eitaa logo
زینبی ها
3.9هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/16847855722639 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
💕اوج نفرت💕 به محض وردمون به خونه با صدای شکوه خانم میخکوب شدم. _کجا بودید? احمد رضا که کل خرید هام رو دستش گرفته بود با پاش در رو بست و رو به مادرش گفت: _سلام. بیرون بودیم. شکوه خانم یک قدم سمت من اومد که ناخواسته خیلی اروم پشت دست احمد رضا پناه گرفتم. با حرص به ابروهام نگاه کرد و گفت: _مگه من صبح تو رو صدا نکردم. چرا جوابم رو ندادی? احمد رضا نیم نگاهی به من کرد و رو به مادرش گفت: _حتما نشنیده. _چرا شنید، قدم هاش رو تند کرد. احمد رضا کلافه گفت: _چی کارش داشتی? نفس های حرصیش رو با نگاه به پسرش بیرون داد. احمد رضا با لحن خیلی ارومی گفت: _خب الان دوباره بگید. _میمون هر چی زشت تر، اداشم بیشتر. این بد ترکیب چی بود که ارایشگاه بردیش. خدا باید تو رو مثل مادرت کر و لال، عین بابات خل و چل خلق میکرد تا جای بزرگون نشینی و به ریش من بخندی. بی کس کار و یه لا قبا. نگاهش به کیسه هایی که دست احمد رضا بود افتاد. _نه مثل اینکه صدقه سر پسر من از یه لا قبایی دراومدی. احمد رضا کش دار مادرش رو صدا زد. _ماااامان. سکوت طولانی مادرش رو که دید رو به من با سر به در اشاره کرد و گفت: _تو برو تو اتاق. بغض امونم رو بردیده بود. دلم میخواست تلخ ترین جواب ها رو بهش بدم ولی مطمعن بودم احمد رضا در برابر جواب من به مادرش به کشیده صدا کردن اسمم اکتفا نمیکنه. شکوه خانم تن صداش رو بالا برد. _چرا نمیزاری باهاش حرف بزنم. قدم هام رو تند کردم و وارد اتاق شدم به در تکیه دادم و اروم اشک ریختم صداشون رو میشنیدم. _چه حرفی مادر من! شما فقط ناراحتش میکنی. صداش رو بغض الود کرد. _فقط ناراحتی اون برات مهمه? _عزیز دلم مگه نگار شما رو ناراحت کرده? _صبح بهش میگم کجا ان شالله جواب نمیده. _خب این چه سوالیه? نگار با من بوده. _با تو باشه، نباید جواب من رو بده? احمدرضا که کلافگی تو صداش موج میزد گفت: _من باهاش صحبت میکنم میگم ازتون عذر خواهی کنه. خوبه? اگر احمد رضا این خواسته رو از من داشته باشه جوابم بهش منفیه. کسی که باید عذر خواهی کنه اونه نه من، چند لحظه سکوت بعد صدای به شدت بسته شدن در اتاق شکوه خانم تو فضای خونه پخش شد. فوری سمت کمد رفتم لباس هام رو عوض کردم. نمی دونم چرا احمد رضا نیومد. روی تخت نشستم و به در خیره شدم غیبتش طولانی شد خواب چشم هام رو گرفته بود. دراز کشیدم چشم هام رو بستم خوابم برد. فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕