هدایت شده از حضرت مادر
#دوستاناینخانوادهمنتظرکمکدستایمهربونشماهستن🖐🏻
#رفقاکمککنیدبتونیمیهمبلغیازبدهیروجمع کنیم😢
#عزیزانیکهتواناییمالی دارناگر#نفری۱۱۰یا۵۵هزارسهیمبشنوواریزبزنن
زودترمیتونیممبلغیازبدهیتسویهکنیم
به #نیتحضرتزینب (س)واریز بزنید
#رفقااز۱۰هزارتومنتاهرچقددرتوانتونهبهنیتاهلبیت واریزبزنید
مستند کمک های قبلی داخل کانال هست
🙏 اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه
#لطفارسیدروبرایادمینبفرستیدوبگیدبرایبدهیهزینههایدرمان
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c #لطفارسیدروبرایادمینبفرستیدوبگیدبرایبدهیهزینههایدرمان 🙏 @Karbala15 #مطمئنباشیدبرکتاینکمکهابهزندگیتونبرمیگرده
زینبی ها
#دوستاناینخانوادهمنتظرکمکدستایمهربونشماهستن🖐🏻 #رفقاکمککنیدبتونیمیهمبلغیازبدهیروجمع کنیم😢 #
عزیزان#۳۰میلیونتومنکمداریم
تابتونیممبلغیازبدهیتسویهکنیم
هر عزیزی در حد توانش هست کمک کنه بتونیم قدمی براشون برداریم
هدایت شده از دُرنـجف
#اولنشانفتحدنیاراعلیداشت❤️🔥
رسوایی آن دو سرابه تا بلند شد
دریا به منظور غم صحرا بلند شد
وقتی فلانی ها به سمت قلعه رفتند
بد شد صدای قهقه درجا بلند شد
مولا که دید کار کسی غیر خودش نیست
خیزی گرفت با ذکر یا زهرا بلند شد
شخص نبی میدید میدانست که هست او
تا بِه ببیند روی مرکب ها بلند شد
سر را به معنی علی حق است تکان داد
از جان مرحب آهِ وانفسا بلند شد
*حیدر فقط ابرو گره کرد و نگاه کرد *
*خیبر خودش با احترام از جا بلند شد*
از ابتدا احوال دلها را علی داشت
اول نشان فتح دنیا را علی داشت
📝 شاعر #امیرحسین_روستایی
#سالروز_فتح_خیبر
هدایت شده از حضرت مادر
#شهادت
#ختمصلوات
هدیه به
#آقاامامموسیکاظم(ع)
به نیت
#سلامتیوتعجیلدرفرجامامزمانعج
#برداشتهشدنموانعظهور
#سلامتیحضرتآقا
#پیروزیجبههمقاومت
#نابودیاسرائیل
#نابودیآمریکا
#نابودیصهیونیست
#شفایمریضا
#عاقبتبخیریوخوشبختیجونا
#حاجترواییهمگی
https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
زینبی ها
#دوستاناینخانوادهمنتظرکمکدستایمهربونشماهستن🖐🏻 #رفقاکمککنیدبتونیمیهمبلغیازبدهیروجمع کنیم😢 #
#رفقاامشببهنیتآقاامامموسیکاظم(ع)نیت
کنید و واریزبزنید
عزیزان#۲۷میلیونتومنکمداریم
تابتونیممبلغیازبدهیتسویهکنیم
هر عزیزی در حد توانش هست کمک کنه بتونیم قدمی براشون برداریم
#پارت602
💕اوج نفرت💕
با صدای احمدرضا چشم باز کردم کمی به اطراف نگاه کردم تا مطمئن بشم خواب نمیبینم.
احمدرضا قرار بود فردا به شیراز بیاد پس چرا امروز اومده. روی تخت نشستم و دقت کردم تا صدایی که میشنوم واقعاً برای احمدرضا است یا نه
علیرضا گفت
_پس چرا انقدر زود اومدی؟
_ اینجوری که نگاه پشت گوشی با هام حرف زد دلم طاقت نیاورد گفتم بیام ببینم چرا انقدر ناراحته.
_ من هم نفهمیدم از تماس تو فهمیدم.
کمی سکوت بود و علیرضا ادامه داد
_ احمدرضا من تا کامل مطمئن نشم که نگار صد درصد رضایت نداره به تهران بیاد. اجازه بردنش رو بهت نمیدم.
احمدرضا محکم و قطعی گفت
_ من هم نمیخوام به زور ببرمش. به خاطر تماس خودش اومدم. من هم اگر احساسکنم این رضایتی که تو داری ازش حرف میزنی تو نگار وجود نداره قطعا اینکارو نمیکنم. من به نگار قول دادم توی بردنش هیچ اجباری نباشه و باید سر قولم بمونم. چون قصد جبران گذشته رو دارم. نگار به من قول داده یک ماهه تصمیم بگیره اما حتی اگر چند ماه دیگه هم طول بکشه من بهش اعتراضی نمی کنم
_ خوشحالم که این رو می شنوم.
_ الان کجاست
_ خوابه، دیشب تا نیمههای شب هر وقت به اتاقش سر میزدم بیدار بود خودش رو به خواب میزد که نگرانش نباشم ولی از تکون های بدنش متوجه شدم که خودش را به خواب زده
احمدرضا خیلی نگرانشم. میدونی که ناهید روانشناسی خونده مدام در گوشم میگه نشانههایی از افسردگی تو نگار هست. اگر نگار افسرده بشه خیلی سخته من خودم این دوره رو بعد از فوت مادرم گذروندم میدونم آدم چقدر عذاب میکشه باید کاری کنیم که نگار از این حالت در بیاد.
_من تمام تلاشم رو میکنم که اینطور نباشه.
این حرفها برام آرامشم نیازه. قوت قلبی که علیرضا بهم میداد و اطمینان خاطری که از حرف های احمدرضا بهم دست داده بری خوشبختیم کافیه
تو آینه به خودم نگاه کردم. دلم تمیخواد با این صورت پف کرده و موهای نامرتب جلوی احمدرضا برم
برس رو برداشتم و موهام رو مرتب کردمکمی کرم به صورتم زدم و آرایش ملایمی روی صورتم انجام دادم. به نظر خودم که زیبا تر شدم.
سمت در اتاق رفتم و بازش کردم.
از حضور احمدرضا خیلی خوشحالم اما ناراحتی عمیق ته دلم اجازه نمیده تا خوشحالیم رو نشون بدم.
پام رو از اتاق بیرون گذاشتم اولین کسی که متوجه من شد احمدرضا بود.
توی چشم هاش نگاه کردم
_ سلام عزیزم
اگر علیرضا نبود با یه آغوش دلتنگیم رو خالی میکردم. اما حضور علیرضا باعث شد تا فقط جواب سلامش رو بدم.
فاطمه علیکرم
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
https://eitaa.com/zeinabiha2/32702
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
💕 اوننفرت💕
سلام
اینرمان۸۲۴ پارت هست. و کامل شده
اگر مایل به خوندنادامهی رمان به صورت یکجا هستید باید حق اشتراک رو پرداخت کنید.
مبلغ ۳۰هزار تومنبه اینشماره کارت ارسال کنید.
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771
فاطمهعلیکرم.
بانک اقتصاد نوین
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید
@onix12
لازم به ذکر است که رمان تا پارت آخر تو این کانال پارتگذاری میشه
قوانین❌
بعد از خرید:
این رمان نزد همتون به امانت گذاشته میشه
کپی پیگرد قانونی و الهی داره.
رمان رو برای کسی نفرستید.
نویسنده تحت هیچ شرایطی راضی نیستن
نقد نمیپذیرم❌
زینبی ها
#دوستاناینخانوادهمنتظرکمکدستایمهربونشماهستن🖐🏻 #رفقاکمککنیدبتونیمیهمبلغیازبدهیروجمع کنیم😢 #
#رفقاامشببهنیتآقاامامموسیکاظم(ع)واریزبزنید
عزیزان#۲۷میلیونتومنکمداریم
تابتونیممبلغیازبدهیتسویهکنیم
هر عزیزی در حد توانش هست کمک کنه بتونیم قدمی براشون برداریم
#پارت603
💕اوج نفرت💕
به علیرضا هم سلامی گفتم .کنار همسرم نشستم .
میترا از اشپزخونه گفت
_نگار جان بیا صبحانه
_ممنون میل ندارم.
صدای احمدرضا کنار گوشم نشست
_بلند شو برو صبحانت رو بخور
سر چرخوندم و نگاش کردم
_واقعا میل ندارم
_به زور بخور
نگاه عاشقانه ای بهش انداختم و چشم زیر لب گفتم. ایستاد گفت
_اصلا من هم باهات میخورم. صبحانه با تو خیلی مزه میده.
لبخند پهنی زدم و باهاش همقدم شدم.
رفتارهای احمدرضا دونه دونه به عمق وجودم میشینه انگار حساب شد است و روی هر کدوم ساعت ها فکر کرده
دستش رو پشت کمرم گذاشت وارد آشپزخونه شدیم.
ناهید بعد از ریختن چایی فوری آشپز خو نه رو ترک کرد. کنار علیرضا نشست.
هر دو پشتشون به ما بود. نگاه خاص احمدرضا حالم رو خوب تر میکرد. با اینکه علیرضا رو خیلی دوست دارم اما آرامشی که کنار احمدرضا دارم خاص تر از هر آرامشیه.
لقمه ی بزرگی رو سمتم گرفت
_بیا عزیزم
با تعجب بهش نگاه کردم
_این اصلا تو دهن من نمیره انقدر بزرگه!
نگاهی به لقمه انداخت به شوخی گفت
_چون که لوسی
لقمه ی دیگه ای گرفت
_اینو بخور
ازش گرفتم و مشغول شدم.
_نگار بعد از صبحانه بریم با هم یکم بگردیم
به کمک چایی ته مونده لقمه ی توی دهنم رو قورت دادم .
_نه مستقیم بریم تهران
دستی به صورتش کشید با لحنی که فرق بین شوخی و جدیش معلوم نبود گفت
_اینجا رییس کیه؟
خیره نگاهش کردم تا شاید از نگاهش لحنش رو متوجه بشوم که فایده ای هم نداشت.
_یعنی چی؟
بادی به غبغبش انداخت و سینش رو جلو داد و گفت
_رئیس منم پس من میگم کجا میریم کجا نمیریم.
از حالتش خندش گرفت طرز نگاهش فوری تغییر کرد و خوشحال گفت
_اهان . بخند بزار خندت رو هم ببینیم. اخر خندت یه چشم هم بگو بزار به دلم بشینه.
خنده ی دندون نمام رو جمع کردم
_چشم
لقمع ی دیگه ای سمتم گرفت. این روی احمدرصا رو من چهار سال پیش با مرجان دیده بودم. همیشه حسرت رابطشون رو داشتم. هر چند احمدرضا از وقتی پیدام کرده جز محبت و احترام با من رفتار نکرده. وای رفتارش من رو یاد چهار پیش انداخت
فاطمه علیکرم
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
https://eitaa.com/zeinabiha2/32702
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
هدایت شده از حضرت مادر
#دوستاناینخانوادهمنتظرکمکدستایمهربونشماهستن🖐🏻
#رفقاکمککنیدبتونیمیهمبلغیازبدهیروجمع کنیم😢
#عزیزانیکهتواناییمالی دارناگر#نفری۱۱۰یا۵۵هزارسهیمبشنوواریزبزنن
زودترمیتونیممبلغیازبدهیتسویهکنیم
به #نیتحضرتزینب (س)واریز بزنید
#رفقااز۱۰هزارتومنتاهرچقددرتوانتونهبهنیتاهلبیت واریزبزنید
مستند کمک های قبلی داخل کانال هست
🙏 اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه
#لطفارسیدروبرایادمینبفرستیدوبگیدبرایبدهیهزینههایدرمان
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c #لطفارسیدروبرایادمینبفرستیدوبگیدبرایبدهیهزینههایدرمان 🙏 @Karbala15 #مطمئنباشیدبرکتاینکمکهابهزندگیتونبرمیگرده
زینبی ها
#دوستاناینخانوادهمنتظرکمکدستایمهربونشماهستن🖐🏻 #رفقاکمککنیدبتونیمیهمبلغیازبدهیروجمع کنیم😢 #
#رفقاامروزبهنیتآقاامامموسیکاظم(ع)واریزبزنید
عزیزان#۲۷میلیونتومنکمداریم
تابتونیممبلغیازبدهیتسویهکنیم
هر عزیزی در حد توانش هست کمک کنه بتونیم قدمی براشون برداریم
هدایت شده از حضرت مادر
#سلام_امام_زمانم💔
🍂ای بغض گلوی منتظرها برگرد
ای مقصد خواهش و تمنا برگرد...
✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ،
✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ