eitaa logo
زینبی ها
4.5هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  حضرت مادر
عزیزان برای هزینه های بدهی درمان جمع شده دوستان منتظر کمک دستای مهربون شما هستن🖐🏻 از بدهی رو جمع کنیم😢 به (س)واریز بزنید بتونیم مشکل حل کنیم مستند کمک های قبلی داخل کانال هست 🙏 اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه @Karbala15 https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
هدایت شده از  حضرت مادر
هرچقددرتوانتونه‌کمک‌کنیدبتونیم‌دراین‌شرایط روحی‌مقداری‌ازبدهی‌هاشون‌تسویه‌کنیم کنید
5892107046105584
کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255
محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c 🙏 @Karbala15
هدایت شده از دُرنـجف
29ـ پرورش اعتماد به نفس.mp3
14.83M
🔰 درس بیست و نهم: پرورش اعتماد به نفس
هدایت شده از  حضرت مادر
عزیزان برای هزینه های بدهی درمان جمع شده دوستان منتظر کمک دستای مهربون شما هستن🖐🏻 از بدهی رو جمع کنیم😢 به (س)واریز بزنید بتونیم مشکل حل کنیم مستند کمک های قبلی داخل کانال هست 🙏 اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه @Karbala15 https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
هدایت شده از  حضرت مادر
هرچقددرتوانتونه‌کمک‌کنیدبتونیم‌دراین‌شرایط روحی‌مقداری‌ازبدهی‌هاشون‌تسویه‌کنیم کنید
5892107046105584
کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255
محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c 🙏 @Karbala15
هدایت شده از دُرنـجف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه بعد از غم گشایشی شگفت آور خواهد بود.. (علیه السلام)
هدایت شده از  حضرت مادر
‌‌ 🌱 حاج‌ اسماعیل‌ دولابی: «در دنیا اگر خودت را مهمان خدا کنی و حق تعالی را میزبان، همه غصه ها میرود، چون هزار غصه به دل میزبان است که دل مهمان از یکی از آنها خبر ندارد.☔️✨» .
هدایت شده از  حضرت مادر
*‍‏💠و رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصاكَ.. ♥️..و حتی به آنکه نافرمانیت کند،‌ (از روی محبت) روزی می دهی... ✨فرازی از دعای ماه رجب
💕اوج نفرت💕 انرژی زیادی که توی ناهید و علیرضا به خاطر کنار هم بودن توشون می‌دیدم برام غیر قابل هضم بود. نه خسته می‌شدن نه می‌خوابیدن هر تو خوشحال بودن و مرتب می خندیدن . از اینکه علیرضا انقدر خوشحاله حالم خوبه. ماشین رو تو پارکینگ پارک کرد. کمکشون وسایل هایی که گرفته بودن به علاوه ساک خودم رو توی آسانسور گذاشتم و هر سه بالا رفتیم. وارد خونه شدیم مستقیم به اتاقم رفتم ساک رو گوشه ی اتاق گذاشتم. لباسهام دراوردم روی تخت دراز کشیدم. صدای شوخی خندشون خیر از این میداد که باز هم خبری از خستگی توشون نیست. احساس کردم نیاز به تنهایی دارن شیشه ی مربایی رو که برای میترا خریده بودم برداشتم. چند ضربه به در اتاق زدم و بیرون رفتم. میترا توی آشپزخونه زیر کتری رو روشن می‌کرد و علیرضا روی مبل نشسته بود پاش رو روی میز گذاشته بود. رو به علیرضا گفتم _ من یه دقیقه میرم بیرون سر چرخوند نگاهم کرد _ کجا؟ _ برم پیش میترا این رو براش خریدم. _ باشه عزیزم برو. کی بر میگردی دو ساعت دیگه یکم دلم برای میترا تنگ شده میمونم حرف بزنیم. _سلام بهشوم برسون. باشه ای گفتم و از خونه بیرون رفتم پله های راه پله رو بالا رفتم . پشت در خونه ی عمو آقا ایستادم و چند ضربه بهش زدم. در باز شد و ناهید با چشم های گریون در رو باز کرد به چشماش خیره شدم _ سلام _ سلام عزیزم. چی شده؟ _هیچی بیا تو نفس سنگینی کشید داخل رفتم. شیشه ی مربا رو سمتش گرفتم _ قابل شما رو نداره مربا رو از دستم گرفت و با لبخند گفت _ خیلی ممنون. نگاهی کلی ه خونه انداختم. خبری از عمواقا نبود احمدرضا هم گوشه ی مبل خوابیده بود. کنار میترا نشسم و با صدای ارومی لب زدم _ چی شده؟ این سوال ساده من انگار باعث شد تا سد چشم هاش بشکنه و اشک هاش پایین بریزه. خیره نگاهم روی اشکش ثابت موند. ناراحت گفتم _عمو اقا کجاست سرش رو بالا آورد و به اتاق اشاره کرد و گفت _ اتاق خواب کاش نمی اومدم بالا نمی‌آمدم معلومه که هر دو با هم بحثشون شده صدای بلند عمو آقا از تو اتاق باعث شد نا گمی بترسم. _ من حرف اول و آخرمو زدم. وقتی میگم نه یعنی نه. مثل دختربچه‌ها نشین گوشه اتاق گریه کن. احتمالا از حضور من باخبر نیست میترا حرصی دستمال کاغذی را از روی میز برداشته اشکش رو پاک کرد. عمو آقا بالا تنش رو از اتاق خواب بیرون آورد. _میترا انتظار دارم... با دیدن من جا خورد با لبخند گفت _ سلام کی اومدی؟ ایستادم _ سلام الان، داشتم میرفتم دیگه نگاهی به میترا که پشتش به عمو آقا بود انداختم _ کجا بمون حالا از اتاق بیرون اومد _ نه دیگه علیرضا گفت زودتر برگردم پایین کلی کار هست باید برم پایین. اومده بودم سوعاتی که براتون خریده بود رو بدم. _دستت درد نکنه عموجان زحمت کشیدی. میترا صورتش رو از عمو اقا برگردونده بود. معلوم نیست سر چی بحثشوم شده که عمو آقا انقدر محکم می گه نه ازشوم خداحافظی کردم و بیرون اومدم. بالا احساس مزاحمت کردم پایین هم باید اون دوتا رو تنها می‌گذاشتم. جمله آخر علیرضا رو فراموش نکردم کی بر میگردی یعنی اینکه می خوان تنها باشم .پله ها رو پایین رفتم. به تطراف نگاه کردم. حالا باید کجا برم. باید چیکار کنم روی مبلی که توی سالن بزرگ ورودی ساختمون بود نشستم و خدا رو شکر کردم که آقای خائف نگهبان ساختمون الان پشت میزش نیست. به زمین خیره شدم نفسم رک با صدای آه بیرون دادم. تا کی باید اینجوری باشم نم یشه که من نه بالا جایی داشته باشم نه اون پایین. این شرایطی که خودم برای خودم ساختم. اگر همون روز که احمدرضا میخواست بره من هم باهاش میرفتم اینقدر اذیت نمی شدم. تصمیمم رو گرفتم .گوشی رو از جیب مانتوم درآوردم شماره احمدرضا رو گرفتم بعد از خوردن چند بوق جواب داد _جان دلم بغض توی گلوم رو قورت دادم با صدای غمگینی که سعی داشتم خوش حال نشونش بدمم گفتم _سلام نگران گفت _سلام عزیزم.شرکتم. _یه کار مهم دارم _ بگو عزیزم پر بغض لب زدم _ من فکر هام رو کردم. برای اینکه جلوی گریم رو بگیرم لب هام رو هم فشار دادم و نفس عمیق کشیدم با صدای لرزونی که هیچ کنترلی روش نداشتم لب زدم _ بیا دنبالم منو ببر تهران فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
💕 اون‌نفرت💕 سلام این‌رمان۸۲۴ پارت هست. و کامل شده اگر مایل به خوندن‌ادامه‌ی رمان به صورت یکجا هستید باید حق اشتراک‌ رو پرداخت کنید. مبلغ ۳۰هزار تومن‌به این‌شماره کارت ارسال کنید. بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه 6037997239519771 فاطمه‌علی‌کرم. بانک اقتصاد نوین فیش رو برای این آیدی ارسال کنید @onix12 لازم به ذکر است که رمان تا پارت آخر تو این کانال پارتگذاری میشه قوانین❌ بعد از خرید: این رمان نزد همتون به امانت گذاشته میشه کپی پیگرد قانونی و الهی داره. رمان رو برای کسی نفرستید. نویسنده تحت هیچ شرایطی راضی نیستن نقد نمیپذیرم❌
زینبی ها
هرچقددرتوانتونه‌کمک‌کنیدبتونیم‌دراین‌شرایط روحی‌مقداری‌ازبدهی‌هاشون‌تسویه‌کنیم #به‌نیت‌اهل‌بیت‌وشهدا
عزیزانی که شرایط کمک کردن دارید یاعلی بگید بتونیم مبلغی از بدهی تسویه کنیم اجرتون با حضرت زهرا (س)