eitaa logo
زینبی ها
4.5هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.7هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
💕اوج نفرت💕 برای دیدن استاد دل تو دلم نبود. تپش های قلبم بالا رفته بود و کنترلش غیر قابل ممکن. چرا انقدر این علاقه سریع اتفاق افتاد. دلم میخواد به همه بگم. این چه حسیه که من رو ناچار به اعتراف کرده. وارد کلاس شدیم. برای اولین بار از اینکه پروانه سر این کلاس کنارم نمیشینه خوشحال شدم. کتابم رو روبروم گذاشتم متوجه لرزش شدید دستم شدم دستم رو زیر میز بردم تا پنهانشون کنم. تمام دانشجوها حاضر بودند و مثل من چشم به در دوخته بودند اما چشم انتظاری من کجا و نگاه های پر استرس اونها کجا. در کلاس باز شد گردنم رو خم کردم تا از لحظه ی ورودش ببینمش. مثل همیشه با قدم های بلند وارد کلاس شد بدون نگاه به کسی سلام بلندی گفت. با ورودش تمام وجودم پایین ریخت انگار حضورش مثل ابی بود روی اتیش. ارامش بهم برگشت. با نگاهم دنبالش کردم کتش رو دراورد و روی دسته ی صندلیش انداخت. استین های لباسش رو باز کرد نگاهش تو کل کلاس چرخید روی من ثابت موند. _خانم صولتی برنامه ی امروز چیه? اروم بلند شدم و بر عکس همیشه تو چشم هاش خیره شدم با لبخند گفتم: _سلام استاد. اون اروم تر از من بود با لبخندی که تعجب همه ی دانشجو ها رو در برداشت گفت: _سلام. صدای گروپ گروپ قلبم رو میشنیدم. تلاش کردم تا این ذوق زدگیم تو صورتم معلوم نشه. _استاد قرار بود درس بدید. ابرو هاش رو بالا داد. _حالا دوست دارم امتحان بگیرم. لبخندم پهن تر شد. _ من همیشه سر کلاس شما آمادم. لبخند رضایت بخشش عمیق تر شد اروم پلک زد. _میتونید بشینید. _خیلی ممنون . سر خوش روی صندلی نشستم. این اولین باری بود که من سر کلاس سلام کردم و استاد بهم گفت میتونم بشینم. همیشه هم من رسمی جواب میدادم هم خبری از بفرمایید استاد نبود. ناخواسته به پروانه نگاه کردم متعجب تر از همه نگاهم میکرد. نگاه معنی دار و پر از حرف های ازار دهنده که تا قبل از علاقم به استاد بهشون پایبند بودم اما الان ترجیح میدادم. به داد دلم برسم. دلی که چهار سال بار تهمت رو به دوش میکشه و تنهاست. دلی که بار ها شکسته و الان به خودش حق میده تا خودش انتخاب کنه، خودش بخواد و خودش جلو بره. نگاهم رو ازش گرفتم و به استاد خیره شدم. باید تمام افکار منفی رو از خودم دور کنم. این حس چیزی بالا تر از عشقه و برای من مقدس. حس عذاب وجدان اون محرمیت لعنتی رو پس زدم. من برای رسیدن به این عشق از همه چیز رد میشم. شده باشه برمیگردم تهران خودم ازش میخوام. تو چهره ی استاد جز زیبایی نمی بینم. دیوانه وار هر لحظه علاقم بهش شدید تر میشه. علاقه ای که نمیدونم از کجا و کی شروع شده، ولی هست و من دوست دارم بمونه متوجه نگاه های خاص من به خودش شد ولی تمرکزش رو از دست نداد. من تا قبل از این معنی عشق رو نمیدونستم. عاشق محتاج لبخنده، محتاج نگاهه. این عشقه ولی نیاز نیست، هوس نیست، فقط یه حسه، حسی قوی که ادم رو میکشه سمت خودش. حسی دوست داشتی و اعتیاد اور. چرا قبل این حس نبود تو بیمارستان چی شد که انقدر بهش علاقه پیدا کردم . اصلا از درس هیچی نفهمیدم و فقط نگاه کردم تا شاید لبخندش آبی باشه روی اتیش دلم . استاد هم این لبخند رو دریغ نکرد. فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕