eitaa logo
زینبی ها
3.6هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
3.4هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/16847855722639 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺🍃 دو تا از بچه‌های گردان ، غولی را همراه خودشان آورده بودند و ‌های های می‌خندیدند. گفتم: این کیه؟! گفتند: عراقی گفتم: چطوری اسیرش کردید؟ می‌خندیدند. گفتند: از شب عملیات پنهان شده بود. تشنگی فشار آورده با لباس بسیجی ‌ها آمده ایستگاه صلواتی شربت گرفته بود. پول داده بود !!. اینطوری لو رفته بود. بچه‌ها هنوز می‌خندیدند..... 📕 جماران @zeinabiha2
😂پس صدام آش فروشه!😂 ⭕️روزهای اولی که خرمشهر آزاد شده بود، توی کوچه پسکوچه‌های شهر برای خودمان می‌گشتیم. روی دیوار خانه‌ای عراقی هانوشته بودند: «عاش الصدام»😜 یکدفعه راننده زد روی ترمز و انگشت گزید که اِاِاِ، پس این مرتیکه صدام آش فروشه!...😄😄 کسی که بغل دستش نشسته بود نگاهی به نوشته روی دیوار کرد و گفت: «آبرومون رو بردی بیسواد!... 😉😂 عاشَ! یعنی زنده باد.⭕️ @zeinabiha2
😁🍃😁🍃😁🍃😁🍃😁🍃😁🍃 😁🍃 طـــنـــز شـهـدا 😂رُب گوجه😂 داشتم تو جبهه مصاحبه می گرفتم کنارم ایستاده بود که یه هو خمپاره اومد و بوممممم ... . نگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده و افتاده زمین. دوربینو برداشتم رفتم سراغش. بهش گفتم : تو این لحظات آخر زندگی اگه حرفی صحبتی داری بگو ... در حالی که داشت اشهد و شهادتینش رو زیر لب زمزمه می کرد گفت: من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم. اونم اینه که وقتی کمپوت می فرستید جبهه خواهشا پوستشو نکنید! بهش گفتم : بابا این چه جمله ایه! قراره از تلویزیون پخش بشه ها... یه جمله بهتر بگو برادر ... با همون لهجه اصفهانیش گفت : اخوی آخه نمی دونی تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده!😁 عطــــــر ایمـــــــــان 😁🍃 🍃🌺 @zeinabiha2 😁🍃
😂🍃😂 🍃 😂 • "الف‌بچہ" روے جاده شنے شلمچہ ، سوار بر ٺویوٺا ، ٺختہ گاز مےٺازم سمت آبادان . 《 دارعلے ،مےرے آبادان،مقر تاڪتیڪے،دسٺور مرحلہ بعد حملہ رو مےگیرے .》 آنے، از ردیف نخل هاے سوختہ ڪنار جاده، یڪ دستہ عراقے چاق و چلہ، با لباس زیتونے، مے ریزند وسط جاده و برق از ڪلّہ‌ام مے پرد : 《یا ابوالفضل! این ها ڪجا بودن؟! 》 هُول، پا مےڪوبم روے ٺرمز .جیغ ٺویوتاے خرگوشے بلند مےشود. ماشین بہ چپ و راسٺ ڪشیده مےشود و ڪجڪے مےاُفٺد پایین شانہ جاده و بہ تلہ مےافتم . مےخواهم بپرم پایین و بزنم بہ چاڪ، اما عراقےها دوان دوان مےدوند سمٺم: 《ڪاش اسلحہ برداشٺہ بودم! ننہ ڪجایے.》 جلوتر ڪہ مے آیند اسلحہ ندارند و انگار دسٺشان بہ ڪمر شلوار شان قفل اسٺ. نزدیڪ ٺر مےشوند. انگشت بہ دهان مےمانم. نوجوان ڪوٺاه قدے با اسلحہ ڪلاشے ڪہ ٺوے دسٺش گنده مےزند، پشٺ ڪلّہ‌شان، قدم رو مے آید. ڪلاه‌خودش هم روے پیشانےاش لق لق مےزند، جثہ لاغر نوجوان میان لباس خاڪے رنگ گَل و گشاد گُم شده. نیشم ٺا بناگوش باز مےشود؛ اول از ٺرس و بعد از یہ الف بچہ و یہ عالمہ اسیر درشت اندام. نوجوان هوار مےڪشد:《قف!》 اسیر ها سیخ ‏مےایسٺد و دسٺشان، عین سیریش، بہ ڪمر شلوارشان چسبیده. نفس نفس مےزنند. نوجوان تِنگ و سِوِر مقابلم ڪہ قد مےڪشد ٺا سینہ‌ام بیشتر نیسٺ. ٺا ڪلّہ بالا مےگیرد، ڪلاه آهنے اش پشٺ گردنش مےافٺد. با صدایے نازڪ و دورگہ مےگوید:《ڪاڪو، این ها رو ببر عقب. باید زود برگردم خط.》 - چرا دسٺ این ها بہ شلوارشونہ قربون ؟! - - - -فانوسقہ و ڪمربندشون رو باز ڪردم یہ وقٺ فڪر حملہ بہ سرشون نزنہ. دور ڪہ مےشود مےگوید: 《با سرنیزه شڪافتم ڪہ بیشتر دسٺشون گیر باشہ.》 منبعـ📚:ڪٺاب برانڪارد دربسٺے نویسندهـ✍🏻 : اڪبرصحرایے |🏆| |📲|: •| @zeinabiha2 |• 😂 🍃 😂🍃😂
[🙊× . . یڪ شب ڪہ ٺو منطقہ عملیاٺے سمٺ ڪردسٺان بودیم دشمن شروع ڪرد و با گلولہ ٺوپ سمٺ ما رو مےزد ڪہ یڪ گلولہ هم خورد پشٺ سنگر ما. ٺو این مواقع دیوارها و سقف سنگر مےلرزید و گرد و خاڪ سنگر همہ‌جا را فرا گرفٺ.بچہ‌ها هر ڪدوم بہ یڪ طرف فرار مےڪردند ڪہ پناه بگیرند. یڪے از بچہ‌ها ڪہ اسمش اڪبر بود خوابیده بود هیجان زده بلند شد و گفٺ:《صداے چے بود؟》 گفٺم: 《بلند شو توپ بود،توپ مےزنند،ٺوقع داشٺے چے باشہ؟》 راحٺ سر جایش خوابید و گفٺ: 《اے بابا فڪر ڪردم رعد و برق بود. چون من از رعد و برق مے ٺرسم》. @zeinabiha2
😂😂 😂😂 تعداد مجروحین بالا ⬆️رفته بود فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها💣 دوید طرفم و گفت : سریع بی‌سیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد! شاستی گوشی بی‌سیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقی‌ها از خواسته‌مان سر در نیاورند، پشت بی‌سیم باید با رمز حرف میزدم گفتم: ” حیدر حیدر رشید ” چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد: – رشید بگوشم. – رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید! -هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟😏😏 -شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟ – رشید چهار چرخش رفته هوا. من در خدمتم. -اخوی مگه برگه کد نداری؟ – برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می‌خوای؟ دیدم عجب گرفتاری شده‌ام، از یک‌طرف باید با رمز حرف می‌زدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم – رشید جان! از همان‌ها که چرخ دارند! – چه می‌گویی؟ درست حرف تو بزن ببینم چی می‌خواهی ؟ – بابا از همان‌ها که سفیده. – هه هه! نکنه ترب می‌خوای. – بی‌مزه!😳😏 _ بابا از همان‌ها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره – ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس می‌خوای!😂 😡😡کارد می‌زدند خونم در نمی‌آمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی‌سیم گفتم. 😠 @zeinabiha2
۞﴾﷽﴿۞ تازَمانے کِھ رِسیدَنْ بِھ اِمکانِ دارَدْ، زِندِگے دَرْدِقَشَنْگیستْ کِھ جِریانْ دارَد...:) شما دعوت شده اید به😎 |وِصــآلْ🌱ْ| اینجا عاشقانه های ما دختران دهه80با اربابمون امام حسین(ع)و اقامون امام الزمان(عج) ب اشتراگ گذاشته میشه والبته پیشنهاد راهایی برای ترک گناه و تقرب به خداجون😍 سعی خدام کانال بر اشتراک گذاری مطالب وعکس های خاص و جدید در کانال میباشد☺️ [💖🦋] [🍁💚] [🌙💧] [🖇🔥] [🌸😍] [💜🍂] [😂✌️🏻] [💕🌻] [✨🕊] [همہ چے از نوع مذهـبے و شہڋایـے]📿🥀 دیدنش ضرر ندارهـ مجانیهـ😉👇🏻 ----------------------------------------- https://eitaa.com/vesalanee ‌-----------------------------------------
😂🍃 🍃 . . | . . . رزمنده اے توے جبهہ بےسیم میزنہ میگہ۵۰۰۰ تا عراقے دستگیر ڪردم بیاید تا بیاریمشون میگن خودت بیار میگہ نه شما بیاین داداش اینا نمیذارن بیام😂🤦🏻‍♂ | | 😂 @zeinabiha2 😂
🌿🍄🏹 😅 چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن ، داد میزد : آهــــای ...😃 سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسڪ ، ڪلاه ، ڪمربند ، جانماز ، سایه بون ، ڪفن ، باند زخم ، تور ماهی گیریم ... هــــمـــه رو بردن !!!😂😄🙈 شادی روحشون ڪه دار و ندارشون همون یڪ چفیه بود صلوات 😞🥀😍 💕 @zeinabiha2 💕
🌱🌸. . . . . . 😂 استادِ سرِکار گذاشتنِ بچه‌‌ها بود.روزے از یکے از برادران پرسید: «شما وقتے با دشمن روبہ رو مے شوید براے آنکہ کشتہ نشوید و توپ و تانکِ آنها در شما اثر نکند چہ مےگویید؟» آن برادر خیلے جدے جواب داد: «البتہ بیشتر بہ اخلاص برمےگردد واِلا خودِ عبادت بہ تنهایے دردے را دوا نمےکند. اولاً باید وضو داشتہ باشے،ثانیاً روبہ قبلہ و آهستہ بہ نحوے کہ کسے نفهمد بگویے: اللهَّم ارزُقنا ترکشاً ریزاً بِدَستنَا یا پایَنا و لا جایِ حَساسَنا بِرَحمَتِک یااَرحَم‌َالرّاحِمین» طورے این کلمات را بہ عربے اَدا کرد کہ او باورش شد و با خود گفت: «این اگر آیہ نباشد حتماً حدیث است» اما در آخر کہ کلمات عربے را بہ فارسے ترجمہ کرد، شک کرد و گفت:اَخَوے غریب گیرآورده‌اے؟!🤦🏻‍♂ 😂 . . . 🦋 @zeinabiha2 . 🦋 . .🌱🌸 . . .