فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅وقتی پول ندارم چطوری ازدواج کنم؟
☘اعتماد به خدا و رزاقیتش چطور میتونه شرایط رو فراهم کنه؟
♦️#استاد_عباسی
@zeinabion98
#حدیث_روز
بهترین مردان ازمنظر حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)👆👆
💞💞 ____ 💞💞
@zeinabion98
اگر الگو زینب "س" است...💞💞
🔍حرف من یا حرف تو؟!😉 ♻️این سوال رو خیلی از خانواده ها دارن که حرف مرد باید به کرسی بنشینه🙂 یا حرف
در ادامه 🔍حرف من یا حرف تو😉
بنظرتون اشکالی داره یه وقتایی آقا حرف آخر رو بزنه👨🎓😟
و خانومش با محبت بگم چشم👩🎓😃
بگه هرچند من علاقه ای ندارم یا وقتش رو ندارم.. اما چشم چون شما میگی این کار رو انجام میدم😍😎
میدونید این چشم چقدر میتونه اقتدار همسرتون رو بالا ببره😇
و نفوذ شما رو تو قلبش بیشتر😌💖
البته چشمی که احساستون رو به همراهش گفته باشین☺️🌹
#همسرداری
☘☘☘☘☘
@zeinabion98
سـلام رفـقا 😍🌻
اومـــدم دعـوتتون کنمـ بـه یه کـانـال از جـــنس دخترونهـــ🧕🏼💞
با پـست هاے نــــاب و عـالے👌🏼🌱
ایـن کـانـال نظیڔ نـدارهــ 🎀✨
اگـه عضۅ بشے پشیمـــون نمیشے💚
هـمـه چے داخل ایــن کـانـال پیدا میشهـ مـثل:
#پـروفـایل 🖼
#والپیپر 🔮
#اسـتۅرے💐
#انـگیزشے 🚌
#اســلایم 🦋
#طنز 😄
#چـادرانهـ🎀
#رهـبـرانهـ🌹
#حـــاج قاسم♥️
#گـاندۅ 🍃
#بـیوگرافے🍁
#عـکس نـۅشتهـ🖍
#چــالــش 😍
#ایــده ☔️
#گــیف🎈
#استیکــر ✨
#تــم 🍭
امـیدۅارم عضو کـانـالمون بـشید و لذت ببرید 😇🧡⛓
لـطـفا ریپۅرت نکنیـد🖇📌
سریـع عضو شــۅ👇🏼🌺
@shamimgolenarges313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤﷽❤
#قرار_روزانه
💢 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💢 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💢السلام علیک یافاطمه المعصومه
🌸🌸🌸🌸🌸
@zeinabion98☘
#حدیث_روز
🌸 قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
☘مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُنْسَأَ لَهُ فِي عُمُرِهِ وَ يُوَسَّعَ لَهُ فِي رِزْقِهِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ وَ لْيَصِلْ رَحِمَه
☘هر كس دوست دارد كه عمرش طولانى و روزى اش زياد شود، تقواى الهى پيشه كند و صله رحم نمايد.
#حدیث( بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 71 ، ص 102، ح 56)
🍒@zeinabion98🍒
🌸🌺🌸🌺
#لبخنـد 😊😎
طرف آمده میگه #شربت اشتهاآور چنده؟
میگم: 14 تومن
میگه وااااای نـه #گرونه! 😰
یکی نیست بهش بگه، آخه تو که ۱۴تومن برات #گرونه، #اشتهات واشه میخوای چه کاربکنی؟😕😏
والا..... با این #گرونی ها
😅😅🤣
ـــــــــــــــــــــــــــ
🔰#احکـــام_خوردنیها
🔹حکم اعـلامکردن #غذای_نجسشده
✍ اگر شما #میزبان هستید ، و میدانید غذا نجس شده(مثلا دستتون زخم شده یه #قطره #خون افتاد تو غذا) باید به بقیه هم اعلام کنید.
اگر #میهمان هستید ، نیازی به #اعلام به دیگران نیست و #فقط خودتون نخورید❌
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔹#حکم اعلامکردن به اعضای خانواده
✍ اگر شما در #طبخ غذا دخالتی نداشتید ، لازم نیست به کسی بگید❌
ولی اگر خودتان درست کردین یا همکاری داشتین باید #اعلام کنید.🧕🏻😇
🙏با #معرفی کانال به دوستانتون در #ثـواب نشر احکام #الهی شریک باشید.
⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀⠀ོ ⠀⠀⠀ོ
╭═⊰🍂🌺🌼🌸🍂⊱━╮
@ahkameshirin
╰═⊰🍂🌺🌼🌸🍂⊱━╯
هدایت شده از جهت تشر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نظر صریح رهبرانقلاب دربارهی توهین به مقدسات اهل سنت به بهانهی شادکردن دل حضرت زهرا(سلام الله علیها)
⭕️ صریحاً گفتهایم که با اهانت به مقدسات اهل سنت مخالفیم!
⭕️ با رفتارهایی که برخی از گروههای شیعه انجام میدهند مخالفیم!
🔴 واین بهترین نقشه دشمن است برای ممانعت از صدور انقلاب
🌐 شبکه رسانه ای مجمع هماهنگی نیروهای جبهه انقلاب استان قم
😄😂😄😂😄😂😄😂
#لطیفه
🔰🔰
طرف پیکان مدل ۵۶داره ...پوکیده...😶
یه درش رو میبندی سه در دیگه اش وا میشه...☹️
اصن یه وضعی...😑
اونوقت با خط نستعلیق رو شیشه عقب نوشته✍️
هر چه دارم از دعای خیر مادرم دارم...❣️
یکی نیست بهش بگه تو عاق والدین شدی حواست نیست👋😐😂
🔘🔘🔘
#احکام 🔰
1⃣عاق والدین یعنی فرزند کاری کند که پدر و مادر برنجند و از فرزند ناراضی شوند.
پس نرنجاندن والدین واجب است..⚜
2⃣اگر والدین هم به وظائف لازم خود عمل نکنند عاق فرزند میشوند و در قیامت مؤاخذه خواهندشد❗️
3⃣والدین پس از مرگ هم میتوانند فرزند ناخلف خود را عاق کنند🎍و منحصر دراین دنیانیست.
✳️
💠🈂
🔔☎️📞
#احکام_صله_رحم
👪
⭐️سوال:
آیا تلفن زدن هم صله رحم محسوب میشه یا حتما باید بریم دیدن؟
جواب:🔰
بله زنگ زدن هم صله رحم محسوب میشه و ثواب زیادی داره بویژه در روز جمعه که کار خیر ثوابش دوبرابره
👨❤️💋👨
ولی ثواب دیدن حضوری بالاترهست
📞☎️📞@ahkameshirin
🌱✅🌱😂
#لطیفه 😂😂
پیرزنه دید عزرائیل داره میاد، رفت تو مهدکودک نشست، شروع کرد به پفک خوردن. 🍱
عزرائیل نشست پیشش گفت:چیکار میکنی؟
پیرزنه با صدای بچگونه گفت:به به میخورم!
عزرائیل گفت:بخور می خوایم بریم ددر 😁😂☺️😂
#احکام_وصیت🔰🔰
آیا وصیت کردن واجب است⁉️
جواب:
😢اگر انسان علایم موت را در خود مشاهده میکند و حقی از دیگران یا عبادت به گردن دارد واجب است وصیت کند📄
اما در غیر اینصورت واجب نیست بلکه مستحب است
یعنی همانکه میگویند خوبه که وصیت آدم زیر بالشتش باشه ☺️🗞📂
🔹🔹🔹
❤️👇
@ahkameshirin
#فرنگیس
قسمت پنجاه و هفتم
نگاه کردم؛ تمام کسانی که پشت نیسان نشسته بودند، توی آسمان بودند. تکهتکه بودند. وانتنیسان هجده نوزده نفر مسافر داشت. مردم توی هوا، مثل گردباد، چرخ میخوردند و روی زمین میافتادند. باورم نمیشد. زنی به اسم حمیده و دخترش کافیه که جوان بود، توی هوا داشتند چرخ میخوردند. چیزی را که میدیدم، نمیتوانستم باور کنم. انگار باوهگیجان (گردباد) بود که میآمد و مردم توی آن چرخ میخوردند.
به صورتم کوبیدم و دویدم. چند نفر شهید شده بودند. رفتم سراغ زنهایی که زخمی بودند. همگی روی زمین افتاده بودند و ناله میکردند. مردم همه به طرفشان میدویدند. بین آنها خیلیها را شناختم. اول از همه، ریحان زن قهرمان را شناختم و به سینه کوبیدم. پاهایش به شدت آسیب دیده بود.
جوی خون راه افتاده بود. تکههای بدن آدمها این طرف و آن طرف افتاده بود. تا آن موقع چنین صحنهای ندیده بودیم. دختری بود که دستش قطع شده بود. وقتی او را بلند کردم، دستش به کناری افتاد.
زنها کنار دیوار بودند و جیغ میکشیدند. میخواستم زخمیها را بگذارم توی ماشین. طوری زخمی بودند که نمیشد بلندشان کرد. نرسیده به جاده، خیلی از زخمیها فوت کردند.
زخمیها را رساندند شهر تا معالجه شوند. و باز هم مراسم عزاداری و خاکسپاری شروع شد. تمام روستا سیاهپوش شده بود.
ریحان یک ماه بیمارستان بود. پاهایش به شدت آسیب دیده بود. تکههای مین در بدنش فرو رفته بودند. او را با بدنی زخمی برگرداندن در.
بمبارانهای گورسفید باز هم شدت گرفت و مردم دوباره آوارۀ کوهها و روستاهای دیگر شدند. خوشحال بودم که حداقل اتاقی در دل کوهی در اسلامآباد دارم. این بار هم رحمان را بغل کردم و به اتاقم در دل کوه رفتم. کمی آنجا را تمیز کردم. میشد هنوز تویش زندگی کرد. رحمان از اینکه توی کوه زندگی میکردیم، ذوق میکرد. علیمردان همراهم بود اما پدر و مادرم توی آوهزین مانده بودند.
علیمردان باز هم توی شهرداری کار پیدا کرد. صبح میرفت و شب میآمد. من هم تنها با رحمان توی اتاقم مینشستم و منتظر علیمردان میماندم. یک هفته به عید مانده بود و من هنوز توی اسلامآباد بودم. دبۀ آب را دستم گرفتم تا بروم آب بیاورم. رحمان هم بغلم بود که یکدفعه هواپیماهای دشمن سر رسیدند و شروع کردند به بمباران. بمباران سختی بود. مردم زیادی شهید شدند. اعلام کردند که اینجا نمانید.
شب توی کوه بودیم که سپاه ماشینهای زیادی آورد و اعلام کرد همه سوار شوید، تا وقتی اوضاع آرام شود، از اینجا بروید.
ما را با ماشینها به یک مرغداری نزدیک کرمانشاه بردند. مرغداری را خالی کرده بودند و با پارچه و پتو، قسمت قسمت کرده بودند. سالن بزرگ و مستطیلشکلی بود که جای زیادی داشت.
بیست خانواده بودیم. مرغداری را تمیز کردیم و آن را با چوب تقسیم کردیم. هر خانواده برای خودش مکانی داشت. هر کس قسمت خودش را با یک پتوی سربازی مشخص کرده بود. پتوها شده بودند دیوارهای ما. یک چراغ خوراکپزی و چند تا ظرف، شده بود وسایل زندگیمان.
اواخر اسفند سال ۱۳۶۲ بود. علیمردان به اسلامآباد رفت تا چند تکه از وسایلمان که مانده بود، بیاورد. وقتی برگشت، وسایل را زمین گذاشت و با ناراحتی سرش را پایین انداخت. جلو رفتم. رنگش پریده بود و سعی میکرد به چشمم نگاه نکند. پرسیدم: «علیمردان، چیزی شده؟»
سعی کرد خودش را با وسایل سرگرم کند. مِنمِن کرد و گفت: «قرار است چی بشود؟ هیچی!» جلویش ایستادم و رحمان را که توی بغلم بود، زمین گذاشتم. رحمان به طرف بچهها دوید. روی زمین نشستم و گفتم: «علیمردان، بگو چی شده؟»
صدایم میلرزید. شوهرم روی زمین کنارم نشست و گفت: «فرنگیس، مرگ حق است.»
قلبم از حرکت ایستاد. علیمردان دستم را گرفت و گفت: «آرام باش، فرنگیس! برادرت جمعه»
دیگر هیچی نفهمیدم. فقط فریاد زدم. همه دورم جمع شدند. جمعه روی مین رفته بود. جمعه نوجوان، جمعه عزیزم.
باور نمیکردم. گریه میکردم. علیمردان هم بغض کرده بود و دائم میگفت: «فرنگیس، آرام باش! به خودت رحم کن.»
تا صبح یکسره بیدار بودم و اشک میریختم. علیمردان مرتب میگفت: «صبح که هوا روشن شود، با هم میرویم. آرام باش. سعی کن بخوابی. فرنگ، بخواب...»
شب، خیالِ صبح شدن نداشت. نیمهشب آمدیم سر جاده. تحمل نداشتم صبر کنم. با چند ماشین، تکهتکه برگشتیم تا گورسفید. علیمردان رحمان را بغل کرده بود و پشت سرم میآمد. توی راه یک کلمه هم حرف نزدیم. با پای پیاده به آوهزین رفتم. توی راه گریه میکردم و خندههای جمعه جلوی چشمم میآمد. جمعه فقط شانزده سال داشت.
وارد خانۀ پدرم که شدم، شیون کردم. دیر رسیده بودم. بچهها گریه میکردند. ستار و لیلا و جبار و سیما به من نگاه میکردند و اشک میریختند. فریاد زدم: صدام، خدا برایت نسازد. صدام، داغ به دلت بنشیند. صدام، داغ برادر ببینی.
پدرم سرش را روی شانهام گذاشت و با گریه گفت: «دخترم، برادرت رفت.»
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤﷽❤
#قرار_روزانه
💢 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💢 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💢السلام علیک یافاطمه المعصومه
🌸🌸🌸🌸🌸
@zeinabion98☘
هدایت شده از امروز فرزندم...
🌿"هیچ وقت به کسی بیشتر از جنبه اش خوبی نکن، تبدیل به وظیفه می شود"
☘شاید شما هم این جمله رو شنیدید، نظرتون چیه؟
⛔️راستش من این جمله را قبول ندارم!
❌یعنی این جمله اشتباهه!
🌾اگر کسی زیاد به من محبت و خوبی کنه،
همیشه از او انتظار محبت دارم،🙂
همیشه از او انتظار خوبی و کمک دارم،🙃
نه به خاطر اینکه محبت و کمک کردن وظیفه اوست!😕
بلکه به خاطر اینکه:
💞او را شخصی کریم و مهربان می دانم،
از شخص #کریم و #مهربان هم انتظاری جز محبت و نیکی نمی رود.
✅پس در حقیقت جمله بالا می خواهد بگوید:
🍂هیچ وقت به کسی زیاد محبت نکن، چون خدایی نکرده تو را شخصی کریم و مهربان می پندارد! 😒
🍒@emroozkoodakam🍒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤﷽❤
#قرار_روزانه
💢 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💢 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💢السلام علیک یافاطمه المعصومه
🌸🌸🌸🌸🌸
@zeinabion98☘
# حدیث روز
مَن عَلِمَ مِن أخِیهِ سَیِّئَةً فَسَتَرَها، سَتَرَ اللهُ عَلَیهِ یَومَ القِیامَةِ.
پیامبرمهربانیها میفرمایند:
هر که از برادر خود گناهی بداند و آن را بپوشاند، خداوند در روز قیامت گناهان او را بپوشاند.)
المعجم الکبیر طبرانی، ج ۱۹، ص ۴۴۰
@zeinabion98