وقتی سیدحسننصرالله میگن:
"أنا أفتقده كثيراً"
من دلم خیلی برایش تنگ شده
ما چی بگیم حاجی...💔
#پارت44
💕اوج نفرت💕
به سختی با درد شدید مچ پام بلند شدم. نمازم رو خوندم و با ذوق حاضر شدم. بعد از خوردن مفصل صبحانه به سمت دانشگاه حرکت کردیم.
جلوی در دانشگاه خواستم از ماشین پیاده شم که عمو اقا مچ دستم رو گرفت.
_نگار جان، دخترم، حواست هست? دیگه سفارش نکنم?
_خیالتون راحت.
_برو به سلامت.
_ساعت اخر میاید دنبالم?
_نه امروز کارم زیاده خودت بیا.
یکم برای رفتن دست دست کردم
_چیه بابا?
_اخه، چیزه.
با اینکه خیلی راحت بهم پول میده ولی روم نمیشه ازش بخوام.
لبخندزد و سرش رو تکون داد از توی جیبش یه مقدار پول ستم گرفت.
پول رو گرفتم خداحافظی کردم.
وارد دانشگاه نشده بودم که صدای پروانه باعث شد تا بایستم.
_صولتی...
برگشتم سمتش با شتاب سمتم اومد.
_سلام.
_سلام، خدا رو شکر اجازه داد بیای?
تا صبح بیدار بودم برات دعا کردم.
_دستت درد نکنه،اره صبح گفت...
به پشت سرم نگاه کردو خودش رو مشمعز کرد.
خواستم برگردم که شونه هام رو گرفت.
_برنگرد الان فکر می کنه خیلی مهمه.
_کی?
_امینی، من این کلاغ رو دیدم دوباره روزم خراب شد.
خیلی طبیعی برگشتیم و به راهمون ادامه دادیم پشتش به ما بود. اروم گفتم:
_پروانه این که هم خوشگله، هم خوشتیپ، چرابهش میگی کلاغ.
_چون نحسه، خیلی هم بد اخلاقه.
_یه ساعت سر کلاسشی. دیگه چی کار اخلاقش داری! من که ازش خوشم میاد، یه حس خواصی نسبت بهش دارم.
با مشت محکم به بازوم زد.
_از چیه این خوشت میاد.
جای مشتش که خیلی درد گرفته بود رو ماساژ دادم.
_ چرا می زنی?
_اخه یه چی میگی ادم حرصش میگیره.
_خب اگه قرار باشه همه از اقای ناصری خوششون بیاد که سرت بی کلاه میمونه.
نمایشی زد روی دهنش.
_این دهن لال میشد، به تو نمی گفت که از ناصری خوشش میاد. اینا رو ول کن بقیه ی حرف هات رو کی می زنی?
بعد از کلاس میگم برات.
عوارد کلاس شدیم. این ساعت باید از هم جدا بشینیم، چون با استاد امینی کلاس داریم.
✍🏻 #هدی_بانو
فاطمه علیکرم
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
#پارتاول
https://eitaa.com/zeinabiha2/32702
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
قرعه کشی اسامی القاب حضرت زهرا سلام الله علیه حدودا ساعت 14:30برگزار میشه 😍☺️
روز مادر
کلی مادر به داغ فرزند نشست ...💔🌷
☑️ از زائرانت هم هراس دارند ...
آه از غمی که تازه شود با غمی دیگر😭
#حاج_قاسم
#شهید_القدس