#پارت377
💕اوج نفرت💕
استکان هایی که داخل سینی آماده کرده بودم رو پر از چای کردم سینی رو برداشتم فضای خواستگاری خونه من رو برد به فضای تهران.
روزی که شکوه قصد اجبار ازدواج من با پسری که از لحاظ عقلی کاملاً مشکل داشت رو کرده بود
مادرش چقدر تحقیر آمیز باهام حرف میزد و حتی حاضر نبود قند چای رو برداره و شیرینی حساب می کرد با وجود اینکه پسرش شدیداً مشکل داشت اما باز هم فخرفروشی میکرد و قصد داشت من را با تحقیر از اون خونه ببره.
یاد فریاد احمدرضا افتادم که از خونه بیرون شون کرد و چه قدر اون روز باعث آرامشم شد.
چرا هیچ وقت قدردان اون کار احمدرضا نبودم. اگر احمدرضا یا حتی مرجان نبودن الان معلوم نبود سرنوشت من چی بود و من کجا زندگی می کردم اصلاً زندگیم با اون پسر دوام داشت یا خانوادش اجازه زندگی به من میدادن. یا وضعیتی صد برابر بدتر از وضعیت خونه شکوه رو برام رقم میزدن.
خیلی دلم گرفت اما تلاش کردم تو چهره نشون ندم نفس سنگینی کشیدم و از اشپزخونه بیرون رفتم
با ورودم به اتاق بلا استثنا همه با محبت نگاهم کردن. سلام آرومی گفتم و سینی چای رو جلوی پدر استاد عباسی گرفتم با لبخند نگاهم کرد و چای رو از داخل سینی برداشت. به ترتیب مادرش، استاد عباسی،عمو آقا، میترا و در آخر به علیرضا ،امین و خواهرش که کنار هم نشسته بودند، تعارف کردم.
جایی برای نشستن من نبود تمام مبل ها پر شده بودند.
به صندلی که علیرضا کنار گذاشته بود نگاه کردم تنها جای خالی که من میتونستم روش بشینم روی صندلی دقیقا روبروی امین نشستم
پدرامین رو به عمو آقا گفت:
_ اگر اجازه بدید من شروع کنم
عمو آقا لبخند زد گفت:
خواهش می کنم صاحب اختیارید.
اقای عباسی شروع به تعریف از ازدواج قبلی امین کرد من از قبل مطلع بودم اما عمو آقا اخمی بین ابروهاش نشست شاید توقع نداشت کسی که خواستگاری من میاد یک بار ازدواج کرده باشه اما من برام اهمیتی نداشت چون طبیعی بود من یک بار ازدواج کردم.
یعنی امین میدونه که شناسنامه من خالیه یا از وضعیت من باخبر هست.
شاید علیرضا بهش گفته اما این مسئله ای هست که خودم هم باید بهش بگم.
بزرگترها خوشحال بودند حتی عمو آقا هم دیگه لبخند روی لب هاش بود. با هم حرف می زدن
پدر امین تا مراسم بله برون و نظر عمواقا رو در رابطه با مهریه رو هم پیش کشید. خیلی خوشحال بودم که علیرضا با وجود عمو آقا حتی کلامی هم حرف نمیزنه.
همش حرفای عمو آقا رو تایید میکنه.
بالاخره همه به این نتیجه رسیدند که من با امین به اتاق بودیم و با هم صحبت کنیم.
فاطمه علیکرم
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
#پارتاول
https://eitaa.com/zeinabiha2/32702
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕