#پارت582
💕اوج نفرت💕
ناهید ازم خواست تا به اتاقم برم و اجازه بدم که تنهایی نهار رو درست کنه. روی تخت دراز کشیدم و گوشیم رو توی دستم فشار دادم و منتظر تماس احمدرضا شدم.
با تکون های دستی چشم باز کردم و به علیرصا نگاه کردم
_بلند شو دیگه الان چه وقته خوابه.
دستم رو روی صورتم کشیدم
_مگه ساعت چنده
_یک ونیم بلند شو میخوایم نهار بخوریم.
روی تخت نشستم و به صفحه ی گوشیم نگاه کردم
_احمدرضا زنگ نزده؟
سمت در رفت
_نه اگه نگرانی خودت زنگ بزن خب زود هم بیا میز رو چیده
صفحه ی مخاطبین رو انتخاب کردم و انگشتم رو روی اسم احمدرضا گداشتم تماس برقرار شد گوشی رو کنار گوشم گذاشتم هر چی منتظر موندم جواب نداد دو باره گرفتم ولی فایده نداشت.
نفس سنگینی کشیدم و گوشی بدست به اشپزخونه رفتم. ناهید میز رو با سلیقه ی تمام چیده بود.
هر دو خوشحال بودن ولی من تمام حواسم تهران و پیش احمدرضا بود. چرا چواب تلفن من رو نداد.
بی میل کمی غدا خوردم عذر خواهی کردم و به اتاقم برگشتم.
چند لحطه بعد صدای در اتاقم بلند شد و علیرصا داخل اومد. چیزی از نگاهش نفهمیدم کنارم نشست
_چرا نهار نخوردی
_نگران احمدرضام زنگ نزده جواب تماس من رو هم نداد.
_مگه نگفتی مادرش حالش خوب نیست
_اره ولی چه ربطی به زنگ من داره
_شاید بیمارستانه شاید گوشیش رو تو ماشین جا گذاشته. فکر کنم ناهید ازت دلخور شد
ناراحت نگاهش کردم
_چرا
_کم غذا خوردی اخم و تخم هم کردی.
چشم هام رو بستم و نفس سمگینی کشیدم
_براش توضیح میدم
گوشی توی دستم شروع به لرزیدن کرد فوری نگاهش گردم و با دیدن اسم احمدرضا انگشتم رو روی صفحه کشیدم و با صدایی که خوشحال و نگرانی توش موج میزد گفتم
_چرا جواب نمیدی اخه
_سلام عزیزم. ببخشید بیمارستان بودم.گوشی رو سکوت بود.
_خوبی. کی رسیدی
_من خوبم یه ساعتی میشه ولی مامان رو بردن آی سی یو
اصلا دوست ندارم از شکوه برام حرف بزنه
_مرجان کجاست؟ زایمانش کی هست؟
_بهش میگم خودت بهت زنگ بزنه.
علیرصا اروم به پام زد و بی صدا لب زد
_حال مادرش رو بپرس
خودم رو به نفهمیدن زدم.
_نگار علیرضا کجاست.
_اینجا کنارم نشسته یه لحظه گوشی رو بهش بده
گوشی رو سمت علیرضا که دلخور نگاهم میکرد گرفتم
_با تو کار داره.
گوشی رو ازم گرفت و ایستاد و سمت در رفت
_سلام احمد جان
_باشه اشکال نداره. چه خوب شد که گفتی
_تو هزینه کن به من بگو برات میریزم.
ایستاد و سمت در رفت
_ان شالله اول خرداد
_نمیدونم باید از خودش بپرسی
از اتاق بیرون رفت. خودش هم نمیتونه حال شکوه رو بپرسه بعد از من توقع داره
فاطمه علیکرم
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
https://eitaa.com/zeinabiha2/32702
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕