#پارت297
💕اوج نفرت💕
چرا هیچ وقت هیچ چیز به میل و خواسته ی من نمیشه.
من دوست دارم انتقام بگیرم.
باید بگیرم.
انتقام حسرت ارزو برای دیدن من
انتقام حرف های سنگینش
انتقام بیرحمیش
ناخواسته اشک روی گونم ریخت. انتقام گریه های بابا حسین و بعدم دق کردنش.
ایستادم و نزدیک حرم شدم سرم رو روی ضریح گذاشتم و لب زدم:
_کمکم کن بتونم حقم رو بگیرم.
نفسم رو با صدای اه بیرون دادم
عقب عقب از حرم فاصله گرفتم و بیرون اومدم.
تو خیابون با چشم دنبال ماشین میترا گشتم.از دور دیدمش، سمتم اومد بی حرف سوار ماشین شدم و نگاهم رو به ربرو دادم.
_سلام
بی میل و اروم لب زدم.
_سلام
_صبحانه خوردی?
سرم رو بالا دادم.
_بریم بخوریم?
کلافه نفس سنگینی کشیدم.
_نه بریم خونه.
_به هیچ کس نگفتم ترمینال نیستی.
متعجب از حرفش اروم سرم رو سمتش چرخوندم لبخند ملیحی زد
_باهم حرف بزنیم. اونام یکم دنبالت بگردن. به غیر از برادرت اون دوتای دیگه حقشونه.
لب زدم:
_نه. بهشون بگید.
دنده رو جا زد و از اینه به عقب نگاه کرد.
_میگم حالا
_میترا جون حوصله ندارم اشتها هم ندارم بریم خونه
_باشه بهشون میگم ولی تا برسیم خونه باهات حرف دارم.
ماشین رو پارک کرد و گوشیش رو برداشت انگشتش رو روی صفحه تکون داد و کنار گوشش گذاشت و چند لحظه بعد گفت:
_پیداش کردم.
_بله.
نیم نگاهی به من کرد.
_حالش مناسب نیست.
_حالا میاید خونه صحبت میکنید.
_باشه.خداحافظ.
گوشی رو روی داشبورد گذاشت و کامل چرخید سمتم.
_نگار جان. حق کامل با توعه. قانونم با توعه. یکی میگه ببخش یکی میگه بگذر. یکی میگه زندگیت. اینا دارن نظراتشون رو میگن. به تو ظلم شده و قانون به حرف تو گوش میکنه. پس لازم نیست با همه بحث کنی و بخوای بهشون ثابت کنی که چه زجری کشیدی. لازمم نیست اینطوری پنهانی بخوای بری. محکم و قووی دربرابر همشون بایست. اما...
نفسش رو بیرون داد
_حواست به پل های پشت سرت باشه. همشون رو خراب نکن به حرف دلت هم گوش کن دلت رو بیخیال نشو
_شما کمکم میکنی?
_من نمیتونم روبروی اردشیر بایستم. اون مخالفه، باهاش مخالفم ولی همسرمه. از برادرت کمک بگیر. ادم با تدبیریه. به نظر میاد خیلی هم دوستت داره مطمعنم حاضره برای خوشحالی تو هر کاری بکنه.
صدای تلفن همراهم بلند شد همزمان میترا هم ماشین رو روشن کرد و راه افتاد. با دیدن شماره علیرضا انگشتم رو روی آیکون سبز کشیدم و کنار گوشم گذاشتم
_الو
کمی مکث کرد. صدای نفس هاش میاومد و همین مطمعنم کرد که تماس وصل شده.
_اصلا فکرش رو هم نمیکردم انقدر بی فکر باشی.
_من فقط...
_چی پیش خودت فکر کردی که میخواستی تنهایی بری تهران
_باهام همراه باش تا تنها نرم
_تو اصلا به من گفتی?
_اگرم میگفتم مخالف بودی.
_مخالف بودم. ولی حرف میزدیم به نتیجه میرسیدیم .
سکوتم رو که دید ادامه داد
_میام حرف میزنیم خداحافظ
_خداحافظ
گوشی رو قطع کردم.
فاطمه علیکرم
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
#پارتاول
https://eitaa.com/zeinabiha2/32702
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕