eitaa logo
شمیم خانواده
1.5هزار دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
7.8هزار ویدیو
518 فایل
مرکز فرهنگی خانواده زنجان (یاوران حضرت زینب سلام الله علیها) ارتباط با مدیریت کانال و ارسال انتقادات و پیشنهادات و برای ارسال آثارخود و شرکت در مسابقات آی دی @Fadak_8
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام برای شرکت در ختم دسته جمعی صلوات تعداد آن رابه آی دی کانال ارسال کنید.اجرتان با صاحب الزمان (عج) باتشکر🙏 مرکز فرهنگی خانواده 🆔:@zeinabyavaran313
pedar eshgh pesar.pdf
748.2K
عزیزان این هم پی دی اف کتاب پدر،عشق و پسر ازاستادسیدمهدی شجاعی می باشد. لطفا تا ۱۷ فروردین📆 روز یکشنبه که مصادف با میلاد حضرت علی اکبر(ع) مطالعه بفرمائید تا در تاریخ ذکر شده در کانال در مسابقه شرکت بفرمائید.وبه قید قرعه جایزه🎁دریافت نمایید. مرکز فرهنگی خانواده یاعلی 🆔:@zeinabyavaran313
1_259870694.mp3
17.45M
🎙توضیحات حجت‌الاسلام مهدوی ارفع درباره‌ی پویش جهانی استغاثه به امام عصر عج 🔰نحوه‌ی عمل به این استغاثه و طرح عظیم چیست؟ 🔻 انشاءالله همه‌ی نیروهای انقلابی با کنار گذاشتن اختلافات چند روزه، این طرح مهم را که اصلاحیه‌ی طرح چله قرن است انجام می‌دهیم! 🆔:@zeinabyavaran313
✍️ 💠 عباس و عمو با هم از پله‌های ایوان پایین دویدند و زن‌عمو روی ایوان خشکش زده بود. زبانم به لکنت افتاده و فقط نام حیدر را تکرار می‌کردم. عباس گوشی را از دستم گرفت تا دوباره با حیدر تماس بگیرد و ظاهراً باید پیش از عروسی، رخت عزای دامادم را می‌پوشیدم که دیگر تلفن را جواب نداد. 💠 جریان خون به سختی در بدنم حرکت می‌کرد، از دیشب قطره‌ای آب از گلویم پایین نرفته و حالا توانی به تنم نمانده بود که نقش زمین شدم. درست همانجایی که دیشب پاهای حیدر سست شد و زانو زد، روی زمین افتادم و رؤیای روی ماهش هر لحظه مقابل چشمانم جان می‌گرفت. 💠 بین هوش و بی‌هوشی بودم و از سر و صدای اطرافیانم تنها هیاهویی مبهم می‌شنیدم تا لحظه‌ای که نور خورشید به پلک‌هایم تابید و بیدارم کرد. میان اتاق روی تشک خوابیده بودم و پنکه سقفی با ریتم تکراری‌اش بادم می‌زد. برای لحظاتی گیج گذشته بودم و یادم نمی‌آمد دیشب کِی خوابیدم که صدای نیمه‌شب مثل پتک در ذهنم کوبیده شد. 💠 سراسیمه روی تشک نیم‌خیز شدم و با نگاه حیرانم دور اتاق می‌چرخیدم بلکه حیدر را ببینم. درد نبودن حیدر در همه بدنم رعشه کشید که با هر دو دستم ملحفه را بین انگشتانم چنگ زدم و دوباره گریه امانم را برید. چشمان مهربانش، خنده‌های شیرینش و از همه سخت‌تر سکوت آخرین لحظاتش؛ لحظاتی که بی‌رحمانه به زخم‌هایش نمک پاشیدم و خودخواهانه او را فقط برای خودم می‌خواستم. 💠 قلبم به‌قدری با بی‌قراری می‌تپید که دیگر وحشت و عدنان از خجالت در گوشه دلم خزیده و از چشمانم به‌جای اشک خون می‌بارید! از حیاط همهمه‌ای به گوشم می‌رسید و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود. به‌سختی پیکرم را از زمین کندم و با قدم‌هایی که دیگر مال من نبود، به سمت در رفتم. 💠 در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران! کنار حیاط کیسه‌های بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایه‌ها بودند، همچنان جعبه‌های دیگری می‌آوردند و مشخص بود برای شرایط آذوقه انبار می‌کنند. 💠 سردسته‌شان هم عباس بود، با عجله این طرف و آن طرف می‌رفت، دستور می‌داد و اثری از غم در چهره‌اش نبود. دستم را به چهارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبهوت معرکه‌ای بودم که عباس به پا کرده و اصلاً به فکر حیدر نبود که صدای مهربان زن‌عمو در گوشم نشست :«بهتری دخترم؟» 💠 به پشت سر چرخیدم و دیدم زن‌عمو هم آرام‌تر از دیشب به رویم لبخند می‌زند. وقتی دید صورتم را با اشک شسته‌ام، به سمتم آمد و مژده داد :«دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.» و همین یک جمله کافی بود تا جان ز تن رفته‌ام برگردد که ناباورانه خندیدم و به‌خدا هنوز اشک از چشمانم می‌بارید؛ فقط این‌بار اشک شوق! دیگر کلمات زن‌عمو را یکی درمیان می‌شنیدم و فقط می‌خواستم زودتر با حیدر حرف بزنم که خودش تماس گرفت. 💠 حالم تماشایی بود؛ بین خنده و گریه حتی نمی‌توانستم جواب سلامش را بدهم که با همه خستگی، خنده‌اش گرفت و سر به سرم گذاشت :«واقعاً فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟! پس‌فردا شب عروسی‌مونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو می‌رسونم!» و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم که کودکانه پرسیدم :«پس اون صدای چی بود؟» صدایش قطع و وصل می‌شد و به سختی شنیدم که پاسخ داد :«جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممکنه بیاد!» از آرامش کلامش پیدا بود فاطمه را پیدا کرده و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خبر داد :«بلاخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشین‌شون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبال‌شون.» 💠 اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود که حرف را به هوای عاشقی برد و عصاره احساس از کلامش چکید :«نرجس! بهم قول بده باشی تا برگردم!» انگار اخبار به گوشش رسیده بود و دیگر نمی‌توانست نگرانی‌اش را پنهان کند که لحنش لرزید :«نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محکم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر کنی!» 💠 با هر کلمه‌ای که می‌گفت، تپش قلبم شدیدتر می‌شد و او عاشقانه به فدایم رفت :«به‌خدا دیشب وقتی گفتی خودتو می‌کُشی، به مرگ خودم راضی شدم!» و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت که صدایش سینه سپر کرد :«مگه من مرده باشم که تو اسیر دست داعش بشی!» گوشم به حیدر بود و چشمم بی‌صدا می‌بارید که عباس مقابلم ظاهر شد. از نگاه نگرانش پیدا بود دوباره خبری شده و با دلشوره هشدار داد :«به حیدر بگو دیگه نمی‌تونه از سمت برگرده، داعش تکریت رو گرفته!»... ✍️نویسنده: 🆔:@zeinabyavaran313
🏴 پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی درگذشت جانباز عزیز و سردار فداکار جناب آقای میرزا محمد سُلگی 📝 بسمه تعالی درگذشت جانباز عزیز و سردار فداکار جناب آقای میرزا محمد سُلگی را به همه‌ی کسانی که به ایثارگران دفاع مقدس ارادت میورزند و به همه‌ی خانواده‌های شهید و به همه‌ی جانبازان و خانواده‌های آنان و همه‌ی یادگاران دفاع مقدس و بویژه به همسر فداکار و فرزندان و دیگر بازماندگان وی تسلیت عرض میکنم. این مجاهد فداکار در دوره‌ی پس از پایان دفاع مقدس نیز با تحمل رنج جسمانی، مجاهدت در راه خدا را ادامه داد تا به لقاءالله پیوست. خداوند روح مطهر او را با ارواح طیبه‌ی شهیدان محشور کند و مجاور اولیاءالله قرار دهد. سید علی خامنه‌ای ۹۹/۱/۱۵ 🆔:@zeinabyavaran313
دعای روز شنبه 🆔:@zeinabyavaran313
‼️جدا کردن زباله های خشک از زباله های تر 🔷س 3554: آیا در قبال جداکردن زباله‌های خشک از زباله‌های تر وظیفه‌ای بر عهده‌ی ما هست؟ ✅ج: اگر قانون شهرداری این است که گفته‌اند اینها را از هم جدا کنید، بله باید جدا کنید. اگر این را نگفتند و قانون نیست، از جهت تخلف نکردن از قانون اشکالی ندارد؛ اما از جهتی دیگر واقعاً اسراف است که ما زباله‌های خشک و قابل بازیافت را با زباله‌های تر به‌صورت یک‌جا و بدون تفکیک دور می‌اندازیم. این ممکن است اسراف محسوب شود که اگر اسراف باشد، حرام است. اما اگر این‌گونه نیست، اشکالی ندارد 📕منبع: khamenei.ir 🆔:@zeinabyavaran313
💠امام رضا(علیه السلام): 🔴المَلائِکةُ تُقَسِّمُ اَرزاقَ بنی آدَمَ ما بَینَ طُلوعِ الفَجرِ اِلی طُلوعِ الشَّمسِ،فَمَن نامَ فیما بَینَهُما نامَ عَن رِزقِه. 🔷بین طلوع فجر(سپیده اول) تا طلوع خورشید ملائکه الهی رزق و روزی انسانها را تقسیم میکنند،هر کس در این زمان خواب باشد،محروم خواهد شد‼️ 📚وسائل الشیعه/ج۶ ص۴۹۷ 🆔:@zeinabyavaran313
🔴 💠 وقتی لولای درب، صدای گوش‌خراش می‌دهد به آن می‌زنند. روغن باعث می‌شود صدای جیر جیر درب از بین برود و یا صدای آن بسیار شود. 💠 در زندگی مشترک گاهی رفتارهای زن یا مرد مثل صدای لولای درب، و آزار دهنده است؛ مثل زود عصبانی شدن، بددهنی کردن، بهانه‌گیری زیاد، زورگویی، زخم زبان و ... 💠 یکی از تکنیک‌های بسیار مهم و اساسی برای درمان یا کنترل اینگونه رفتارهای ناملایم، یعنی رفتار نرم، مدارا کردن، محبّت، مهربانی، سازگاری، کوتاه آمدن و ایثار است که نقش بسیار اثرگذاری دارد. 💠 نکته‌ی مهم این است که در مواجهه با بسیاری از رفتارهای خشن و نامناسب همسر، بکارگیری اخلاق روغنی نیاز به آموزش و راهنمایی مشاور خانواده دارد. چرا که کلامی و رفتاری زیادی وجود دارد که با آموزش آنها با سرعت بیشتری به نتیجه خواهید رسید. از آموزش این تکنیک‌های معجزه‌آسا نشوید. 🆔:@zeinabyavaran313
فرزند در بعد الهی و انسانی سرمایه دارد. انسان اگر به دست خود به فرزندش ضربه نزند. او رشد خواهد کرد. پس در این امانت الهی خیانت نکن! [آیت الله مجتبی تهرانی] 🆔:@zeinabyavaran313
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 چرا برای امام زمان(عج) دعا می‌کنیم، در حالی که به دعای ما احتیاجی ندارند؟ 🔴 🆔:@zeinabyavaran313