#پارت318
💕اوج نفرت💕
شماره پروانه رو گرفتم و کنار گوشم گذاشتم. صداش تو گوشی پیچید.
_نگار
_پس چی شد.
_الو نگار
_الو میگم پس چی شد?
_الو
تن صدام رو بالا بردم
_الو میگم ادرس چی شد.
تماس رو قطع کرد.
دوباره شمارش رو گرفتم.
الو...
_نگار جان صدات نمیاد فقط خس خس میاد
احتمالا اب داخلش رفته روی حالت بلندگو گذاشتم
_الو الان صدا میاد?
_اره اومد. چی شده گوشیت.
_اب ریخت روش. ادرس رو گرفتی?
_داشتم برات ارسال میکردم زنگ زدی. نگار میگم اشتی کردی تموم شد رفت. اره?
_نه. هنوز هیچی معلوم نیست.
لحنش حالت شوخی گرفت
_برووو خودت رو سیاه کن عکس پروفایلت یه چیز دیگه میگه.
_نمیدونم چی میشه پروانه. احمدرضا نمیزاره شکایت کنم. علی رضا رو هم ناراحت کردم.
_تو چه جوری میتونی باهاش حرف بزنی والا خیلی ترسناکه من که میبینمش از هولم لال میشم.
لبخند بیجونی زدم
_نه خیلی مهربونه.
_حتما تازه شده قبلا که نبود
_بود بابا بیچاره چی کار داشت
_یادت رفته سر یه امتحان بیخوردی به من نگاه کردی میخواست برگت رو پاره کنه. یادته اول سال چه جوری گفت شما دو نفر کنار هم نشینید عین بچه ابتدایی ها جدامون کرد. کل کلاس ریز ریز بهمون میخندید.
با یاد اوری خاطراتش خندم گرفت.
_نخند، برو ازش بپرس استاد سادیسم داشتی انقدر اذیتم میکردی. تازه حالا واسه من عاشق هم شده بوده. هر چند که شاعر میگه اگر با دیگرانش بود میلی چرا جام تو را بشکست استاد.
_اینو نگو پروانه دوست ندارم کسی بفهمه.
صداش پر از شیطنت شد
_منظورت از کسی اقاتونه?
_ساکت شو پروانه اقا کجا بود.
_تا چهار سال پیش که اقا بود حالا یه روزه شده احمدرضا.
از شوخی هاش کلافه شدم
_خیلی خب ادرس رو بفرست
_فرستادم قطع کنی میبینیش. تهمینه گفت خالش منتظرته گفته هر جا که بخوای میاد.ولی خودش رو نمیشد به یه من عسل بخوری.
_باشه عزیزم کاری نداری?
_کار که دارم تو حوصله نداری. بعدازظهر بهت زنگ میزنم.خداحافظ
صدای علیرضا باعث شد تا کمی از حضور ناگهانیش بترسم.
_حرفت تموم شد بیا اشپزخونه
ایستادم و سمت اشپزخونه رفتم
شیر کتری رو توی قوری باز کرده بود.
_من موندم احمدرضا دلش رو به چی تو خوش کرده
سوالی نگاش کردم
_یه چایی دم نکردی!
از حرفش خندم گرفت
_یعنی تو واسه چایی صبحانه میخوای زن بگیری.
نیم نگاهی بهم انداخت و قوری رو روی کتری گذاشت.
_نخیر. ولی برام مهمه که...
حرفش رو قطع کردم
_فکر کردم باهام قهر میکنی.
چرخید سمتم و عمیق نگاهم کرد
_بعد از بیست و یک سال پیدات کردم باهات قهر کنم?
_اخه خیلی عصبی بودی.
_عصبی نبودم ناراحت بودم. بهم برخورده بود.
به لیوان هایی که توی سینی گذاشته بود اشاره کرد
_چایی بریز من سفره رو پهن میکنم.
_دم نکشیده اخه
_عیب نداره سر درد گرفتم از گرسنگی، یه رنگ بریز
سفره رو برداشت و بیرون برد.
چایی ریختم. چقدر حضورش باعث دلگرمیمه. خدایا شکرت که تو این روز های پر از تنش علیرضا رو برام فرستادی.
فاطمه علیکرم
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
#پارتاول
https://eitaa.com/zeinabiha2/32702
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕