#پارت424
💕اوج نفرت💕
مات و مبهوت به لبهای علیرضا خیره شدم. باورم نمی شه که همین همه چیز رو گذاشته کف دست برادرش اون هم به علیرضا گفته باشه .
شرمنده بودم و نمی دونستم باید چی بگم خیره نگاهش کردم.
_ چرا اینجوری می کنی با خودت؟ نگار میخوای چه بلایی سر زندگی خودت بیاری؟
_ من... فقط... نتونستم با خودم... کنار بیام.
_ تا کی میخوای با خودت کنار بیای؟ چند سال، چند ماه
سرش رو پایین انداخت و کمی با دستمالی که توی دستش بود بازی کرد
_ نگار فکر احمدرضا رو از سرت بیرون کن. من اجازه نمیدم دوباره برگردی و زیر اون همه فشار باشی
اگر بخوام بدون حمایت علیرضا وارد زندگی احمدرضا بشم دوباره میشه همون، یه دختر بی کس و کار که تنها برادرش رو هم به خاطر سر خود بازی هاش از دست داده و دیگه کسی حمایتش نمی کنه.
سرم رو پایین انداختم و گفتم
_من حواسم فقط پیش خودمه
_ داری دروغ میگی، دروغ میگی چون الان فهمیدم علت گریه هات چیه.
_علیرضا من الان باید به مراسم تو فکر کنم. به خواستگاری فردا شب. همین نه چیز دیگه. هیچکس و نباید توی ذهنم باشه. اگر هم کسی بخواد حرفی بزنه واگذارش می کنم به تو.
معنی دار و خیر کمی هم عصبی نگاهم کرد
_ مطمئنی؟
_بهت قول میدم.
_ قسم بخور
_به جون خودت قسم.تو تنها...
بغضمگرفته چونم لرزید
_...تو تنها دارایی من تو این زندگی هستی. من بدون اجازه تو هیچ تصمیم مهمی برای زندگیم نمیگیرم.
_نمی خوام برای هر چیزی از من اجازه بگیری. درک میکنم که تو مستقلی، برای خودت زندگی میکنی. اما اگه قراره جایی بری بگو. امروز خیلی کار اشتباهی کردی. به من بگو. بگو می خوام برم فلان جا. من بهت میگم نرو، یا برو. اصلا میگم نرو تو حرفم رو گوش نمیکنی. بگو دلم نمی خواد حرفت رو گوش کنم می خوام برم. ولی به من بگو کجا میری یهو غیبت میزنه و جواب تلفن نمیدی اصلا احساس می کنم...
نفس سنگینی کشید
_لا اله الا الله
_ ببخشید
لبخند روی لب هاش اومد.
_ کاری نکردی عزیزم من بیخود عصبانی شدم فقط زنگ میزنم جواب بده
علیرضا شک کرده . شکش هم به جاست. اما انگار حرف هام باعث شد تا کمی قوت قلب بگیره. من باید با دلم چیکار کنم. یاد امین افتادم
اب دهنم رو قورت دادم
_الان...دوباره میخوای بگی امین بیاد.
از بالای چشم نگاهم کرد.
_نه نمیدونم اون روز چی بهش گفتی که رفته خونه گفته میخواد برگرده به نامزد سابقش. خانوادش قبول نمیکنن و حرف تو رو وسط میکشن اونم میگه که یه درس بزرگ از تو گرفته.میخواد برگرده به نامزد سابقش مهلت بده دوباره شروع کنه. امید پاپیچش میشه اونم همه چیو به امید میگه.
ناخواسته لبخند پهنی تو صورت غمگینم نشست.
فاطمه علیکرم
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
#پارتاول
https://eitaa.com/zeinabiha2/32702
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕