eitaa logo
زینبی ها
4.5هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.7هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
💕اوج نفرت💕 دلخور و طلبکار نگاهم میکرد. دست هاش رو بهم قلاب کرد و گفت: _خب? خیره نگاهش کردم ابروش بالا رفت _نمیخوای بگی? صورتم رو ازش برگردوندم ایستاد ته دلم خالی شد جلو اومد صدای گروپ گروپ قلبم رو میشنیدم. کنارم نشست. دستم رو گرفت اروم اسمم رو صدا کرد _نگار. _من رو نگاه کن. _هنوزم وقتی با کسی حرف میزنی باید تو چشم هاش نگاه کنی _ آره این حالت رو خیلی دوست دارم. میتونم با نگاه حرف دلش رو بخونم. با بغض گفتم: _ دل من حرف نداره. _آهنگ صدات حرف دلت رو گفته. نگار برای نیازم به نگاه تو احتیاج دارم. نیاز به تو، نگاهت، صدات. چقدر تلخه شدی! آروم دستم رو از دستش بیرون کشیدم، به سختی ولی دستم رو رها کرد _ تو راست می گی، تلخ شدم. دوست دارم این تلخی رو، دارم تخلیه میشم. _ تو با نگاری که من میشناختم فرق داری. نگار چهار سال پیش به من می‌گفت آقا، نگار الان میگه تو، چهار سال پیش با احترام با من حرف می زد الان یکی در میان خبری از احترام نیست. ولی من دوستت دارم هم چهار سال پیش هم الان. نفس سنگینی کشید و ادامه داد _ تمام این چهار سال به این فکر می‌کردم که چرا ازش خواستگاری کردی. آروم سمتش چرخیدم پوزخندی زدم _ پس معلومه مادرت هنوز دست از کارها و فریبکاری هاش برنداشته. تیز نگاهم کرد. بر عکس همیشه تو چشماش ذل زدم. _من خواستگاری نکردم.اون زمانی که تو به فکر کشتن گربه دم حجله بودی و من رو مجبور به احترام می کردی، اون روزها که باهام تند حرف میزدی و چپ نگاهم میکردی همون روزهایی که بیخودی بهم سیلی ‌زدی. رامین با نقشه ماهرانش بهم نزدیک می شد. محبت می‌کرد. حرفای قشنگ میزد. قول و وعده میداد. من هم از همه جا رونده بودم. به خیال خوشبختی، دل خوش کرده بودم به حرفهاش ته دلم می دونستم بده، میدونستم درست نیست. ولی تنها کسی بود که محبت می‌کرد. منتظر و چشم به راهش شدم. اون روز مرجان گفت که تو دیر میای خونه گفت بیا بریم بگردیم من میترسیدم ازت. قبول نکردم و تنها برگشتم خونه همون روزها بود که رامین قول خواستگاری داده بود. کفشش رو پشت در خونه دیدم. رفتم اتاق لباسم رو عوض کردم تا ببینمش. به چشمهاش رو خیره شدم حرف های خوبی نشنیدم. رامین به مادرت گفت عقدش می کنم وکالت تام الاختیار ازش میگیرم می برم ترکیه سر به نیستش می کنم. قبلا هم به خودم گفته بود که ازم وکالت تام الاختیار میخواد به خاطر همین مطمئن بودم که من رو میگن مادرت گفت اردشیر پیگیرم شده ولی رامین کوتاه نمی اومد داشتند نقشه کشتن من رو می کشیدن .ترسیدم از خونه فرار کردم ولی جایی رو نداشتم که برم. پیدا کردی. فهمیدم که مادرت دروغگویی قهاریه با چشم های گرد دهن باز نگاهم کرد _ چرا اون موقع نگفتی _ باور نمیکردی. کسی که تو این چهار سال بهت نگفته شکوهه ولی ازش ناراحت نیستی از من ناراحتی که چرا نگفتم هنوز هم روی مادرش تعصب داره این رو از مشت‌های گره کردش که با شنیدن اسم مادرش به هم فشار می داد می شد فهمید. _تو باید می گفتی _می بینی کسی که این دروغ رو ساخته سکوت کرده تو هیچ انتظاری ازش نداری. ولی از من که مورد تهمت قرار گرفتم توضیح میخوای. با این که میدونی بهم تهمت زده بودن. مشتش رو به هم فشار داد. _ از مرجان چه خبر? کلا خانوادت رو مبرا از گناه میدونی? یا فقط رو شکوه تعصب داری کلافه نگاهم کرد از اینکه مادرش رو با اسم کوچیک صدا میکنم ناراحته بود سرش را پایین انداخت. _چند هفته مونده بود به عید پای سجاده تو اتاقم گریه می کردم اومد گفت _ چی گفت. دستش رو پشت گردنش کشید _ این که چطور با رامین هماهنگ بود تا از پشت کمد بیاد تو اتاق با مرجانم.همونقدر نرم که با من برخورد کردی، برخورد کردی. یا فقط زورت به بچه یتیم ها میرسه. فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕