هدایت شده از Satamad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ ما در جنگ آخرالزمان هستیم
🎙#استاد_شجاعی
🔹ساتاماد
@satamad
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
پیشنهاد ویژه 👌
حتماً این کلیپ مهم رو ببینید 👆
هدایت شده از دُرنـجف
زینب(س)یک زن بود. زنها پایۀ تربیت هستند زینب عظمتی دیگر دارد؛ نه چون دختر علی بود و فاطمه! بلکه چون کار او ،تصمیم او، نوع حرکت او،بی نظیر و عظیم بود. اول آنکه موقعیت را شناخت، هم موقعیت قبل از حرکت امام حسین را هم موقعیت لحظات بحرانی عاشورا را هم موقعیت حوادث کشنده بعد از حسین را! دوم آن که طبق هر موقعیت یک انتخاب کرد. انتخابهایی که زینب را ساخت. در هیچجا گیج نشد و فهمید باید چه کند کدام راه را برود تا امامش تنها نماند! تا کربلا ماندنی شود! حالا هم مهدی فاطمه(س) زینب میخواهد و عباس! من و شما اجازه نداریم خودمان را کم و حقیر ببینیم همین احساس عدم توانایی، همین گفتن من نمیتوانم... من به درد امام نمیخورم... من گناهکارم... ما را عقب می اندازد و به دنبال دنیای حقیر می کشاند... باید یک فرد فعال و موثر باشی و نسبت به جامعه، به فرهنگش، به دشمنانش، به ظهور و تاخیرش، به نقش خودت در فرج حساس باشی خدا تو را خلق کرده برای یاری منجی که جهان تشنه آمدنش است خودت را با سرگرمیها کوچک و پست نکن!(انسان ۲۵۰ ساله فصل ۷ )
📚 امیرِمن
#میلاد_حضرت_زینب مبارک✨
هدایت شده از حضرت مادر
هرچند نام نیک فراوان شنیده ایم
نامی به باشکوهی "زینب" ندیده ایم...
#ولادتحضرتزینب(س)😍
#ختمصلوات
هدیه به
#خانمجانمونحضرتزینب(س)
به نیت
#سلامتیوتعجیلدرفرجامامزمانعج
#برداشتهشدنموانعظهور
#سلامتیحضرتآقا
#پیروزیجبههمقاومت
#نابودیاسرائیل
#نابودیآمریکا
#نابودیصهیونیست
https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
امشب میدونید چہ شبیہ؟!
شب میلاد بانوے صبر و بردبارے
حضرت زینب'س'
شب خوشحالی خانواده علی؏ و فاطمہ'س'
زینب یعنی زینت پدر
بانو زینب'س' زینت و مرهم دل
بابا علی شون بودن
البتہ نہ فقط بابا جانشون بلکہ مرهم دل
همہ بودن و هنوزم هستن...🙃
صبر و استقامت
کلماتی هستن کہ همہ رو بہ یاد این بانوے بزرگوار می اندازه
و چہ خوبہ کہ ماهم صبر ایشون رو سرلوحہ زندگیمون قرار بدیم...☺️
بی شک اگر در خونہ این بانوے بزرگوار برید دست خالی برنمیگردید
پس امشب رو از دست ندید
تازه امشب یادتون نره از خونہ حضرت علی؏
و حضرت فاطمہ'س' و 3 برادر عزیز این بانو
عیدے بگیرید..😍
001 Shab e Omid.mp3
3.5M
بهترین شب عمر حسینہ؏
شب میلادِ زینبہ..😍🎊
#عیدکممبروک😁
چگونہ از تو بنویسم؛ نگویم از شهیدانت
شهیدانی کہ گردیدند بےپروا بہ قربانت
کہ نگذارند بنشیند خطی بر کنج ایوانت
و اے کاش
این شهیدان کربلا دور و وَرت بودند..🙃
حتما همہ میدونید کہ
روز میلاد این بانوے
بزرگوار مصادف با
روز پرستار هم هست..☺️
روز پرستار رو بہ همہ پرستاران گرامی کہ
توے زمان کرونا و الان بیش از پیش از جون مایہ
گذاشتن و مدافع سلامت شدن تبریک میگم..🌻
اگر پرستار عزیزی هم توے کانال هست
خوشحال میشیم کہ یہ خاطره از دوران کاریش
رو واسمون بگہ😁↯
@zeinabiha22
توے این شب عزیز در صدر دعا هاتون
ظهور مولامون باشہ
خادمین کانال و بنده حقیر رو هم
از دعاے خیرتون بهره مند کنید☺️
التماس دعا/یاعلی💚
نظرات و انتقاداتتون رو درمورد
عملکرد کانال با ما درمیون بذارید↯
@zeinabiha22
منتظرتونیم
#پارت479
💕اوج نفرت💕
هول شدم ایستادم. دستم رو گرفت
_بشین الان درستش میکنم.
بغض توی گلوم گیر کرد
_الان فکر میکنه من دورش زدم اصلا دلم اینو نمیخواد
_اروم باش اصلا معلوم نیست چی میخواد بگه بشین حرف هم نزن جوابش رو بدم
_وای احمدرضا همه چی خراب شد.
گوشی رو از پهلو ساکت کرد و خنسرد گفت
_اصلا جواب نمیدم بگیر بشین
دوباره روی صندلی سرد کنار خیابون نشستم دستم رو گرفت
_خواهش میکنم اروم باش. بزار زنگ بزنم ببینم چی کار داره. باشه؟
اگر بفمه من با احمدرضام خیلی ناراحت میشه. اگه چتر حمایتش رو از روم برداره من باید چی کار کنم.
سوالی گفت
_زنگ بزنم.
با چشم های پر اشک نگاهش کردم انگشتش رو روی بینیش گذاشت و شمارش رو گرفت گوشی رو کنار گوشش گذاشت. و چند لحظه ی بعد گفت
_جانم داداش
_ سلام شرمنده دستم بند بود.
نیم نگاهی به من کرد و لبخند رضایت بخشی زد
_خوش خبر باشی.
خنده از رو لب هاش محو شد
_بله. حواسم هست.
_نه گفتم که وضعیتش رو بهت
_باشه حتما خدانگهدار
نفس عمیقی کشید و نگاهم کرد.
_چی میگه
_شماسنامت اومده. گفت تا اخر هفته ی دیگه قرار عقد رو میزاره.
خوشحال از اینکه علیرضا متوجه حضور من و احمدرصا کنار هم نشده نفس راحتی کشیدم و با لبخند نگاهش کردم.
_ما هم باید آرمایش بدیم.
با سر حرفم رو تایید کرد
_نگار بلند شو بریم یه لباس برات بخرم.
_اخه دارم
ایستاد و دستم رو گرفت
_میدونم داری دلم میخواد به سلیقه ی من لباس بپوشی.
با کمکش ایستادم. سمت پاساژ قدم برداشتیم. موقع ایستادن نگران به پام نگاه کرد
_دیگه درد نمیکنه
_کجام؟
_مچ پات رو میگم.
_آهان. نه از وقتی از آلمان برگشتیم خیلی کم درد گرفته.
_شرمندتم. ببخشید
دستش رو گرفتم
_در رابطه باهاش حرف نزنیم.
نفسش رو با صدای آه بیرون داد
_چشم
وارد پاساژ شدیم به سلیقه خودش یه پیراهن مجلسی آبی نفتی کاملا پوشیده برام خرید.
به چهره ی خسته ای که تلاش میکرد خودش رو سرحال نشون بده نگاه کردم. چقدر از کنارش بودن لذت میبرم. ای کاش شکوه این همه نفرت و کینه رو تو وجودش نگه نمیداشت.
متوجه نگاهم شد و با لبخند نگاهم کرد.
_میگم بریم حلقه برات بخرم
به انگشتر توی دستم نگاه کردم
_خریدی دیگه
_اون که حلقه نیست. یه انگشتره
_ولی برای من خیلی ارزشمنده.
_چرا؟
_چون هر وقت نگاهش میکردم یاد تو میافتادم.
_نگار خسته شدم. وقتی تونستم جواب مثبت رو ازت بگیرم کمی از خستگیم در اومده ولی همچنان حالم خرابه. پنج ساله رویی ارامش رو ندیدم. حالا حالا ها هم نمیبینم. تو تنها نقطه ی مثبت زندگی منی. گاهی اشتباه یه نفر انقدر تاوانش سنگینه که دامن هفت نسل رو میگیره.
خدا کنه تاوان اشتباه مادرم به من ختم بشه.
اصلا دلم نمیخواد حرف به شکوه برسه
_بیا حرف های خوب بزنیم
دلخور نگاهم کرد و سرش رو پایین انداخت.
فاطمه علیکرم
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
https://eitaa.com/zeinabiha2/32702
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
💕 اوننفرت💕
سلام
اینرمان۸۲۴ پارت هست. و کامل شده
اگر مایل به خوندنادامهی رمان به صورت یکجا هستید باید حق اشتراک رو پرداخت کنید.
مبلغ ۴۰ هزار تومنبه اینشماره کارت ارسال کنید.
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771
فاطمهعلیکرم.
بانک اقتصاد نوین
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید
@onix12
لازم به ذکر است که رمان تا پارت آخر تو این کانال پارتگذاری میشه
قوانین❌
بعد از خرید:
این رمان نزد همتون به امانت گذاشته میشه
کپی پیگرد قانونی و الهی داره.
رمان رو برای کسی نفرستید.
نویسنده تحت هیچ شرایطی راضی نیستن
نقد نمیپذیرم❌