eitaa logo
زینبی ها
3.8هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/16847855722639 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
💕اوج نفرت💕 اومدن امروزم به مدرسه بی فایده بود. چون تمام حواسم پیش مکالمه ی تلفنی خانم ضیاعی با احمد رضا بود. تو راه برگشت مرجان به گوشی که داییش زمانی که مادرم فوت کرده بود، براش خریده بود سرگرم بود. من استرس برخورد شکوه خانم و نگاه رامین بازخواست احتمالی احمد رضا رو داشتم. چقدر بده ادم بزرگ تر نداشته باشه. _نگار با تو ام چرا جواب نمی دی? به مرجان نگاه کردم مات گفتم: _با منی؟ چی گفتی؟ _می گم حواست باشه، کسی نمی دونه من گوشی دارم. _اهان . نه نمی گم. جلوی در خونه رسیدیم مرجان زنگ رو زد در باز شد. وارد شدیم به خونه ی خودمون نگاه کردم دستم رو گرفت. _بیا انقدر به اونجا خیره نشو. دستش رو دور گردنم انداخت و صورتم رو بوسید. _احمد رضا نمی زاره برگردی اونجا. _تو می تونی راضیش کنی? _رو حرف مامانم اب نمیخوره. اون نتونست نظرشو عوض کنه من بتونم _من خونه ی شما معذبم. _قبلا هم که می اومدی. _اون موقع ها عمو اردلان زنده بود می اومدم. الان هم مامانت، هم داییت از من خوششون نمیاد. _خونه ی ما بعد از بابا حرف اول و اخر رو احمدرضا می زنه، خودت رو ناراحت نکن. داییم هم از تو بدش نمیاد به خاطر مامانم شاید کاری کنه. _اخه من کی ام اونجا. صورتم رو توی دست هاش قاب کرد. _تو هم بازی بچه گی های منی . مثل خواهر نداشتمی. _اینا دلیل میشه? دستم رو گرفت و سمت خونه کشید. _بیا بریم که مردم گشنگی، تو از احمدرضا هم بدتر راضی میشی. دنبالش رفتم ولی با پاهای لرزون و بی میل و بی اراده . در رو باز کرد. تپش قلبم بالا رفت. صدای گروپ گروپ قلبم رو می شنیدم لرز توی زانو هام رو احساس کردم. مرجان متوجه اضطرابم شد و سرش رو داخل برد و برگشت سمتم. _مامان نیست، دایی هم رو مبل خوابه اروم بیا تو. _پس کی در رو باز کرد? _حتما بانو خانم باز کرده? بانو خانم برای کار اینجا میاد، ولی به من بیشتر از شکوه خانم فخر فروشی می کنه. جای شکرش باقی بود که از حضور اون استرس نمی گرفتم. پاورچین پاورچین وارد اتاق مرجان شدیم. در رو بست لباس هام رو دراوردم. فوری روسریم رو جایگزین مقنعم کردم. مرجان تاپ و شلوارکی پوشید و موهاش رو دم اسبی بالای سرش بست. بوی غذا فضای خونه رو پر کرده بود. دو روزه فقط نون و پنیر خوردم. همین کافی بود تا فوری برای غذا خوردن بیرون برم. اما از برخورد شکوه خانم واهمه داشتم و ترجیح دادم نداشتن میل رو بهانه کنم تا باهاش روبه رو نشم.   ✍🏻 فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕