبدهی‌تسویه‌کنیم هر عزیزی در حد توانش هست کمک کنه بتونیم قدمی براشون برداریم
هدایت شده از  حضرت مادر
💚 بیا‌که‌رنجِ‌فراقت‌ بریدامان‌‌مارا به‌یُمنِ‌آمدنت‌ تازه‌کن‌جهانِ‌مارا:)) ✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
یه تکیه گاه امن یه پناه گرم. اگر علیرضا نبود اصلا معلوم نبود زندگیم به کجا میرسه. در اتاقم باز شد و از بوی عطری که تو اتاق پیچید متوجه حضور علیرضا شدم. عکس العملی نشون ندادم تا از خواب بودنم مطمعن بشه. دستش رو روی پیشونیم گذاشت از صدای نفس کشیدن عمیقش فهمیدم که بالای سرم ایستاده. اروم گفت _از چی نگرانی، من تا قبل از نیمه ی اردیبهشت تهرانم. وابستگی من به تو دو طرفه اس هم وجود خودت برام ارامشه، هم هر لحظه با دیدنت و حرف زدنت یاد مامان میندازیم. من تنهات نمیزارم عزیزم. چشم هات رو باز کن اروم چشم های خیسم رو باز کردم و با لبخندش روبرو شدم. به شوخی گفت _حالا دیگه خودت رو میزنی به خواب که از شر من کم شی. بعد تو خواب گریه میکنی. روی زمین کنار تخت نشست. _علیرضا _جانم _همش میترسم بین شما ناراحتی ایجاد بشه. _چرا مگه چیزی شده _همین که تو الان تنها اینجایی . میترسم ناهید حرف هات رو بشنوه دلگیر بشه. _مگه من از ناهید کم میزارم که بخواد ناراحت بشه. سوالی نگاهش کردم. لبخند پر از ارامشی زد _من اگر محبتم فقط روی تو بود ناهید ناراحت میشد. من برای ناهید ارزش احترام قائلم. ناهید هم دختر حسودی نیست. همین الان خودش به من گفت بیام بهت سر بزنم. چرا انقدر نگرانی؟ _دست خودم نیست همش فکر میکنم اگر باعث اختلافتون بشم تو ناراحت میشی بعد برای ارامش زندگیت از من دست میکشی. عمیق نگاهم کرد _تو باعث اختلاف ما نمیشی. من هم هیچ وقت از تو دست نمیکشم. تو علاوه بر خواهر بودنم وظیفه ی منی لحن شوخی به صداش داد و آهسته گفت _کلا هر دانشجویی که با اون اخلاق من رو ببینه عاشقم بشه فراموش نشدنیه برام. لبخند بی جونی زدم _ناهید همه چی رو میدونه نگاهش جدی شد _تو گفتی؟ _نه میترا گفته قبل از ازدواجتون اخم هاش تو هم رفت _ این زن عموی تو هم کم فضول نیست. دستش رو گرفتم _حالا اخم نکن ناهید استرسم رو که دید به من گفت که ارامش داشته باشم. نفس سنگینی کشید و لبخند مهربونی رو لب هاش نشست. _چرا به احمدرضا گفتی که بیاد دنبالت با این سوال دوباره غم سراغ دلم اومد. نگاه از نگاهش برداشتم روی تخت نشستم که ادامه داد _دلیلت خیلی برام مهمه باید جوابی بدن که برای همیشه این سوال از ذهنش پاک بشه. _دلم براش تنگ شده. با خودم گفتم من که باید برم حالا امروز و فردا نداره. _اخه خیلی یهویی تصمیم گرفتی. تو صبح به من گفتی میری پیش میترا خانم بعد از پایین سر دراوروی _علیرضا دنبال چی هستی. من نه از کسی ناراحتم نه کسی تو تصمیمم دخالت داشته . با میل و رضایت قلبی خودم این تصمیم رو گرفتم. _دنبال اینم که خواهرم با خوشحالی بره سر خونه زندگیش و حتی ذره ای ناراحتی تو دلش نباشه. تو چشم هاش خیره شدم. کمی نگاهم کرد و ایستاد _کاری هم به جواب های سر بالای تو ندارم خودم تهش رو در میارم. الانم بگیر بخواب _ناراحتت کردم؟ _نه عزیزم .شب بخیر. شب بخیری گفتم از اتاق بیرون رفت فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
💕 اون‌نفرت💕 سلام این‌رمان۸۲۴ پارت هست. و کامل شده اگر مایل به خوندن‌ادامه‌ی رمان به صورت یکجا هستید باید حق اشتراک‌ رو پرداخت کنید. مبلغ ۳۰هزار تومن‌به این‌شماره کارت ارسال کنید. بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه 6037997239519771 فاطمه‌علی‌کرم. بانک اقتصاد نوین فیش رو برای این آیدی ارسال کنید @onix12 لازم به ذکر است که رمان تا پارت آخر تو این کانال پارتگذاری میشه قوانین❌ بعد از خرید: این رمان نزد همتون به امانت گذاشته میشه کپی پیگرد قانونی و الهی داره. رمان رو برای کسی نفرستید. نویسنده تحت هیچ شرایطی راضی نیستن نقد نمیپذیرم❌
هدایت شده از  حضرت مادر
🖐🏻 کنیم😢 دارن‌اگر زودترمیتونیم‌مبلغی‌ازبدهی‌تسویه‌کنیم به (س)واریز بزنید واریزبزنید مستند کمک های قبلی داخل کانال هست 🙏 اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه
5892107046105584
کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255
محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c 🙏 @Karbala15
زینبی ها
#دوستان‌این‌خانواده‌منتظرکمک‌دستای‌مهربونشماهستن🖐🏻 #رفقاکمک‌کنیدبتونیم‌یه‌مبلغی‌ازبدهی‌روجمع کنیم😢 #
عزیزان تابتونیم‌مبلغی‌ازبدهی‌تسویه‌کنیم هر عزیزی در حد توانش هست کمک کنه بتونیم قدمی براشون برداریم
هدایت شده از دُرنـجف
❤️‍🔥 رسوایی آن دو سرابه تا بلند شد دریا به منظور غم صحرا بلند شد وقتی فلانی ها به سمت قلعه رفتند بد شد صدای قهقه درجا بلند شد مولا که دید کار کسی غیر خودش نیست خیزی گرفت با ذکر یا زهرا بلند شد شخص نبی میدید میدانست که هست او تا بِه ببیند روی مرکب ها بلند شد سر را به معنی علی حق است تکان داد از جان مرحب آهِ وانفسا بلند شد *حیدر فقط ابرو گره کرد و نگاه کرد * *خیبر خودش با احترام از جا بلند شد* از ابتدا احوال دلها را علی داشت اول نشان فتح دنیا را علی داشت 📝 شاعر