eitaa logo
زینبی ها
4.5هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.8هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
💕اوج نفرت💕 به اتاقم برگشتم تمام حرصم از رفتار اطرافیانم رو سر در خالی کردم و محکم بهم کوبیدمش.روی صندلی نشستم یعنی من واقعا حق نداشتم برم خونه ی دوستم. چقدر احمدرضا خودخواهه. باید خودم رو بسپرم دست علیرصا تا هر چی شرایط سخت هست رو برای عقدمون بزاره. _نگار بیا ببین چه نهاری روی تخت دراز کشیدم پتو رو نا روی سرم بالا اوردم _من سیرم _بلند شو بیا ناز نکن تنهایی بهم مزه نمیده جوابش رو ندادم _باشه نیا فقط بگو قاشق ها کجان پیدا نمیکنم _تو کشو اولی _نیست که بیا بده برو گرسنمه کلافه پتو رو کنار زدم و بیرون رفتم قاشق توی دستش رو بالا اورد با خنده گفت _الکی گفتم. بیا نهار بی میل جلو رفتم و روبروش نشستم قاشقی که برام گداشته بود رو برداشتم و شروع به خوردن کردم _نگار من شب قراره برم دنبال ناهید شام رو بیرون بخوریم تو هم میای _نه _پس میخوای کجا بمونی _اگه نمیشه تنها بمونم زنگ میزنم میترا بیاد پایین. لقمه ی دهنش رو قورت داد _اول مطمعن شو که میاد بعد من برم _کی میخوای بری _چهار راه میافتم تا برسم طول میکشه یکم بگردیم شب هم میارمش اینجا تمام ناراحتی هام یادم رفت چشم هام برق زد _پدرش اجازه میده؟ _اره بهش گفتم گفت بزار به پدرم بگم بعد گفت میاد _وای چه خوب کاش شام میاوردیش _ول کن بابا ابرومون رو میبری کربن میزاری جلوش از زیر میز پام رو محکم به ساق پاش زدم صورتش از شدت درد جمع شد و عصبی گفت _چی کار میکنی؟ _هر چی هیچی بهت نمیگم هی این غذا سوزوندن من رو به روم میاری. اخر جلو یکی میگی ابروم میره توی دروی که به ظاهر نشون میداد با صدای بلند خندید _برای اینکه ابروت نره باید حواست رو جمع کنی نه اینکه منو بزنی قاشقم رو بالا بردم که دست هاش رو به حالت تسلیم بالا برد _اقا من تسلیم. پشت چشمی نازک کردم که زیر لب گفت _بیچاره احمدرضا _نترس اون کم نمیاره خیلی واردتر از این حرف هاست _چه زنی گیرش اومده. گوشت که تیزه. دست بزنم داری. زبونم که تازگی دراوری به طول سه متر. یه برادرم داره که عین شیر پششش ایستاده. حالا ببچاره احمدرصا یا نه لبخند رضایت بخشی زدم _با حضور تو اره خب خدا رو شکر که از من راضی شدی. بعد از خوردن نهار به اتاقش برگشت تا کمی استراحت کنه . اصلا باورم نمیشه ناهید قراره بیاد خونه ی ما. نگاهی کلی به خونه انداختم باید حسابی مرتبش کنم با بلند شدم صدای تلفن همراهم افکار مثبت ازم فاصله گرفت. اگر علیرصا نمیخواست بخوابه اصلا سراغش نمیرفتم گوشی رو برداشتم تا از پهلو ساکتش کنم. که با دیدن شماره ی پروانه خوشحال شدم و جواب دادم فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕