eitaa logo
زینبی ها
4.3هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.7هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
💕اوج نفرت💕 شماره پروانه رو گرفتم و کنار گوشم گذاشتم. صداش تو گوشی پیچید. _نگار _پس چی شد. _الو نگار _الو میگم پس چی شد? _الو تن صدام رو بالا بردم _الو میگم ادرس چی شد. تماس رو قطع کرد. دوباره شمارش رو گرفتم. الو... _نگار جان صدات نمیاد فقط خس خس میاد احتمالا اب داخلش رفته روی حالت بلندگو گذاشتم _الو الان صدا میاد? _اره اومد. چی شده گوشیت. _اب ریخت روش. ادرس رو گرفتی? _داشتم برات ارسال میکردم زنگ زدی. نگار میگم اشتی کردی تموم شد رفت. اره? _نه. هنوز هیچی معلوم نیست. لحنش حالت شوخی گرفت _برووو خودت رو سیاه کن عکس پروفایلت یه چیز دیگه میگه. _نمیدونم چی میشه پروانه. احمدرضا نمیزاره شکایت کنم. علی رضا رو هم ناراحت کردم. _تو چه جوری میتونی باهاش حرف بزنی والا خیلی ترسناکه من که میبینمش از هولم لال میشم. لبخند بیجونی زدم _نه خیلی مهربونه. _حتما تازه شده قبلا که نبود _بود بابا بیچاره چی کار داشت _یادت رفته سر یه امتحان بیخوردی به من نگاه کردی میخواست برگت رو پاره کنه. یادته اول سال چه جوری گفت شما دو نفر کنار هم نشینید عین بچه ابتدایی ها جدامون کرد. کل کلاس ریز ریز بهمون میخندید. با یاد اوری خاطراتش خندم گرفت. _نخند، برو ازش بپرس استاد سادیسم داشتی انقدر اذیتم میکردی. تازه حالا واسه من عاشق هم شده بوده. هر چند که شاعر میگه اگر با دیگرانش بود میلی چرا جام تو را بشکست استاد. _اینو نگو پروانه دوست ندارم کسی بفهمه. صداش پر از شیطنت شد _منظورت از کسی اقاتونه? _ساکت شو پروانه اقا کجا بود. _تا چهار سال پیش که اقا بود حالا یه روزه شده احمدرضا. از شوخی هاش کلافه شدم _خیلی خب ادرس رو بفرست _فرستادم قطع کنی میبینیش. تهمینه گفت خالش منتظرته گفته هر جا که بخوای میاد.ولی خودش رو نمیشد به یه من عسل بخوری. _باشه عزیزم کاری نداری? _کار که دارم تو حوصله نداری. بعدازظهر بهت زنگ میزنم.خداحافظ صدای علیرضا باعث شد تا کمی از حضور ناگهانیش بترسم. _حرفت تموم شد بیا اشپزخونه ایستادم و سمت اشپزخونه رفتم شیر کتری رو توی قوری باز کرده بود. _من موندم احمدرضا دلش رو به چی تو خوش کرده سوالی نگاش کردم _یه چایی دم نکردی! از حرفش خندم گرفت _یعنی تو واسه چایی صبحانه میخوای زن بگیری. نیم نگاهی بهم انداخت و قوری رو روی کتری گذاشت. _نخیر. ولی برام مهمه که... حرفش رو قطع کردم _فکر کردم باهام قهر میکنی. چرخید سمتم و عمیق نگاهم کرد _بعد از بیست و یک سال پیدات کردم باهات قهر کنم? _اخه خیلی عصبی بودی. _عصبی نبودم ناراحت بودم. بهم برخورده بود. به لیوان هایی که توی سینی گذاشته بود اشاره کرد _چایی بریز من سفره رو پهن میکنم. _دم نکشیده اخه _عیب نداره سر درد گرفتم از گرسنگی، یه رنگ بریز سفره رو برداشت و بیرون برد. چایی ریختم. چقدر حضورش باعث دلگرمیمه. خدایا شکرت که تو این روز های پر از تنش علیرضا رو برام فرستادی. فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕